✍️قبل از ورود به این جهان، ما بهصورت هشیاری بیفرم با خداوند بودیم، زندگی یا خدا مرکز ما بود، از جنس او بودیم و چهار خاصیت حیاتیِ عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از او میگرفتیم. همینکه وارد این جهان شدیم، استعدادی بهنام فکر کردن در ما شکوفا شد. با فکر کردن، چیزهای مهمِ اینجهانی را که برای بقای ما لازم است، تجسم کرده و به آنها حس هویت یا حس وجود تزریق کردیم و مرکز یا عینک دید ما شدند؛ بهعبارتی با آنها همانیده شدیم. ما بعد از همانیده شدن دیگر نمیتوانیم برکات زندگی را از خداوند دریافت کنیم، و درعوض آنها را از چیزهای اینجهانی طلب میکنیم، درنتیجه مرکز ما به جسم تبدیل شده، به درد و جدایی میافتیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️این طرز زندگی که مردم چیزهای همانیده را در مرکزشان میگذارند، با آنها زندگی میکنند و از خدا غافل میشوند، درست نیست، چون درنهایت به درد منجر میشود. اگر کسی بدون خداوند فکر و عمل کند، کارش بیحاصل و خودش هم یک انسان بیبهره میشود. درحقیقت اگر همانیدگیها در مرکز ما باشند، فکر و عمل ما بهدرد ختم خواهد شد و آنچه را که تجسم میکنیم و بهدنبالش هستیم تا زندگیمان را بهتر کنیم، بهدست نخواهد آمد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چگونه میتوانیم دوباره مرکزمان را عدم کنیم؟
هنگام ورود به این جهان مرکز ما عدم بود که در این جهان تبدیل به جسم شد، و الآن باید دوباره عدم شود.
این کار را زندگی با مشارکت ما انجام میدهد، پس باید تماماً حواسمان به خودمان باشد، اما همانطور که میدانیم همۀ اینها در «این لحظه» صورت میگیرد، بنابراین باید از زمان مجازیِ گذشته و آینده که منذهنی با آن کار میکند، بیرون بپریم و به این لحظه که زمانِ حقیقی است بیاییم، تا با فضاگشایی مرکزمان را عدم کنیم. برای این کار مولانا توصیه میکند، هرچیزی را که ذهنتان میتواند ببیند یا به فکرتان میآید، آفل و گذراست و نباید برایتان مهم باشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر به خودمان بقبولانیم آن چیزی که ذهنمان در این لحظه نشان میدهد مهم نیست، یکدفعه متوجه میشویم خود اصلی و عدمبینمان که فضاگشاست و تا حالا جذب ذهن بوده، خودبهخود از ذهن و فکر جدا میشود که این کار اسمش فضاگشایی است. فضاگشایی منجربه فضاداری میشود، یعنی دائماً یک فضای گشودهشده در ما هست و آن را نمیبندیم. این کار در ابتدا مشکل است چرا؟ برای اینکه هر فکری که از ذهنمان میگذرد، ما را از این فضا بیرون میآورد؛ بهعبارت دیگر ما اجازه میدهیم که جذب فکر شویم؛ درنتیجه فکر مانند سِیلی ما را از جا میکَند و با خودش میبرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یک موضوعِ خیلی مهم این است که شما نمیتوانید با عقل منذهنی که برحسب چیزها میبیند، فضا را باز کنید. منذهنی دوست دارد زندگی خودش را ادامه بدهد و تابع اصلِ مانْد است؛ به این معنا که منذهنی یک جسمی است که میخواهد زنده بماند، اما اگر متوجه شوید که بدون خداوند نمیتوانید هیچ عملی انجام دهید، نمیتوانید حرف درستی بزنید که به نتیجه برسد، فکرها نمیگذارند آسوده باشید، شبها نمیتوانید درست بخوابید، دراینصورت به این نتیجه میرسید که باید با او باشید. برای با او بودن باید هشیارانه فضا را باز کنید. در این لحظه حواستان به خودتان باشد. هشیار به حضور ناظر باشید. این حضور ناظر فضای گشودهشده و جداشده از منذهنیِ شماست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️بزرگترین دلیل شکستِ بشر در امر تشکیل خانواده و زناشویی، داشتن منذهنی است. تشکیل خانواده در همهجا معمول است و یک واحد مهم در جامعه محسوب میشود. مرد و زن باید با هم زندگی کنند و فرزندان را در آن محیط تربیت کنند، بنابراین نمیشود خانواده را به این زودی کنار گذاشت، اما مرد و زن وقتی «بی او» شروع به زندگی میکنند، بهزودی از رابطۀ آنها درد برمیخیزد. پس از مدت کوتاهی دو نفر همدیگر را ملامت میکنند. برای اینکه «بی او»، منذهنی میدانداری میکند و همهچیز را بههم میریزد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خاصیتهای منذهنی:
