برنامهٔ شمارهٔ ۹۵۹ بخش دوم

منتشر شده در 2023/08/19
14:41 | 6 نمایش ها

✍️همۀ بزرگان از جمله مولانا می‌گویند، انسان نباید با سبب‌سازی ذهنی فکر و عمل کند، باید فضا را باز و با صُنع خداوندی پیش برود. ما باید نمی‌دانم را به خودمان یاد بدهیم. این‌که دائماً بگوییم می‌دانم، هنر نیست؛ هنر اصلی این است که بگویید نمی‌دانم و با سبب‌سازی ذهن عمل نکنید، من‌ذهنی و پندار کمال ایجاد نکنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر کسی من‌ذهنی داشته باشد، مقاومت، قضاوت و چیزهای آفل در مرکزش باشد و پندار کمال، می‌دانم، ناموس و درد داشته باشد، زندگی را مرتب به مانع، مسئله و دشمن تبدیل می‌کند و نتیجۀ آن کارافزایی و درد است. هر وقت مردم کاری می‌کنند که به شما برنمی‌خورد، بدانید که شما پیشرفت کرده‌اید؛ اگر کارها و حرف‌هایشان به شما برمی‌خورد، حتماً پندار کمال دارید. انسانی که من‌ذهنی و پندار کمال دارد در ظاهر آرام است، ولی درونش پر از درد است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️علت تمام گرفتاری‌های ما این‌ است که در این‌ لحظه آن چیزی که ذهنمان نشان می‌دهد، مهم‌تر از فضاگشایی است، یعنی عقل من‌ذهنی با سبب‌سازی‌هایش برای ما مهم‌تر از عقل خداست، پس این لحظه را با مقاومت شروع می‌کنیم و به این ترتیب همۀ ما بازیچۀ من‌ذهنی شده‌ایم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر در این لحظه متوجه شدید اشتباهاً آن‌چه که ذهنتان نشان می‌دهد برایتان مهم شده و به مرکزتان آمده‌است، با درک عمیق و فضاگشایی، از زندگی یا خداوند عذرخواهی کنید. عذرخواهی این نیست که شما بگویید خدایا مرا ببخش! اما من‌ذهنی را ادامه دهید، عذرخواهی یعنی فضاگشایی و عدم کردن مرکز.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی فضا‌گشایی را پیوسته تمرین می‌کنیم، شکر، صبر و پرهیز را تجربه می‌کنیم. شکر بابت این‌که می‌توانیم فضاگشایی کنیم. شکر برای آن‌چه که ذهن در بیرون به ما نشان می‌دهد نیست؛ البته آن هم شکر دارد، ولی شکر حقیقی آن است که ما با فضاگشایی و صبر می‌توانیم از جهنم ذهن نجات پیدا کنیم. تعریف دیگر شکر این است، که دور آن چیزی که شناسایی کردیم و از مرکزمان دور کردیم، نگردیم، حرفش را نزنیم و پرهیز کنیم. برای همین شکر و پرهیز، صبر و پرهیز، همیشه باهم هستند. صبر یعنی وقتی من‌ذهنی می‌خواهد به ما حمله کند، دردهای درونمان را بالا آورده و‌ فکرهایمان را کنترل کند، فضا را باز کنیم و آگاه و هشیار باشیم. به همین دلیل همواره تأکید می‌شود باید دائماً تمرکزمان روی خودمان باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی شما دائماً مرکز را عدم و فضاگشایی کنید، بالاخره فضای درونتان بی‌نهایت باز می‌شود. آرام‌آرام به این لحظه می‌آیید و در این لحظه ساکن می‌شوید، استقرار در این لحظۀ ابدی‌ بهشت است. بنابراین شما باید با تکرار ابیات مولانا، تمرکز روی خود و پرهیز از من‌ذهنی، عدم کردن مرکزتان و تعهد به آن، داشتن صبر، شکر و پرهیز، شروع هر لحظه با پذیرش، تجربۀ شادی بی‌سبب و آفرینندگی، این لحظه را برای خودتان بهشت کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️برای انسان حس بی‌نیازی از خداوند، صد خطر دارد، اما اگر فضا را باز و مرکزش را ایمن کند و همواره احساس نیاز به کمک خداوند داشته باشد، باید ناز کردن را کنار بگذارد و اگر درد هم دارد، صبر و فضا‌گشایی کند، بگوید نمی‌دانم‌ و با درد هشیارانه‌ بسازد تا زندگی‌اش با آسایش و آرامشِ خردِ زندگی، آباد شود. هر گرفتاری، چالش و غصه‌ای که می‌‌آید و به ما درد می‌دهد، فقط یک معنی دارد، من باید روی خودم کار کنم. فضا را باز و مرکزم را عدم کنم. مرکز عدم را نباید به هیچ‌چیز و هیچ‌کس ترجیح بدهم؛ اگر شما جور دیگری فکر می‌کنید، اشتباه است.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴

