برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۳ گنج حضور بخش دوم - قسمت اول

منتشر شده در 2023/08/19
12:15 | 6 نمایش ها

✍️وقتی انسان من‌ذهنی درست می‌کند، مشغول سبب‌سازی در ذهن می‌شود و سبب‌سازی در ذهن یعنی آوردن اجسام به مرکز. هرموقع مرکز ما جسم می‌شود دچار انقباض می‌شویم. از نظر زندگی حتی یک بار جسم شدنِ مرکز مؤاخذه دارد. ما باید حداکثر تا ده‌سالگی جدایی را یاد بگیریم. بعد از آن باید از ذهنمان متولد شویم، مانند زایمان که ما بیشتر از نه ماه نمی‌توانیم در شکم مادرمان بمانیم، در شکم ذهنمان هم شاید بیشتر از نه سال، ده سال نباید بمانیم و بعد از آن وقتی مرکز ما جسم می‌شود، زندگی ما را مؤاخذه می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر با چیزهای این‌جهانی همانیده هستید و آن‌ها در شما حرص و شهوت ایجاد می‌کنند، توجه شما را می‌دزدند و دائماً حول محور بعضی از آن‌ها می‌گردید، دراین‌صورت شما نقص دارید. هرکسی نقص خودش را بفهمد، در رفع آن کوشش می‌کند تا به کمال برسد. شناساییِ مرض همانیدگی و اقرار به این‌که ادامه دادن به همانیدگی‌ها سبب ایجاد درد می‌شود و همچنین قبول این واقعیت که همۀ دردهایم را خودم درست کرده‌ام، اعتراف بزرگی‌ است، آن‌گاه شخص زیر بار مسئولیت می‌رود و می‌گوید بعد از این نمی‌خواهم درد درست کنم. دیگر نمی‌خواهم‌ مرکزم جسم شود و اگر شد، از زندگی عذر می‌خواهم و فضا را باز می‌کنم. عذرخواهی از زندگی یعنی باز کردن فضا و آوردن زندگی به مرکز.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢

هرکه نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستِکمالِ خود، دو‌اسبه تاخت

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هرکسی که به یکتایی و بی‌نهایت خداوند زنده می‌شود، به مردم کاری ندارد. هرکسی باید تبدیل شدن به بی‌نیازی و بی‌نهایت خداوند و آگاهی از این لحظۀ ابدی، بی‌زوالی و جاودانگی را به‌تنهایی انجام دهد. کسی که می‌خواهد بقیۀ مردم را با خودش ببرد، شهوتِ یاد دادن دارد. مولانا می‌‌گوید این یاد دادن که من‌ذهنی با پندار کمالش دارد، شهوت است، اگر می‌گویید عجب چیز خوبی است، باید این را به مردم یاد بدهم، دارید شهوت‌رانی می‌کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ای عاشقِ تنها که برای این منظور خلق شدی که به‌صورت انسان به بی‌نهایت و ابدیت او زنده شوی، تو در بین تمام عاشقانِ کائنات انتخاب‌شده هستی. هر آفریده‌ای به‌نوعی عاشق است، ولی این عشق در انسان، چیز دیگری‌ است؛ زیرا انسان به خود زندگی زنده می‌شود. مولانا می‌گوید ای عاشقِ تنها از آفریده، از چیزی که ذهنت نشان می‌دهد بگذر و به صنع و آفریدن در این لحظه بنگر. برای این‌ کار باید مرکزت عدم و فضاگشا باشی و به بی‌نیازی خداوند دست بزنی. شما از خودتان بپرسید آیا من به چیزی که ذهنم نشان می‌دهد، نیازمند هستم؟ آیا اکنون زمان پریدن من از روی همانیدگی‌ها نرسیده؟ آیا این موضوع را می‌دانم که در کائنات بر همۀ موجودات گُزیده و انتخاب‌شده هستم؟ آیا متوجه شده‌ام که تا حالا در سبب‌سازی ذهن بوده و این‌همه غم درست کرده‌ام؟ پس اکنون باید این‌ نواقص را رفع کنی و به آفریدن مشغول شوی.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۰۲۹

