برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۰ گنج‌‌ حضور بخش اول - قسمت دوم

منتشر شده در 2023/08/19
14:35 | 12 نمایش ها

✍️شما به خودتان نگاه کنید و بگویید آیا من از آن موضوعی که ذهنم نشان می‌دهد، چیزی می‌خواهم و طمعی دارم؟ اگر چیزی می‌خواهید یعنی در حال مقاومت هستید، پس اشکال شما در همان‌جاست و هر لحظه اتفاق می‌افتید و به‌صورت «من» بلند می‌شوید. اگر شما مرتباً در حال «خواستن» و به‌دنبال «هرچه بیشتر بهتر» هستید، یعنی می‌خواهید همانیدگی‌ها را زیاد کنید. اما آیا زیاد شدن همانیدگی‌ها به شما زندگی خواهد داد؟ مسلماً نه. چرا ما اوقات‌تلخی می‌کنیم و نمی‌گذاریم دیگران زندگی کنند؟ برای چه خشمگین هستیم؟ چرا در خانواده دعوا می‌کنیم، و توقع داریم حرف، حرف ما باشد! این‌ها از علائم طمعِ دیده شدن است که برای ما مانند زر است. آیا واقعا دیده شدن برای شما زر است؟ ما مانند خانم حامله میل به گِل خوردن داریم. یعنی میل به دیده شدن یا تأیید شدن و گرفتن توجه از دیگران داریم، این‌ها هم همان گِل‌خوردن است، درصورتی‌که نباید این‌ تأیید و توجه را بخواهیم، چون این‌ها مربوط به وضعیت‌ این لحظه هستند. آیا اگر شما دیده نشوید، خون می‌ریزید؟ وقتی ما خودمان را ملامت می‌کنیم، درواقع این لحظه زندگی نمی‌کنیم، بلکه خون زندگی را می‌ریزیم. هر وقت زندگی در مسئله‌سازی، مانع‌سازی، دشمن‌سازی، درد‌سازی و مواردی از این قبیل تلف می‌شود، این خون ریختن است.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۸۳

