✍️ما هر لحظه منقبض میشویم.
مولانا میگوید ای انسان، تو در زندگی روزمره یک لحظه عدم را به مرکزت نیاوردی، بهجای آن دائماً جسمها را میآوری، درنتیجه فوراً منقبض میشوی. اگر مرکز انسان حتی یک بار جسم شود، او منقبض میشود؛ این قانون زندگی است، پس ما که یک عمر جسمها را به مرکزمان آوردهایم، نباید تعجب کنیم که هماکنون پر از درد و در حالت انقباض هستیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️طبق قانون الست ما باید بینیازی، بینهایت و ابدیت خداوند را در این لحظه تجربه کنیم، ولی ما با رفتن به زمان مجازی و درست کردنِ منذهنی و تبدیل شدن به یک جسم مجازی این قانون را اجرا نمیکنیم، بنابراین خداوند ما را تنبیه خواهد کرد، زیرا این تخطی از قانون اَلست است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چگونه میتوانیم به عهد الست وفا کنیم؟
ما میدانیم از جنس زندگی هستیم نه از جنس جسم، پس هرچه زودتر باید در این جهان به خداوند زنده شویم، یعنی باید دوباره مرکز ما عدم شده و اندازۀ ما بینهایت شود، به این لحظۀ ابدی بیاییم و در اینجا ساکن شویم، دیگر به زمان مجازی گذشته و آینده نرویم. ما بدینترتیب به عهد الست وفا میکنیم و از جنس خدا میشویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا دین حقیقی را به ما میشناساند:
دین حقیقی یعنی انسان در این لحظه به خدا زنده شود فضای درونش گشوده شده و بتواند یکتایی، بینیازی و ابدیت خداوند را در این لحظۀ ابدی تجربه کند؛ درحالیکه ما بتهای آفل یعنی باورهایمان را میپرستیم. باورها جسم و مصنوع هستند. ما برحسب باورها دینداری میکنیم و این درست نیست. کسانی که باورها و همانیدگیها را به مرکزشان نیاورند، عدم یا خداوند را در مرکزشان بگذارند و ایمان واقعی داشته باشند، یعنی به خدا تبدیل شوند و برحسب خرد زندگی با مرکز عدم فکر و عمل کنند، آن موقع خدا هشیاریشان را از گناهانشان که همانیدگیها هستند، آزاد خواهد کرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوند ما را ادب میکند. وقتی مرکزمان را جسم میکنیم، خداوند گوشمان را میپیچاند یعنی ما را ادب میکند، ما منقبض شده و به درد میافتیم، او بهوسیلۀ قبض به ما نشان میدهد که اشتباه کردیم، بهجای عدم جسم را در مرکزمان گذاشتیم. حال که درک کردیم زندگی میخواهد بهصورت فضای گشودهشده به مرکزمان بیاید، عقل منذهنی را کنار بگذاریم و لحظهبهلحظه با فضاگشایی عقل او را بگیریم و آن چیزی را که ذهنمان با منذهنی نشان میدهد، بیاهمیت کنیم. اگر ما آنچه را که ذهن نشان میدهد بیاهمیت نکنیم و آن را جدی و مهم بگیریم، برحسب آن چیز فکر کنیم، این بیادبی است، نباید اینطور عمل کنیم. ما باید با فضاگشایی از جنس اَلست، از جنس زندگی باشیم قبل از اینکه خداوند ما را ادب کند و کار بدتر شود.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰
آن ادب کردن بُوَد یعنی: مَکُن
هیچ تحویلی از آن عهدِ کَهُن
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️زندگی دائماً با هزاران روش دنبال کمک به ماست، ولی ما نمیگذاریم. ما مرتب ناله میکنیم، میگوییم خداوند ما را به این روز انداخته، درصورتیکه خداوند به هزاران طریق میخواهد زندگی ما را درست کند، ولی ما نمیپذیریم، ما چیزهایی را که ذهنمان نشان میدهد مهم دانسته و جذب فکرهایمان میشویم. با آوردن همانیدگیها به مرکزمان و دیدن برحسب آنها اجازه نمیدهیم خداوند زندگیمان را درست کند. تمام بیمرادیهای ما فرصتهای فضاگشایی و رساندن کمک خدا به ما هستند، اما ما نمیفهمیم و در منذهنی خوی قدردانی و سپاسگزاری نداریم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۶۶
به صد دستان به کارِ توست این باد
تو را خود نیست خویِ حقگزاری
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما سپاسگزار نیستیم:
ما سپاسگزار این نیستیم که میتوانیم مرکزمان را عدم کنیم، فکر میکنیم دنیایی که بهوسیلۀ ذهن
نشان داده میشود و برحسب آن فکر میکنیم علاج دردهای ماست، درحالیکه چیزهایی که ذهنمان نشان میدهد زندگی ندارند. ما به غلط فکر میکنیم از انباشتن چیزهایی که ذهنمان نشان میدهد و ما نسبتبه آنها حرص میورزیم و شهوت داشتن آنها را داریم، علاج دردهایمان را بهدست میآوریم، درصورتیکه اینطور نیست. مرکز عدم، فضاگشایی و تسلیم شفای دردهای ماست، بنابراین از ناسپاسی ما روزن دل بسته میشود.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۹۱۴
ز ناسپاسی ما بسته است روزن دل
خدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنود
قرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیۀ ۶
«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»
«همانا آدمی نسبتبه پروردگارش بسیار ناسپاس است.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هرکسی که فضای درونش دراثر فضاگشاییهای پیدرپی گشوده شده و فضاگشا باشد، دائماً حالش خوب است، چون چیزهای بیرونی و کم و زیاد شدن آنها حالش را خراب نمیکند. هرچه فضای درونمان باز میشود، قدرت شناسایی، میزان هشیاری، تشخیص و عقلمان زیادتر میشود و حالمان هم همیشه خوب است، اما در منذهنی ما این شادی، هشیاری و حال خوب را از چیزها میخواهیم. اگر به خودمان نگاه کنیم، میبینیم که هر لحظه یک چیز ذهنی به مرکزمان میآید، برحسب آن فکر میکنیم، درنتیجه به سببسازی ذهن میافتیم و از شادی بیسبب و زندگیِ این لحظه برخوردار نمیشویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ای انسان، آیا میدانی که صُنع خداوند هر لحظه در کاری است تا زندگیات را درست کند؟! پس مرکزت را عدم کن تا خداوند دست بهکار شود، مرکزت باید کارگاه او شود، برای اینکه مرکزت کارگاه خداوند شود، تو هم باید آگاهانه کاری انجام دهی. مولانا میگوید باید دنیا و هرچیزی را که ذهنت نشان میدهد جدی نگیری. تو نباید در برابر چیزی مقاومت کنی. باید بهصورت حضور ناظر باشی تا صنع و صانع یعنی قدرت آفرینش و آفریننده را با هم ببینی، بهعبارتی در این لحظه، هم خود خدا را ببینی و هم آفرینش او را در خودت مشاهده کنی.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲
پس در آ در کارگه، یعنی عدم
تا ببینی صُنع و صانع را به هم