برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۴ گنج حضور بخش دوم - قسمت اول

منتشر شده در 2023/08/19
11:08 | 3 نمایش ها

✍️مولانا می‌گوید ای جان پاک، ای دل اصلی، در میان جهلِ من‌ذهنی، خودت را به من نشان دادی و دانایی ایزدی را به زندگی من آوردی، تا بتوانم خرد زندگی را به فکر و عملم بریزم، به‌صورت حضور ناظر به ذهنم نگاه کنم و خلاق باشم. آیا اکنون ما انتخاب می‌کنیم که زیر نفوذ من‌ذهنی‌ باشیم یا زیر نفوذ زندگی؟ اگر قرار باشد به آن‌چه مولانا می‌گوید عمل کنیم، باید با خداوند در خلوت باشیم و بگوییم چون فقط تو را می‌بینم و از دانایی تو خبر دارم، حواسم فقط به توست، از غوغا و سروصدای من‌های ذهنیِ بیرون در خلوت هستم و نمی‌شنوم بیرون چه خبر است، زیرا اگر غوغای بیرون لحظه‌به‌لحظه روی من اثر بگذارد نمی‌توانم موفق شوم، بنابراین تصمیم می‌گیرم دیگر به دانسته‌های من‌ذهنی‌ام عمل نکنم، بلکه به آن‌چه که تو ای خداوند می‌دانی عمل کنم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۳۹۱

ای دل مرا در نیم‌شب دادی ز دانایی خبر

اکنون به تو در خلوتم تا آنچه می‌دانی کنم

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️برای این‌که با خداوند در خلوت باشید لازم نیست چهل روز به جایی بروید و پنهان شوید، شما می‌توانید درحالی‌که بین مردم زندگی می‌کنید، فضاگشایی کنید مرکزتان عدم شود، دراین‌صورت با خداوند در خلوت هستید، خلوت از غوغا و سروصدای بیرون؛ اما اگر سروصدای بیرون بتواند توجه شما را جلب کند و به مرکزتان بیاید، به‌ این معناست که خلوت با خداوند را زیرِپا گذاشته‌اید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مضرترین و مخرب‌ترین عامل در پیشرفت معنوی «قرین» یا هم‌نشین است. شما به‌وسیلۀ قرین منحرف و از راه به‌در می‌شوید، اگر شیطان هم بخواهد شما را گول بزند به‌وسیلۀ یک شخص پیش شما می‌آید، یک چیزی می‌گوید یا یک کاری می‌کند و به این طریق شما را از ادامۀ کار روی خودتان منحرف می‌کند. شما ممکن است به‌اندازۀ کافی دانایی ایزدی داشته باشید که به‌وسیلۀ پول، خانه یا مقام گول نخورید، ولی آدم‌ها می‌توانند روی شما اثر بگذارند. زیر نفوذ قرین بودن مهم‌ترین اشکال ماست. قرین‌ها ممکن است آدم‌های اطراف ما، یک کتاب، برنامۀ تلویزیونی یا شبکه‌های اجتماعی باشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️دو نفر که می‌خواهند با هم ازدواج کنند، به‌جای این‌که هرکدام از جنس زندگی شوند و با عشق زندگی را در همدیگر ببینند، دوتا زندگی، دوتا هشیاری حضور با هم پیوند ببندند، دوتا من‌ذهنی با هم پیوند می‌بندند! پس از مدتی در این رابطه درد انباشته می‌شود. ما تعجب می‌کنیم که چرا این‌همه درد داریم؟ بچه‌هایمان را هم به‌ همین ترتیب، تربیت می‌کنیم. با من‌ذهنی‌مان، من‌ذهنی درست می‌کنیم. مولانا می‌گوید درست‌ است که اشتباه کرده‌اید و با من‌ذهنی کاشته‌اید و نتیجه نگرفته‌اید، اما خودتان را ببخشید، اشکالی ندارد. این آموزش‌ها را نمی‌دانستید. بگویید: «بی‌عقل بودم، رواست که بی‌عقل این کارها را بکند».