گردن ز طمع خیزد، زر خواهد و خون ریزد

او عاشقِ گِل خوردن، همچون زنِ آبستن

گِل خوردن: اشاره به عادتی است که بعضی زنان باردار گِل می‌خورند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ در طول تاریخ خیلی از جنگ‌ها فقط به این دلیل اتفاق افتاده که یک نفر طمع داشته بیشتر دیده شود، و به دیگران نشان بدهد مهم‌تر از بقیه است. مثلاً بزرگان کشورها می‌توانستند مشکلاتِ پیش آمده را دوستانه حل و فصل کنند، اما به‌جای مهر و دوستی، با هم به جنگ و خونریزی برخاستند. آیا واقعاً می‌خواستند این کار را برای خدا انجام بدهند؟ نه. همۀ این جنگ‌ها به‌خاطر ناموس، پندار کمال و دیده شدنِ بیشتر بوده‌است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما به خودتان نگاه کنید، و به این سؤال جواب دهید: آیا این جان زندۀ زندگی را که خداوند به شما بخشیده، در این لحظه کامل و پُر زندگی می‌کنید؟ اگر به‌طور پُر زندگی می‌کنید، یعنی من‌ذهنی‌ در زندگی شما دخالت نمی‌کند. شما فضا را باز کرده‌اید، به خدا زنده هستید. در تمام ذرات وجود شما شادی بی‌سبب می‌جوشد. بدنتان با خِرد ایزدی اداره می‌شود، و همیشه در حال رقص هستید. این‌ها هیچ سبب بیرونی ندارند، یعنی با سبب‌سازی ذهن اتفاق نمی‌افتند، بلکه از ذهن بیرون هستند. دراین‌صورت آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد، نمی‌تواند به مرکزتان بیاید، چون مرکزتان عدم است، اما اگر در این لحظه پُر زندگی نمی‌کنید، تشخیص دهید چند درصدِ آن را تلف می‌کنید؟ به‌درجه‌ای که من‌ذهنی در زندگی‌تان دخالت می‌کند، همان‌قدر زندگی شما تلف می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما دچار توهم شده‌ایم و در زمانِ مجازیِ گذشته و آینده زندگی می‌کنیم، در‌حالی‌که گذشته و آینده‌ای وجود ندارد، بلکه همه‌چیز در این لحظه اتفاق می‌افتد. وقتی در این لحظه در اطراف اتفاقات فضا‌گشایی‌ می‌کنیم، و به‌صورت حضور ناظر در حال نگاه کردن به ذهنمان هستیم، به‌صورت فضای گشوده‌شده از جنس خدا می‌شویم و این فضای بازشده مرکز ما می‌شود، و جسممان کنار می‌رود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ذهن یک فضای بسته است، هیچ روزنی ندارد. شما با فضاگشایی و این درک که چیزی که ذهنم در این لحظه نشان می‌دهد مهم نیست، این روزن را باز می‌کنید. بنابراین با شناسایی و عمل به این آموزه‌ها قدرت من‌ذهنی را کم و کمتر کنید. وقتی من‌ذهنی روزبه‌روز کوچک‌تر شده و دل شما از چیزها جدا شود، شما به‌صورت حضور ناظر و فضای گشوده‌شده از ذهنتان جدا می‌شوید. هرچه بیشتر از ذهن جدا می‌شوید، من‌ذهنی کوچک‌تر و بی‌اهمیت‌تر می‌شود و دیگر نمی‌تواند شما را جذب کند. یک‌دفعه متوجه می‌شوید، دیگر از کارهای مردم که قبلاً شما را ناراحت می‌کرد، ناراحت نمی‌شوید و به شما برنمی‌خورد. چرا؟ برای این‌که با ضعیف شدن من‌ذهنی، ناموس، حیثیت بدلی و پندار کمالِ شما پایین آمده، و از این گنبدِ فکریِ بی‌روزن، دریچه‌ای برای دل شما باز می‌شود که می‌توانید از ذهن بیرون بپرید؛ به‌عبارتی شما به‌عنوان هشیاری می‌توانید از زندان ذهن آزاد شوید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی با باید‌ها و نبایدها، فکر خوب یا بد، باور درست یا غلط سروکار دارد. ما بایدها و نبایدهای ذهن را که با آن‌ها همانیده‌ هستیم، نه‌تنها به خودمان، بلکه به دیگران هم تحمیل می‌کنیم، و می‌گوییم شما باید این‌گونه زندگی کنید. الگوی ذهنی‌ِ باید و نباید را جامعه به ما تحمیل کرده‌‌است. انسانِ آزاد، کسی که به خدا زنده شده، باید و نبایدی ندارد؛ درنتیجه آن‌ را به دیگران هم تحمیل نمی‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید «باید و نباید» ناموس و آبرو نیست. این‌ الگوهای ذهنی مرتب تغییر می‌کنند. «باید و نباید» را من‌ذهنی درست می‌کند و این شرکِ خفی است، یعنی به‌طور پنهانی برای خداوند شریک قرار دادن و گردن‌کشی کردن در محضر خداوند. انسان‌ها براساس باید و نبایدها به‌صورت من‌ذهنی بلند می‌شوند، ولی متوجه این موضوع نیستند. خیلی از باید و نبایدها از نظر ما منطقی هستند. حتی می‌گوییم این‌ها را خدا گفته! اما چنین‌‌ چیزی نیست. بنابراین انسان از این میل شدیدِ رفتن از یک فکری به فکر دیگر باید آزاد شود، مانند سوسن که ده زبان دارد و حرف نمی‌زند، شما هم حرف نزنید. اَنْصِتُوا را رعایت کنید و بدین‌ترتیب از وسوسۀ ذهن آزاد می‌شوید.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۸۳

این باید و آن باید، از شرکِ خفی زاید

آزاد بُوَد بنده زین وسوسه چون سوسن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند هر لحظه در کار جدیدی است و هر لحظه به‌وسیلۀ ما یک فکر جدید خلق می‌کند. او با صنع کار می‌کند و‌ خلّاق است، ما هم خلّاق هستیم، پس این لحظه باید نو‌به‌نو فکرِ جدید بیافرینیم و چیزی خلق کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسانی که به خدا زنده شده، باید از وسوسه‌های فکری، یعنی فکرهای بی‌اختیارِ پشت‌سرهم، آزاد باشد.

