برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۴ گنج حضور بخش چهارم - قسمت دوم

منتشر شده در 2023/08/19
09:58 | 3 نمایش ها

✍️هر انسانی یک اُفق است که از آن‌جا خورشید زندگی بلند می‌شود. هر انسانی قوۀ این را دارد که به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شود. کسی‌ که مرکزش جسم است این افق را کور می‌کند، زیرا ناظر جنس منظور را تعیین می‌کند، همه را از جنس جسم‌ می‌بیند و اثر بد می‌گذارد. مخصوصاً پدر و مادرها افقِ بچه‌هایشان را کور می‌کنند، درحالی‌که اگر آن‌ها عقل خودشان را به‌کار نبرند، بچه‌ها زود به حضور زنده می‌شوند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید حس مسئولیت کنیم و نگوییم من بی‌خبر بودم، مستِ ذهن و همانیدگی‌هایم بودم، نفهمیدم.  عذر من موجّه است، نه، عذر شما موجّه نیست، برای این‌که زندگی قوانین عقل کل را اجرا می‌کند. هر قدمی که برمی‌داریم اگر مرکز ما جسم است، یک نتیجه دارد، اگر مرکز ما عدم است یک نتیجۀ دیگر دارد. نمی‌توانیم از زیر این قانون یا مجازاتش دربرویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️نسیان:

نِسیان یعنی فراموش کردنِ این‌که من‌ از جنس زندگی هستم و لحظه‌به‌لحظه باید مرکزم را عدم کنم، و به او زنده شوم، اگر این را فراموش کردم و‌ مرکزم موقعِ فراموشی جسم شد، حتماً مؤاخذه می‌شوم و ضرر می‌بینم، بنابراین متوجه می‌شویم که چون دچار فراموشی شدیم، زندگی‌مان خراب شده‌ و دیگر کسی را ملامت نمی‌کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۱

لاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواه

که بُوَد نسیان به وجهی هم گناه

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تعظیم:

تعظیم یعنی این لحظه اختیار زندگی‌‌مان را به دست خرد زندگی می‌دهیم و دخالت ما صفر می‌شود، این تعظیم کامل است، ولی الآن فرض کنیم که ما چهل درصد من‌ذهنی داریم، شصت درصد حضور، ولی مرتب درصد دخالتمان را به‌عنوان من‌ذهنی داریم کم می‌کنیم، این استکمالِ تعظیم است. اگر حواسمان به استکمال تعظیم باشد، دیگر فراموشی کنترل ما را به دست نمی‌گیرد، یعنی من‌ذهنی دست از سر ما بر‌می‌دارد که مرتب یک جسم را به مرکزمان هُل بدهد یا کسی ما را به واکنش وادارد.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۲

زآنکه استکمالِ تعظیم او نکرد

ورنه نسیان در نیاوردی نبرد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بازخواست:

وقتی انرژی‌‌، زندگی‌ و خوشبختی‌ را از چیزها بگیرید، یعنی آن‌ها در مرکزتان هستند، و این از طرف زندگی بازخواست دارد. وقتی مرکز ما جسم است بازخواست خداوند حتماً به‌صورت یک ضرر برای ما پیش می‌آید، این مهم است پس این سه بیت را بخوانید. وقتی از چیزی انرژی و شیره می‌گرفتید، و هم‌اکنون آن را ندارید و به این علت حالتان گرفته شده، دچار بی‌حالی، بی‌حوصلگی و خماری شده‌اید، پس حتماً با آن چیز همانیده بودید. در همه‌جای دنیا می‌بینیم که چقدر در بین مردم شکایت هست و می‌گویند فلانی من را گذاشت و رفت، می‌خواستی با او همانیده نشوی!

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و، خواه جاه و، خواه نان

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۸

هر یکی زینها تو را مستی کند

چون نیابی آن، خُمارت می‌زند

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹

این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده‌ست

که بدان مفقود، مستیّ‌ات بُده‌ست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی مرکزمان جسم است من‌ذهنی ما نماینده خرابکاری می‌شود، اگر من‌ذهنی ما در درون راه ما را نزند، من‌های ذهنی بیرون از طریق این جاسوس، نمی‌توانند روی ما اثر بگذارند و ما را زیر کنترل بگیرند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳

گر نه نفس از اندرون راهت زدی

رهزنان را بر تو دستی کَی بُدی؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند ما را امتحان می‌کند. امتحانش چیست؟ یک چیزی که با آن همانیده هستیم را در ذهنمان بالا می‌آورد تا ببیند آن را به مرکزمان می‌آوریم یا نه، هشیارانه آن را دور و مرکزمان را عدم نگه می‌داریم، اگر مرکز را عدم نگه داشتیم، شِکر می‌دهد، شیرینی می‌دهد، سینه‌مان را باز می‌کند. خیلی‌ها می‌گویند خداوند به ما لطف کند. درست است که او لطف دارد، و می‌خواهد کمک کند، ولی قوانینش را اجرا می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۷۰

پس بدان، بی‌امتحانی، که اِله

شِکَّری نفْرستدت ناجایگاه

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی فضا را باز می‌کنیم مرکز ما عدم می‌شود و دیگر کار به دست قضا و کُن‌فکان می‌افتد، ما با من‌ذهنی‌مان نمی‌توانیم حدس بزنیم که چه اتفاقی می‌افتد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان با ذهنش تدبیر می‌کند، ولی تقدیر خداوند را نمی‌داند. نمی‌داند که قضا و کُن‌فَکان چه نقشه‌ای کشیده‌است. تدبیر ما شبیه تقدیر خداوند نیست. انسان وقتی با من‌ذهنی می‌اندیشد حیله می‌کند، آن چیزی که دیدن برحسب جسم اقتضا می‌کند همین کار را می‌کند، اما خدایی نمی‌تواند بکند. ما با من‌ذهنی نمی‌توانیم حدس بزنیم که منظور قضا و کُن‌فَکان در این لحظه چیست، مجبوریم با من‌ذهنی‌مان فکر کنیم این هم به جایی نمی‌رسد یعنی دیگر با ذهن نمی‌داند که به کجاها می‌کشد، بنابراین بهترین کار این است که از همان اول ما فضاگشا باشیم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۶۵۲

تَدبیر کند بنده و تَقدیر نداند

تَدبیر به تَقدیرِ خداوند نمانَد

بنده چو بیندیشد، پیداست چه بیند

حیلَت بکند، لیک خدایی نتواند

گامی دو چنان آید کاو راست نهادست

وآنگاه که داند که کجاهاش کشاند؟

------------------------------------------------------------------------------------------------