✍️هر انسانی باید در این لحظه حاضر باشد و حول محور این لحظه یا مرکز عدم، محور زندگی که خداوند است بگردد. اگر اشتباه کند، آن موقع به گرد منذهنی خودش میگردد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوندا، اگر این لحظه حول محور تو نگردم و بهصورت حضور ناظر حاضر نباشم، مجبورم انتخاب مضر و بد بکنم و به ذهن بیفتم و دور همانیدگیهای مرکزم بگردم و براساس آنها فکر و عمل کنم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۷۳۶
به گرد تو چو نگردم، به گرد خود گردم
خداوندا، من از مولانا یاد میگیرم که هر لحظه آگاهانه انتخاب کنم که با فضاگشایی مرکزم را عدم کرده و به گرد تو بگردم، یعنی باید به خانۀ اصلی خودم که فضای گشودهشده، فضای یکتایی است برگردم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️غصّه یک هیجان عمیقِ منفی است که بهتدریج تبدیل به کینه میشود. مجموع خشم، رنجش، کینه و اینجور دردها را غصّه میگوییم. غصّه و اندوه یک الگوی جاافتاده در منذهنی است. اندوه شاید غصّۀ سطحی یا گرفتگی حال انسان باشد، مثلاً وقتی ما یک چیزی را میخواهیم، بیمراد میشویم، به مراد نمیرسیم، اندوهگین میشویم. اندوه بهاندازۀ غصّه ریشهدار نیست. ما همۀ این دردها را در منذهنی تجربه میکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️«اصطلاح بختِ بد»
«بختِ بد» یعنی من با منذهنی هر کاری انجام بدهم، به درد ختم شده و منجربه خرابکاری میشود. بخت بد یعنی داشتن منذهنی، گذاشتن آن در مرکز و دور آن گشتن یا برحسب آن زندگی کردن، اگر ما برحسب منذهنی فکر و عمل میکنیم نتیجه نخواهد داشت و همچون کاشتن بادام پوک بیحاصل است و اتفاق بد خواهد افتاد. اتفاق بد صرفنظر از انعکاسش در بیرون، درواقع ایجاد منذهنی است.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۷۳۶
به گِردِ تو چو نگردم، به گِردِ خود گردم
به گِردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما با منذهنی ادامه دهیم، دائم بادام پوک میکاریم و نتیجهای جز درد نخواهیم داشت. ما حتی نمیتوانیم از بدنمان مراقبت کنیم، اگر به جسم، به هیجانات و افکار خودمان نگاه کنیم، متوجه میشویم جسممان خراب شده، خشمگین و پر از کینه هستیم، فکرهای کهنه را مرتب تکرار میکنیم و خلاق نیستیم. در روابط با دیگران هم موفق نبودهایم، رابطۀ ما با همسر و فرزندانمان خوب نیست؛ همۀ این خرابیها بهخاطر «بختِ بد» یا منذهنی ماست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر قرار باشد من گرد خدا بگردم و با او یکی باشم، باید در این لحظه هرجور شده آن چیزی را که ذهنم نشان میدهد بیاهمیت کنم تا آن چیز به مرکزم نیاید و فضای درونم خودبهخود باز شود، درواقع این همان فضاگشایی است. نکتۀ مهم این است که من برای فضاگشایی فقط باید شناسایی کنم چیزی را که ذهنم نشان میدهد مهم نیست و نباید به مرکزم بیاید، بهجز شناسایی هیچ کار دیگری لازم نیست که انجام شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما چون منذهنی داریم نمیتوانیم فضاگشایی کنیم. هر لحظه در مرکز ما یک جسم است و برحسب یک چیز فکر میکنیم، بنابراین منذهنی دارد کار میکند و ما نمیتوانیم فضاگشایی کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید ادارۀ امور خود را بهدست زندگی بسپاریم، این کار مستلزم صفر کردن منذهنی و کوچک کردن آن است، یعنی شما شناسایی میکنید که در این لحظه من به حرف ذهنم گوش نمیدهم و هرچه او میگوید مهم نیست، همین شناسایی کافی است. پس از یک مدتی که این شناسایی را به خودتان تلقین میکنید میبینید که دیگر ذهنتان به مرکزتان نمیآید و یواشیواش فضا در مرکزتان باز شده، منذهنی صفر میشود و ذهن ساکت میگردد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما در این لحظه یا به گرد خود میگردیم یا به گرد خدا. به گرد خود گشتن، یعنی متکبّر بودن، منذهنی را مرتب تجدید کردن، آن را بالا آوردن و همهچیز را فدای منذهنی کردن، ولی اگر به گرد خدا بگردیم، همهچیز را قربانی زندگی یا خداوند میکنیم، پس ما هرچه را که ذهنمان نشان میدهد، آن را در این لحظه قربانی کرده و بیاهمیت میکنیم، چراکه برای ما مهم به گرد خدا گشتن و سپردن امور به دست اوست، نه چیز دیگر.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️صنع و آفریدگاری خدا در این لحظه با فکرهای کهنۀ منذهنی مطابقت ندارد و ذهن نمیداند که بهترین فکر برای این چالشی که ما در پیش داریم چیست، بلکه دنبال الگوهای پوسیده و پیشساختۀ گذشته میگردد و آنها را بهکار میبرد که مفید و راهگشا نیستند، ما باید هر لحظه فضا را بگشاییم و به گرد خدا بگردیم تا از آفریدگاری او استفاده کنیم و خلقکننده باشیم، اصلاً برای همین به این جهان آمدیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️قبل از ورود به این جهان ما از جنسِ هشیاری بیفرم، از جنس زندگی هستیم و به گرد خودمان نمیگردیم، اصلاً خودی نداریم، بلکه به گرد زندگی یا خداوند میگردیم. ما عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از خدا میگیریم. همینکه وارد این جهان میشویم، استعداد فکر کردن در ما شکوفا میشود، به کمک پدر و مادرمان و جامعه چیزهای مهم را در ذهن و فکرمان تجسم میکنیم، چون ما هشیاری خلاق و امتداد خدا هستیم، میتوانیم چیز جدید بیافرینیم. چیز جدید همان همانیده شدن با چیزهای مهم این جهان است و بدینترتیب منذهنی را میسازیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی ما بهصورت هشیاری با چیزها همانیده شدیم، فکرهای ما تغییر میکنند. از تغییر فکرها یک تصویر ذهنی پویا بهوجود میآید که اسمش «منذهنی» است، این همان «خود» است. وقتی ما از یک فکری به فکر دیگر میرویم، این پردۀ فکری درواقع روی خدا و مرکز عدم را میپوشاند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما نمیتوانیم در حالت همانیده باقی بمانیم، نمیتوانیم «خود» یا «منذهنی» را نگه داریم و دورش بگردیم، یعنی نباید اجازه بدهیم منذهنی زندگیمان را اداره کند، فکر کنیم که منذهنی هستیم و روی خدا و جنس اصلی خود را با پردۀ پندار و افکار همانیده بپوشانیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا میگوید، این حالت ما که از فکری به فکر دیگر میپریم حالت خواب است و اسمش خواب ماده یا خواب فکرهاست، ما باید از این خواب ذهن بیدار شویم.