برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۲ گنج حضور بخش سوم - قسمت دوم

منتشر شده در 2023/08/19
08:09 | 3 نمایش ها

✍️ما به‌عنوان انسان این قوه را داریم که خداوند به بی‌نهایت خودش در ما زنده شود و فراوانیِ بی‌نهایت خودش را در زندگیِ ما جاری کند، اگر شما از این موهبت استفاده نمی‌کنید تقصیر شماست. چگونه باید استفاده کنیم؟ از این‌جا که می‌گوییم من فهمیدم اشکال دارم، می‌خواهم کار کنم، اشکالاتم را برطرف کنم، تو بالا هستی و من هیچ هستم، مؤدب می‌شوم، تو حلوایی هستی و تمام زشتی‌ها از من‌ذهنیِ من است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند قبول ندارد ما در این‌ لحظه مرکزِ همانیده را به او ارائه کنیم، یعنی اگر یک جسمی را به مرکزمان بیاوریم و بگوییم خدایا به من رحم کن و کار من را درست کن، او نمی‌کند. می‌گوید برای من دل بیاور. درست است که ما همانیدگی داریم، ولی اگر این لحظه فضاگشایی کنیم، دل ما یک لحظه واقعاً دل می‌شود و آن را به خداوند ارائه می‌کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️غیر از مرکز عدم، هرچیزی که ذهن نشان می‌دهد ردِّ حق است و نمی‌تواند به مرکز ما بیاید، برای این‌که مرکز ما مالِ خداوند است و کسی به حق و حقوق خداوند پیشی نمی‌گیرد. پس شما اگر آن چیزی را که ذهنتان نشان می‌دهد، به مرکزتان بیاورید، دارید جفا می‌کنید، یعنی نسبت‌به اَلَست و خداوند بی‌وفایی می‌کنید و دراین‌صورت دچارِ «جفَّ القَلم» خواهید شد.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢۴

بی‌وفایی دان وفا با ردِّ حق

بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️چقدر باید درد بکشیم و به چه مصیبت‌هایی باید دچار بشویم تا پندِ مولانا را بشنویم؟ مولانا می‌گوید تا سرِ ما به دیوارِ بلا نخورد، گوش کرِ من‌ذهنی‌مان پند بزرگان را نمی‌شنود.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

تا به دیوارِ بلا نآید سَرش

نشنود پندِ دل آن گوشِ کرش

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما می‌گوییم خداوندا، به ما کمک کن تا در رعایت ادب نسبتبه تو موفق شویم. ادب یعنی با عدم نگه داشتنِ مرکز، چیزها را به مرکزمان نیاوریم؛ زیرا بیادب از لطف خداوند محروم میشود. انسان بیادب نهتنها خودش را از لطف خدا محروم میکند، بلکه در همۀ آفاق آتش میزند. منظور از آفاق همۀ انسانها هستند، هر انسانی یک افق است. مثلاً بچه‌های ما اُفقی هستند که خدا می‌خواهد در آن‌ها طلوع کند، ولی ما فوراً آن را کور میکنیم. در دهدوازده سالگی میگوییم مثلِ ما منذهنی داشته باشید، به آن‌ها عشق نمی‌دهیم و از همان ابتدا آنها را مجسمه میبینیم، پس بیادب هستیم و در اُفق آنها آتش میزنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۹

بی‌‌ادب تنها نه خود را داشت بد

بلکه آتش در همه آفاق زد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما راه میرویم و همه را منقبض میکنیم، برای اینکه از جنس انقباض و واکنش هستیم. اگر شما در مرکزتان ترس، خشم، حس انتقامجویی و کینه دارید، اینها مثل آنتن انرژی پخش میکنند. شما اگر یک آدم منقبض را ببینید، فوراً منقبض میشوید، زیرا این چیزها بدون این‌که حرف بزنیم از دل یک نفر به دلِ یک نفر دیگر می‌رود، بنابراین قرینها ما را تحریک میکنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️این مهم است که وقتی مسائل پیش می‌آید، بگوییم تقصیر ماست نه تقصیر خدا. درست است که این بلاها به علت این‌که خداوند جبار است و قوانین خودش را با «قضا و کُن‌فَکان» اجرا می‌کند سر ما می‌آید، ولی ما نمی‌گوییم که چرا قوانینی که شما انتخاب کردید بد بوده و ما دچارش شدیم، بلکه می‌گوییم تقصیر ما بوده. قوانین خداوند اجرا می‌شود و ما دچار قضا و کُن‌فَکان می‌شویم، ولی ما انسان‌ها نسبت‌به حیوان قدرت انتخاب و شعور شناسایی داریم. این قدرت انتخاب را باید فرداً در شناسایی و پیشرفت خودمان به‌کار ببریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هرکسی که از جنس درد است، درد را معتبر می‌داند، درد پخش کردن را اولویت می‌دهد، به او بگویند شادی پخش کن، خیلی بدش می‌آید، می‌‌گوید کارِ من پخش کردن درد است، من من‌ذهنی هستم، گنجایشی برای این کار ندارم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید بدون این گوش حسی و بدون زبان ذهنی با خداوند حرف بزنیم. اگر با زبانمان حرف بزنیم، لحظه‌به‌لحظه مرکزمان جسم می‌شود، بنابراین دارای خلاف و آزار است، به ما لطمه می‌زند، اگر با «گفتِ زبان» با خدا‌وند صحبت کنیم، به خودمان آزار می‌رسانیم، زندگی خودمان را خراب‌ می‌کنیم، در این حالت ما با دیو حرف می‌زنیم، درصورتی‌که فکر می‌کنیم با خداوند حرف می‌زنیم، اگر می‌خواهیم با خداوند حرف بزنیم، باید بی‌زبان، در سکوت و با مرکز عدم حرف بزنیم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۳۰۵۵

تو بی ‌ز گوش شنو، بی‌زبان بگو با او

که نیست گفتِ زبان بی‌ خلاف و آزاری

------------------------------------------------------------------------------------------------