ای عاشقِ جَریده، بر عاشقان گُزیده

بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن

جَریده: یگانه، تنها

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️«هر لحظه» و «هر ساعت»، یعنی این لحظه و تمام دوران زندگی، خداوند یک شیوۀ نو دارد که ما با ذهن نمی‌توانیم حدس بزنیم. این لحظه شیرین‌تر از لحظۀ قبل است، چرا؟ برای این‌که ما مدام فضاگشا هستیم. خودمان شیرین‌تر می‌شویم، بی‌نیازتر می‌شویم، عمقمان هم بیشتر می‌شود. زندگی این لحظه و هر لحظه در حال صنع و کار جدیدی‌ است و یک شیوۀ نو‌ دارد. ذهن فقط چیزهایی را که حفظ کرده و یاد گرفته می‌داند. ما در ذهنمان فقط الگوهای شرطی‌شده را بلد هستیم. صنع و آفریدن یعنی ما در این لحظه به فکر لحظۀ قبل متکی نیستیم. کار ما با صنع و آفریدن درست خواهد شد، نه با سبب‌سازی ذهن.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۲۲۷

هر لحظه و هر ساعت یک شیوۀ نو آرَد

شیرین‌تر و نادرتر زآن شیوۀ پیشینش

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در ما دو جور کِشت هست، یکی روز اَلَست که خداوند کاشته‌است. چه چیزی را کاشته؟ خودش را. دومی همانیدگی‌هاست که کاشت ماست و براساس چیزهای آفل است، پس پوسیده می‌شود. آن‌چه که مانع رشد و آفرینندگی ما می‌شود، کشت‌های ثانویۀ ماست، اما آن کِشت اولیه که خودِ خداوند کاشته، خود زندگی‌ جاودانه، بی‌نهایت و بی‌نیاز، آن خودش در ما زنده هست، فقط این همانیدگی‌ها که کِشت دوم است، رویش را گرفته‌است. شما آرام‌آرام به این فکر می‌افتید که من دیگر با چیزی یا کسی همانیده نشوم و بگذارم همانیدگی‌های قبلی که خودشان می‌پوسند، بپوسند.

کشت‌ ثانویه براساس چیزهای گذرا، فانی و پوسیده‌ است. کشت اول کامل است، نیازی نیست ما چیزی به آن اضافه کنیم. نگویید من با ذهنم به آن کشت اول که خداوند است، باید یک چیزی اضافه کنم، خداوند خودش رشد نمی‌کند من باید کوشش کنم، نه نمی‌خواهد کوشش کنی، آن کامل و بُگزیده است، اما این‌ چیزی که تو می‌کاری، کمک‌هایی که با من‌ذهنی‌ات می‌کنی، بی‌اثر و فاسد و پوسیده‌ هستند. هر موقع شما فضا‌گشایی می‌کنید چشمتان به کشت اول است، یعنی در هر انسانی زندگی را می‌بینید، نه همانیدگی‌هایش را.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۸

کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست

این دوم فانی است و آن اوّل درست

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹

کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است

تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️می‌دانید زخم و دردهای روحی مثل رنجش را چه چیزی شفا می‌دهد؟ رنجش شما چگونه می‌افتد؟

 وقتی فضا را باز می‌کنید، نیروی زندگی به‌کار می‌افتد، آرام‌آرام رنجش‌ها را می‌بینید، می‌فهمید که انباشتن رنجش‌ها چقدر بی‌بهره و بی‌حاصل بوده، رنجیدن من به این دلیل بوده که توقع داشتم و به‌خاطر توقع خودم رنجیدم. اکنون یاد گرفته‌ام که از هیچ‌کس هیچ توقعی نداشته باشم. چه کسی این شناسایی‌ها را می‌کند؟ فرّ ایزدی، برکت ایزدی، دانش ایزدی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما در این لحظه به درد افتادید، باید خم شوید، تسلیم شوید، هشیار باشید که چیزی را به مرکزتان نیاورید. چه موقع به مرکز‌تان نمی‌آید؟ وقتی مقاومت نمی‌کنید و می‌پذیرید. پذیرش اتفاق این لحظه، یعنی اتفاق این لحظه برای من مهم نیست، خرد زندگی مهم است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند با هزار ترفند می‌خواهد خودش را در ما بالا بیاورد و دائماً دنبال راه می‌گردد تا به ما بفهماند که من می‌خواهم به شما کمک کنم، می‌خواهم کارتان را درست کنم، هم فرداً و هم جمعاً، ولی ما پیغام را نمی‌‌گیریم و زندگی را در همانیدگی‌ها جست‌وجو می‌کنیم و برحسب آن‌ها می‌خواهیم شکوفا شویم، می‌خواهیم خودمان را به جامعه ارائه کنیم، بگوییم من را ببینید، در مقایسه دیده شویم که از همه بالاتریم، احترام جلب کنیم، ناموس داشته باشیم، مردم به ما بگویند تو می‌دانی، تو از ما بهتری. همۀ این‌ها غلط است، نباید این کارها را بکنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------