شما خاصیتهای منذهنی را میشناسید. یکی از این خاصیتها ملامت است که سبب ناموس یعنی حیثیت بدلی میشود، زیرا یک جسم مجازی است و حالتی بهنام پندار کمال را بهوجود میآورد که شخص فکر میکند خیلی دانشمند، بزرگ، دانا و مهم است و بدینترتیب میگوید «میدانم». هر لحظه این میدانم و حیثیت بدلیِ منذهنی بر او چیره است، بنابراین این شخص حاضر نیست زیر بار مسئولیت برود و اشتباهاتش را بپذیرد، برای اینکه ناموسش اجازه نمیدهد؛ درنتیجه خداوند و دیگران را مقصر میداند و شروع به ملامت میکند که این کار سبب ایجاد درد میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️در منذهنی دوتا زمان وجود دارد، آینده و گذشته. آینده سبب اضطراب و ترس میشود. گذشته هم سبب خبط، پشیمانی، احساس گناه، رنجش، خشم، کینه و انتقامجویی میشود که همۀ اینها درد هستند و نتیجۀ «بی او» زندگی کردن است. یکی از بزرگترین سرخوردگیهای بشر دخالت منذهنی و دردهایش در زندگی خانوادهها و نبودِ انرژی زندۀ زندگی است. مولانا دلیلش را میگوید: «بی او نتوان رفتن، بی او نتوان گفتن»؛ یعنی شما میگویید بی او نتوان ازدواج کردن، نتوان با همسر زندگی کردن، نتوان بچه بزرگ کردن، نتوان سر کار رفتن و موفق شدن، نتوان دوست گرفتن و آنها را نگه داشتن، چون همۀ کارها «بی او» به شکست منجر میشود.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۸۳
بی او نتوان رفتن، بی او نتوان گفتن
بی او نتوان شِستن، بی او نتوان خفتن
شِستن: نشستن
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر دردی بهوجود میآید فقط یک معنی دارد، اینکه تو نیازمند زندگی یا خداوند هستی، زیرا با منذهنی کارهایت را انجام میدهی، و آن چیزی که ذهنت نشان میدهد، برای تو مهمتر از خدا و فضای گشودهشده است. آیا فهم این موضوع سخت است؟ اگر این موضوع را بفهمید، نرم میشوید. زیرا اگر بخواهید سفت و منقبض باشید، همهچیز به ضررتان تمام میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما میدانید که در مقابل هرچیزی مقاومت کنید، به مرکزتان میآید و قربانیاش میشوید، بهعبارت دیگر اتفاق میافتید، آیا شما اتفاق هستید یا یک فضای گشودهشدۀ عظیم که از جنس خداست؟ باید از جنس فضای گشودهشده باشید، نمیشود لحظهبهلحظه شما هم اتفاق بیفتید. وقتی اتفاق میافتید، مرتب حالتان خوب و بد میشود، اینها حالِ منذهنی است. حال اصلی شما آن فضای گشودهشده است که همیشه شاد است. شما نباید اصلاً غمگین بشوید. خداوند که غمگین نمیشود، پس اگر غمگین هستید، ناله و شکایت میکنید، از جنس منذهنی یا جسم هستید، از جنس خدا نیستید. هرموقع آرامش و شادی بیسبب دارید، از جنس خدا هستید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما بتوانید بهوسیلۀ زندگی درست فکر کنید، فکر و عملتان هم خلّاق باشد، دراینصورت قطعاً در جهانِ بیرون موفق میشوید. اگر پیوسته فضا را باز کنید قدرت و هدایت زندگی حامیِ شماست، عقل و خرد زندگی هم به فکر و عملتان میریزد، آرامش و شادی هم از آن فضا در تمام ذرات وجودتان دمیده میشود، پس دیگر میتوانید حال خوبی داشته باشید و خلاق شوید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مسئلهسازی چیست؟
راههای زیادی برای مسئلهسازی وجود دارد و موضوعاتی که خیلی راحت حل میشوند، منذهنی آنها را به مسئله تبدیل میکند. مثلاً رعایت نکردن قانون جبران، نوعی مسئلهسازی است، یا کسی کاری را بلد نیست، ولی میگوید بلد هستم، بعد میبینیم که نمیتواند آن کار را انجام دهد، درنتیجه برای خودش و دیگران مسئله میسازد. بعضی مواقع هم با اینکه دیگران میدانند بلد نیستیم، باز هم ناموس نمیگذارد ما زیر بار برویم.
حتی اگر مشاور به ما بگوید این کار را نکن، اما باز هم آن کار را انجام میدهیم، زیرا نمیتوانیم خودمان را بشکنیم. ناموس نمیگذارد ما حتی از مولانا یاد بگیریم. درواقع ما بهدنبال کارهایی میرویم که بلد نیستیم انجام بدهیم، درنتیجه به خودمان و دیگران ضرر میرسانیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------