✍️بعضیها میگویند از من بهتر دیگر خانم یا آقا پیدا نمیشود همهچیز دارم دیگر، از من بالاتر کسی نمیشود. یکدفعه میبینید یکی به او خیانت کرده. چنین چیزی چطور ممکن است؟ زندگی دارد به شما نشان میدهد که شما «من» داری.این پدیدهها پیش میآید که ما بفهمیم ما «من» داریم. شما ناراحت نشوید، خوشحال شوید، خدا را شکر کنید و بگویید من فهمیدم که براساس زیباییام، هیکلم، پولم، دانشم «من» ساخته بودم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️بسیار مهم است که شما مسئولیت بهعهده بگیرید و بگویید من دردمند هستم، من اِشکال دارم، همۀ دردها را من خودم ایجاد کردم، الآن هم مسئولیت کیفیت هشیاریام را بهعهده میگیرم. دیگر نمیخواهم درد ایجاد کنم. من از مولانا از زندگی کمک میخواهم. من هستم و زندگی. من هستم و ابیات مولانا و تمرکز روی خودم، دیگر با کسی کاری ندارم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما از منذهنی خودتان یا از منذهنی یکی دیگر که براساس جدایی و همانیدگی و نیاز به بیرون درست شدهاست، میخواهید شما را خوشبخت کند؟! آخر این درست است؟ درحالیکه تاج پادشاهیِ خداوند بر سرتان است و بینهایت فراوانی با شماست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما در منذهنی با عینک هشیاری جسمی، انسانها را جداجدا میبینیم. مولانا همۀ انسانها را یک هشیاری میبیند، آیا ما هم میتوانیم همۀ آدمها را یک هشیاری ببینیم؟ از نظر ما آدمها متفاوت هستند و چون منذهنی داریم تفاوت را میبینیم. کار درست این است که به زندگی زنده شویم و یک زندگی را در همه ببینیم، بفهمیم همۀ انسانها از یک هشیاری درست شدهاند، بنابراین ما باید در راه زنده شدن به خداوند به هم کمک کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما برای زندگی به چیزهایی که ذهنمان نشان میدهد نیاز نداریم. درست است که ذهنمان داشتنِ خانه را نشان میدهد و ما نیاز واقعی داریم که خانه داشته باشیم. بعضی از نیازهای جسمی مثل غذا و غیره، اینها را هم ذهن نشان میدهد، و ما به اینها نیاز حقیقی داریم، اما صحبتِ ما راجعبه نیازها براساس همانش است که با آنها همانیده شدهایم. لزومی ندارد که ما با یک چیزی همانیده شویم، آن را در مرکزمان بگذاریم، برحسب آن نیاز پیدا کنیم، رهایَش نکنیم و از آن زندگی بخواهیم؛ این کار غلط است و فهم این مطلب خیلی آسان است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما دیدید که در مرکزتان منقبض شدهاید، چارهاش فضاگشایی و شناسایی آن چیزی است که الآن توانسته به مرکز شما بیاید؛ چارهاش ناله کردن نیست، بلکه فضاگشایی، شناسایی و شُکر است که زندگی دارد شما را از جسم بودن مرکزتان آگاه میکند و اگر آن جسم در مرکز شما بماند، ریشه و منشأ فکر و هیجانهای مخرب میشود که درد ایجاد خواهد کرد. اگر شما در مرکزتان بسط دیدید، دراینصورت فضاگشایی و فضاداری به شما میوه میدهد، بنابراین میوهاش را با دوستانتان و کسانی که در این راه کار میکنند تقسیم کنید.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲
قبض دیدی چارۀ آن قبض کن
زآنکه سَرها جمله میروید زِ بُن
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳
بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه
چون برآید میوه، با اصحاب دِه
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یکی از راههای مسئلهسازی تندتند حرف زدن و گم شدن در حرفهای خودمان است. ما با ذهنمان تندتند حرف میزنیم و مسئله درست میکنیم و فکر میکنیم که داریم مسئله را حل میکنیم. شما همین یک کار را یاد بگیرید، با تندتند حرف زدن مسئله درست نکنید و مسئله حل نکنید، خواهید دید که خیلی از مسائلتان کم میشود. خداوند میگوید شما حرف نزنید، اول گوش بدهید تا از من حرف زدن یاد بگیرید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢
پس شما خاموش باشید اَنْصِتُوا
تا زبانْتان من شوم در گفتوگو
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲
چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ تو
گوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مؤدب بودن در حضور خداوند و مولانا این است که منذهنی را خاموش کرده، به حرفهای آن گوش ندهیم و سخنان بزرگانی چون مولانا را در زندگیمان بهکار بگیریم و با منذهنی آنها را مورد ارزیابی قرار ندهیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️قرین مهم ما در این لحظه خداوند است که نباید در حرف زدن بر او پیشی بگیریم، پس یواشیواش حرف زدنمان را کم میکنیم، سرعتش را پایین میآوریم تا خداوند هم بتواند یک چیزی به گوش ما بگوید. تمام منهای ذهنی به این علّت منذهنی هستند که اجازه نمیدهند خداوند از طریق آنها حرف بزند. آنها خودشان حرف میزنند و براساس آن فکر و عمل میکنند که این کار در ادامه سبب جدایی از خداوند و حتی انسانها میشود.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت
کآن فراق آرد یقین در عاقبت