ناز کردن خوشتر آید از شِکَر

لیک کم خایش که دارد صد خطر

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۵

ایمن آبادست آن راهِ نیاز

ترکِ نازش گیر و، با آن ره بساز

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️لطف خداوند موقعی است که خِرد و عشقش در این جهان به فکر و عملمان می‌ریزد و آن‌ را تجربه می‌کنیم، اما گاهی زندگی اتفاقاتِ به ظاهر بد که از نظر ذهن دردآور است برای ما طراحی می‌کند، چون می‌خواهد عیبی را به ما نشان بدهد، بنابراین ما هم با فضاگشایی در اطراف آن اتفاق، ایرادمان را شناسایی کرده و رفع می‌کنیم، پس ما در مجموع عاشق قهر و لطف زندگی هستیم، برای این‌که قهرش هم مثلِ لطفش به ما کمک می‌کند.‌

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد

بوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی در این لحظه آن‌ چیزی که ذهن نشان می‌دهد، برای ما مهم می‌شود، هرچه باشد به مرکز ما می‌آید، و ما را به‌سوی بیرون می‌خواند، کاری می‌کند تا ما خودمان را در بیرون جست‌و‌جو کنیم، بنابراین جست‌و‌جوی‌ ذهنی قدغن است. باید فضا را باز کنیم و آن‌جا خودمان را جست‌و‌جو‌ کنیم. ما در درون خودمان هستیم، در بیرون نیستیم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٢٢١١

جست‌وجویی از وَرایِ جست‌و‌جو

من نمی‌دانم، تو می‌دانی، بگو

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما به‌عنوان هشیاری در هما‌نید‌گی‌های مختلف تقسیم شده‌ایم، اکنون زندگی با ایجاد چالش‌ها یکی از آن‌ها را می‌گیرد و می‌گوید از این‌ همانیدگی بیرون بیا! اگر فضا را باز کنید، شما را از آن همانیدگی بیرون کشیده و جدا می‌کند، اما اگر مقاومت کنید، واکنش نشان بدهید، دوباره به من‌ذهنی پناه ببرید، از همانیدگی‌ها آزاد نمی‌شوید.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸

عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّ

بر هزاران آرزو و طِمّ و رِمّ

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ملامت یکی از ابزارهای بسیار قوی من‌ذهنی است. همین ابزار ملامت به‌تنهایی کافی است تا من‌ذهنی را زنده نگه دارد. از ملامت دست‌ بردارید. ملامت شما را فلج می‌کند. در این‌ لحظه بگویید اشتباهاتِ گذشتۀ من که به من لطمه زده، همه انتخاب خودم بوده‌، والسّلام؛ دراین‌صورت زندگی به شما کمک می‌کند، اگر شما در حال ملامتِ خودتان یا دیگران هستید، پس می‌خواهید من‌ذهنی‌تان ادامه پیدا‌ کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قیامت یعنی زنده شدن به خدا و روی پای زندگی و بی‌نهایتِ خود ایستادن. قیامت آن نیست که همه‌چیز از بین می‌رود، قیامتِ ما این است که از من‌ذهنی بیدار شویم، قائم به‌ ذاتمان شده و از جهان جدا شویم. وقتی فضا را باز می‌کنیم اصلِ ما از ذهن آزاد می‌شود و روی خودش قائم می‌شود. پس خداوند ما را به‌سوی خودمان می‌خواند، نه به‌سوی من‌ذهنی‌مان! خداوند دارد ما را از من‌ذهنی‌ درمی‌آورد، ما روی پای خودمان قائم می‌شویم. این یعنی قیامت ما.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسانی‌ که جوان هستند، باید یک هنر، حرفه‌، یا یک مهارت را یاد بگیرند که براساسِ آن پول دربیاورند. اکنون شکایت نکنید که سنّم بالا رفته، شوهرم اجازه نداد کار کنم چون من زن بودم؛ این‌ها قابلِ قبول نیست. شما باید یک کاری یاد بگیرید، فرقی نمی‌کند چه زن، چه مرد، تا از لحاظ مادی به کسی متکی نباشید؛ اگر شصت‌ سالتان است و تا حالا کار نکرده‌اید، الآن باید کار یاد بگیرید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند همواره خندان و شاد است و خطاب به ما می‌گوید، ای انسان، می‌خواهم تو هم بخندی و شاد باشی، من خاصیت آفرینندگی دارم و در این لحظه فکر جدید خلق کرده، مسئلۀ تو را حل می‌کنم، اما تو با من‌ذهنی مسئلۀ جدید می‌سازی. خداوند از ما می‌خواهد ابتدا مسائلمان را هشیارانه حل کنیم و دیگر مسئله‌سازی نکنیم. ما باید لحظه‌به‌لحظه بخندیم، اصل ما شاد است، بنابراین اگر دلمان گرفته، عبوس و ناراحت هستیم، درحقیقت اصلمان را پوشانده‌ایم، و من‌ذهنی داریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️عقل جزوی یا عقل من‌ذهنی گاهی موفق می‌شود که خودش را دلیل موفقیت‌هایش می‌داند. گاهی شکست می‌خورد، ناامید می‌شود که خداوند و دیگران را مقصر می‌داند. انسان وقتی خیلی درمانده و بیچاره می‌شود، می‌گوید خدایا زندگی من را درست کن! چرا این‌طوری شدم، این مسئلۀ من کِی درست می‌شود؟ مولانا به ما یاد می‌دهد که فقط وقتی فضا را باز کنیم، به عقلِ کلّی عقل خدا که تمام کائنات را اداره می‌کند، وصل می‌شویم. فقط این عقل از حوادث ناگوار ایمن است، بنابراین از زمانی که فضا را باز کنیم، خداوند ما را از حوادث ناگواری که می‌خواست به‌وجود بیاورد تا ما بیدار شویم، محافظت می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تمام حوادث ناگوار یا ریب‌المنون به‌وجود می‌آید تا ما قبول کنیم که خداوند ما را اداره می‌کند، اگر به‌راستی این موضوع را بپذیریم، فضا را باز می‌کنیم، می‌گوییم ای زندگی، از این‌جا به بعد تو ما را اداره کن! نه این‌که فضا را باز نکنیم، بگوییم من معتقدم که همۀ کارها ‌به‌‌دست قضا و کن‌فکان انجام می‌شود و از آن‌ طرف عقلِ من‌ذهنی را به‌کار ببریم. نه، این منافق بودن است، و درست نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما هر‌ لحظه فضا را باز کنید و شادی کنید، بنابراین شادیِ بی‌سبب دارید و این فضایِ گشوده‌شده، یکی‌ شدن با زندگی‌ است که درمان همۀ دردهای ماست. طبیبِ همۀ مرض‌هایِ ما چه جسمی، چه روحی، همین عشق است. علتِ  بسیاری از بیماری‌های جسمی بی‌عشقی‌ است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️همۀ ما که برنامۀ گنج حضور و آموزش‌های مولانا را دنبال می‌کنیم، باید زیر بار برویم و بگوییم، من همۀ دردهایم را خودم ایجاد کرده‌ام، همۀ بلاها را خودم سرِ خودم آورده‌ام. برای من‌ذهنی با پندار کمال، زیر بار مسئولیت رفتن که من خودم  تمام این مسائل را ایجاد کرده‌ام، بسیار سخت است، اما شما باید بپذیرید. ما باید همانیدگی‌ها را از مرکزمان پاک کنیم. برای این‌ کار باید فضاگشاییِ پی‌درپی داشته باشیم، اگر این کار را نکنیم و مرتب بهانه بیاوریم، پس از جنس زندگی نیستیم، اقرار نمی‌کنیم که از جنس خدا هستیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------