برنامۀ شمارۀ ۹۶۱ گنج حضور بخش سوم - قسمت دوم

منتشر شده در 2023/08/19
10:15 | 3 نمایش ها

✍️صبر چیست؟

صبر یعنی‌ شما می‌گویید تغییر من با سرعت «قضا و کُن‌ْفَکان» صورت می‌گیرد، یعنی او می‌گوید بشو و می‌شود، پس من باید صبر کنم. با عجلۀ من‌ذهنی که استرس پیدا کنم‌ و بگویم من چرا به حضور زنده نمی‌شوم، چرا زندگی من درست نمی‌شود، کار نمی‌کنم، چون می‌دانم که هر شتابی و هر عجله‌ای از من‌ذهنی است. اگر شما استرس و عجله دارید که به حضور برسید، به این معنی است که فضا بسته شده‌ و مرکزتان جسم است. این شکافی که من‌ذهنی به شما نشان می‌دهد و مرتب می‌گوید این حضور است و حضور این‌جاست، یعنی این‌که شما دارید با من‌ذهنی کار می‌کنید، پس کار شما الآن بی‌نتیجه شده، باید برگردید و فضا را باز کنید، وقتتان را تلف نکنید و به خودتان فشار نیاورید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما با من‌ذهنی که راه می‌رویم سبب انقباض مردم می‌شویم، اما اگر شما با فضاگشایی راه بروید، سبب دل‌گشادیِ مردم می‌شوید. دراین‌صورت به هرکسی که می‌رسید، آن‌ها هم به زندگی ارتعاش کرده و فضاگشایی می‌کنند. هرکسی مثل یک آنتن است، شما هم آنتن هستید. دائماً از خودتان بپرسید، چه پخش می‌کنم؟ هرچه پخش می‌کنید همان را می‌گیرید. اگر درد پخش می‌کنید نباید توقع داشته باشید که عشق بگیرید. این جهان مثل آینه است، شما دائماً خودتان را می‌بینید، اگر درد پخش می‌کنید درد می‌گیرید و درد می‌کشید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر کمی پیشرفت کنید، می‌بینید که شما دیگر اصلاً به اخبار گوش نمی‌دهید؛ اخبار هیاهویِ بیهودۀ این دنیاست. اخبار از خرابکاری‌های من‌ذهنی می‌گوید. به چه درد شما می‌خورد؟ آیا اخبار شما را ناشاد نمی‌کند؟ حالِ شما را بد نمی‌کند؟ هر خبری مثل این‌ است که شما یک چیزِ نوک تیزی به بدنِ روانی‌تان فرو کنید تا خونش برود. چرا این کار را می‌کنید؟ شما باید زندگی را تبدیل به شادی و خلاقیت کنید. چرا زندگی را به درد تبدیل می‌کنید؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️این وظیفۀ پدر و مادرهاست که تعادل را در همانیدگی‌های فرزندشان به‌وجود بیاورند. مثلاً بگویند، با انسان‌ها همانیده نشو. ما می‌توانیم به بچه‌هایمان یاد بدهیم که عشق با همانیدگی فرق دارد. باید توجه کنیم که وقتی مثلاً با یک کسی همانیده می‌شویم، درواقع عاشق او نشده‌ایم، بلکه او به مرکز ما می‌آید و ما جهان و هر چیزی را از طریق او می‌بینیم. وقتی او می‌رود، زندگیِ ما بسیار آشفته می‌شود‌، آن‌قدر درد می‌کشیم مثلِ این‌که عضوی از بدنمان را از دست داده‌ایم، فکر می‌کنیم با از دست دادن این شخص دیگر نابود شده‌ایم. این وضعیت مدت‌ها طول می‌کشد و در این مدت‌ دائماً انرژی زندۀ زندگیِ ما تلف می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی یک چیزی را که ذهن مهم نشان می‌دهد به مرکز شما می‌آورد و با نشان‌ دادن کمبود آن، شما به عملی می‌پردازید که اسمش شکایت است. نارضایتی است. فغان، ناله و خشم و همۀ این‌ها شکایت است. شکایت از چه‌ چیزی؟ از این‌که این جسم کم است، اما ما باید آگاه باشیم این جسم به مرکز ما آمده و در حال نابودی ماست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی مرکزتان را عدم می‌کنید، یعنی شما یک زندگیِ جدیدی را شروع کردهاید که باید آن را ادامه بدهید و پایداری کنید، به‌این‌صورت که اگر خداوند امروز به‌طور مثال پنج درصد زندگی شما را اداره میکند، فردا بشود شش درصد، پسفردا بشود هفت درصد، به‌تدریج بالا برود تا این‌که صددرصد زندگی شما را خداوند اداره کند نه منذهنی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر زندگی شما را هشیارانه خدا اداره نمی‌کند و من‌ذهنی اداره می‌کند، این میشود نسیان و فراموشی، دراین‌صورت مولانا می‌گوید شما مؤاخذه و بازخواست می‌شوید. اگر از دوازدهسالگی به بعد نسیان را ادامه بدهیم، بازخواست می‌شویم و البته شما بازخواست را به‌صورت ضررهای زیاد دیدهاید. شما اتلاف زندگی را در مسئلهسازی، مانعسازی، دشمنسازی و دردسازی دیدهاید. شما دیده‌اید که وقتی از دیگران توقع پیدا کردهاید، مقدارِ زیادی رنجش ایجاد شده و این رنجشها هنوز در شما وجود دارند، نمیتوانید از دست آن‌ها رها بشوید. این هم بازخواست خداوند است. این رنجش‌ها را هم فقط خود زندگی میتواند ببرد. باید فضا را باز کنید، تا رنجش‌های شما را شفا بدهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان نسبت‌به پروردگارش بسیار ناسپاس است. شما ببینید که آیا شما نسبت‌به خداوند سپاس‌گزار بوده‌اید؟ اگر سپاس‌گزار بوده‌اید چگونه این سپاس‌گزاری را عملاً انجام داده‌اید؟ آیا حقیقتاً هر لحظه از جنس خدا بودید؟ اَلَست را رعایت کردید و ادب داشتید؟ توحید او را یاد گرفتید و یواش‌یواش نسبت‌به من‌ذهنی کوچک شدید؟ آن چیزی را که این لحظه ذهن نشان می‌داد بی‌اهمیت کردید؟ فضای گشوده‌شده را به مرکزتان آوردید؟ یا به سبب‌سازی ذهن رفتید؟ این‌ها را شما می‌توانید به خودتان جواب بدهید تا ببینید نسبت‌به پرورگارتان سپاس‌گزار بوده‌اید یا ناسپاس. به احتمال زیاد شما هم ناسپاس بوده‌اید، برای همین است که تا به اکنون روزنی از دل شما باز نشده‌است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️چرا این‌قدر درد در من‌ذهنی ما هست؟

تا به ما بگوید تسلیم شو، فضا را باز کن و اتفاق این لحظه را قبل از قضاوت بپذیر! کسی که نیروی زندۀ زندگی را تبدیل به درد می‌کند، به این معناست که نیازمند خداوند است، بنابراین باید هشیاری جسمی‌اش را دور بیندازد و مرکزش را عدم کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------