ذهن دنبال سبب و علت است، می‌گوید وضعیت ایجاب می‌کند که من چکار کنم. این کارِ ذهن در مقابلِ صنع خداوند است. طبق الگوهایی که من‌ذهنی از گذشته دارد، وقتی ذهن شما این لحظه چیزی را نشان می‌دهد، می‌گوید من به‌موجبِ ذهن و عقل، یاد گرفته‌ام که باید این‌طور عمل کنم و نباید آن کار را انجام بدهم، پس صنع خدا کجا رفت؟ خرد زندگی چه شد؟ اگر شما در این لحظه صنع خدا را کنار بگذارید و باید و نبایدِ من‌ذهنی خودتان را بالا بیاورید، به این معناست که پیش خداوند گردن‌کِشی می‌کنید و در مقابلِ خدا ایستاده‌اید، بنابراین صفر بشوید، از زندگی عذر بخواهید و فضا را باز کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آیا شما می‌توانید بدون مشغول بودن به کاری همین‌طور آرام بنشینید و فکر هم نکنید؟ اگر به کاری مشغول نباشید، می‌بینید که فکرهایتان شما را مشغول می‌کنند. نهایتاً از فکر زیاد خسته می‌شوید و می‌گویید بهتر است تلویزیون تماشا کنم، یا به فلانی تلفن بزنم، و یا خودم را با شبکه‌های اجتماعی مشغول کنم. متوجه باشید که شما با این فکرها که اذیت‌کننده هستند، تندتند از ذهن شما می‌گذرند و شما را رها نمی‌کنند، همانیده هستید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️از خودتان بپرسید آیا شما از وسوسه‌های ذهنی آزاد هستید؟

اگر آزاد نیستید، باید روی خودتان کار کنید. نمی‌توانید به چیزها پناه ببرید و خودتان را مشغول کنید، این عشق نیست. وقتی حوصله‌تان سر می‌رود، نمی‌توانید انتظار داشته باشید همسر یا دوستتان چیزی بگوید که دلتان باز شود و شما را مشغول کند. به‌جای آن فضا را باز کنید تا از این فضای گشوده‌شده عشق، خرد، زیبایی، خلاقیت، آرامش، حس امنیت، هدایت، قدرت، رضا، پذیرش، لطافت، زیبایی‌اندیشی و هزاران ترجمان دیگر وارد وجود شما شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما آن چیزی را که ذهن در این لحظه نشان می‌دهد از اهمیت بیندازید، ایجاب ذهن و باید و نبایدش هم می‌رود. بعد ببینید که فضاگشایی چه چیزی را ایجاب می‌کند. از یک طرف خداوند زندگی ما را درست می‌کند و می‌خواهد به ما شادی و آرامش ببخشد و سعی می‌کند هر لحظه به ما کمک کند، از طرف دیگر ما با من‌ذهنی‌ به خودمان استرس وارد می‌کنیم، خشمگین می‌شویم، می‌ترسیم، هزارتا سَم به بدنمان می‌ریزیم، چرا متوجه نیستیم؟ این کار فقط به این علت است که اتفاق این لحظه از نظر من‌ذهنی ما مهم است، و مرتب به مرکز ما می‌آید، ما اتفاق می‌افتیم و هر لحظه به چیزهای آفل تبدیل می‌شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما بی او یعنی بدون خداوند همۀ کارهایتان را انجام می‌دهید، بدانید که خانه خراب خواهید شد. منظور مولانا خانه‌های معمولی نیست که در آن زندگی می‌کنیم، بلکه منظور خانۀ درون یا مرکزمان است. اگر درون ما خراب باشد، انعکاسش در بیرون هم خراب است. می‌بینید یک عده‌ای هم درونشان خراب است، هم بیرونشان. آن‌ها نمی‌دانند که خداوند می‌خواهد هر لحظه لطف کند و زندگی‌شان را درست کند، به همین دلیل در‌ مقابل او گردن‌کشی می‌کنند و عقل خودشان را ملاک قرار می‌دهند. چون می‌خواهند همه‌چیز را با من‌ذهنی‌شان کنترل کنند، اما این کار اشتباه و غیرممکن است.

------------------------------------------------------------------------------------------------