حال که دانستید بگویید دیگر این لحظه با نظم دانایی ایزدی کار می‌کنم، نه نظم من‌ذهنی خودم که با خشم، ترس، حسادت، کینه و عیب‌جویی کار می‌کند. هشیار باشید اگر در این لحظه یک هیجان منفی مثل خشم بالا بیاید، دیگر ادامۀ صحبت فایده ندارد. همین‌که تصمیم گرفتیم آن‌ چیزی که ذهنمان نشان می‌دهد به مرکزمان نیاید، داریم با نظم و دادِ عقلِ کُل که تمام کائنات را اداره می‌کند، عمل می‌کنیم و تخم را در فضای گشوده‌شده می‌کاریم.

اگر شما در حضور فرزندتان فضا را باز کنید، از جنس عشق، از جنس زندگی شده و درست می‌کارید، درست حرف می‌زنید، شما می‌گویید، او هم تحویل می‌گیرد و جذب جانش می‌شود. به حرف شما گوش می‌کند و کار درست می‌شود. رابطه‌ها از این قانون پیروی می‌کنند.

 

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قبل از آشنایی با مولانا زندگی برای ما دشوار بود؛ چون دیدِ من‌ذهنی داشتیم و با آن فکر و عمل می‌کردیم، درنتیجه مسئله‌سازی، مانع‌سازی، دردسازی و دشمن‌سازی می‌کردیم. الآن دیدمان عوض شده، دیگر دشواری نمی‌بینیم، نور ایزدی می‌تابد و عقلِ کل و خرد زندگی، ما را اداره می‌کند. نور ایزدی زمانی می‌تابد که مرکزمان عدم است.

دشواری دیدن، ایجاد مسئله و کارافزایی، دراثر دید من‌ذهنی بوده که خالی از نظم، برکت و خرد کل ‌است. من‌ذهنی عدالت خداوند یعنی نظمِ درست زندگی را نمی‌داند؛ نظمی که در قضا و کُن‌فَکان زندگی و عقل کل وجود دارد و تمام کائنات را اداره می‌کند، پس اگر اجازه دهیم این لحظه دانایی ایزدی ما را اداره کند، دیگر دشواری نمی‌بینیم. ما قبلاً در من‌ذهنی پا داشتیم، ابزارهای من‌ذهنی را داشتیم. اکنون پَر درآورده‌ایم، مثل کسی که مسافتی را با هلی‌کوپتر طی می‌کند، آیا نگران این است که این‌جا تصادف شده؟ راه بند آمده؟ روی زمین موانعی وجود دارد؟ نه. او در هوا مسیر را طی می‌کند.

پر درآوردن یعنی مرکزتان عدم شود و آن ‌چیزی که ذهنتان نشان می‌دهد به مرکزتان نیاید و هشیاری جسمی نداشته باشید، در‌این‌صورت کسی که بخواهد برای شما مسئله ایجاد کند، تقلید نمی‌کنید، واکنش نشان نمی‌دهید، نمی‌گذارید مسئله ایجاد کند، از کنارش رد می‌شوید و از موانع می‌توانید بپرید. چرا می‌توانید بپرید؟ برای این‌که ناموستان آن‌قدر قوی نیست که به شما بربخورد، برای این‌که پندار کمالتان نمی‌گوید که شما می‌دانید، پس می‌توانید از روی موانع بپرید، اگر موانع برای شما جدی نباشند و نتوانند به مرکزتان بیایند، آن‌ موقع شما به زندگی زنده شده‌اید، زندگی را اصل می‌دانید، شادی اصیل دارید و خلاق هستید.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۳۹۱

دشوارها رفت از نظر، هر سَد شد زیر و زبر

بر جایِ پا چون رُست پر، دوران به آسانی کنم

------------------------------------------------------------------------------------------------