✍️مولانا همواره بهصورتهای مختلف به ما میگوید خداوند از جنس شادی است، اما بشر بهصورت منذهنی غم را آفریده، به آن چسبیده و رهایش نمیکند!
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما فکر میکنیم و دراثر سببسازیهای ذهن غمگین میشویم. امکان ندارد آدم منذهنی داشته باشد، مرتب تندتند فکر کند و شاد بشود، چنینچیزی نمیشود؛ درواقع شما نمیتوانید حالتان را با منذهنی بهتر کنید.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما از زمانی که واقعاً، عمیقاً درک میکنید که اتفاقی که ذهن نشان میدهد، مهم نیست و نباید مرکزتان بیاید و آن را میرانید و رها میکنید و دیگر به خودتان فشار نمیآورید، این فضا که اصل شماست، خود به خود باز میشود و پس از آن درون شما توسط زندگی، مرتب باز و بسته میشود و شما در این فضا رقصکنان و دستزنان هستید.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما بگویید من عاشق این دنیا یا زیاد شدن همانیدگیهایم نیستم. آدمی نیستم که برحسب زیاد یا کم شدن همانیدگیها حالم تغییر کند. من عاشق شادی بیسببِ خداوند هستم و غذایم اوست، غذای دیگری ندارم. شما میگویید خداوند بخندد، من هم بخندم. من این شادی خداوند را میخواهم و برایم کافی است. از طریق حرکت ذهنم شادی نمیخواهم و از تمام خاصیتهای ذهن مثل عبوسی و ترشی و تمام حالتهای بد دیگرش بیزارم و دوری میکنم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۱۴۲
طوطیِ قند و شِکَرم، غیرِ شِکَر مینخورم
هرچه به عالَم تُرُشی، دورم و بیزارم ازو
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر مشیّت و قانون الهی این است که شما از هر عبوسی و تُرُشی بیزار باشید، بنابراین منشأ آن که همان همانیده شدن با چیزها و اشخاص است را در مرکزتان قرار ندهید. بر طبق این قانون خواهید فهمید، اگر قرار است کسی را دوست داشته باشید، واقعاً باید از روی عشق باشد، یعنی فضا را باز کنید از جنس زندگی شوید و از آن فضا او را دوست داشته باشید، نه اینکه تصویر ذهنی شما، عاشق تصویر ذهنی او بشود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️فرق ما با مولانا این است که مرکز ما با آدمها، باورها، مقام دنیا، پول و خیلی چیزهای دیگر پر شده که به ما درد بسیاری داده است، بنابراین باید تمام این همانیدگیها را هرچه زودتر از مرکزمان بیرون کنیم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍شما باید به آموزش بزرگانی چون مولانا اهمیت بدهید. چرا شما بعضیهایتان با جانِ دل به این برنامه گوش نمیکنید؟ آیا فکر میکنید با فکرهای منذهنی میتوانید زندگیتان را درست کنید؟! مطمئن باشید نمیتوانید درست کنید.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️عدهای آموزشهای مولانا را میشنوند و میگویند، من باید اینهمه تغییر کنم؟ میگویند این مطالب نمیتواند درست باشد، بنابراین ناموس و پندار کمالشان اجازه نمیدهد گوش بدهند. این دسته از افراد عقیده دارند، باید راه سادهتری هم وجود داشته باشد. راه سادهتر برایشان این است که بگویند این چیز و آن چیز مادی در زندگیام کم است. نه، هیچچیزتان کم نیست، بلکه مرکزتان همانیده است، بنابراین زندگی به شما درد داده، و کاری هم نمیتوانید بکنید، مگر اینکه همانیدگیها را شناسایی کرده، بیندازید و خودتان را آزاد کنید.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یک عدهای متوجه شدهاند که باید به آموزش بزرگان توجه کنند، جدی بگیرند و روی خودشان کار کنند. عدهای دیگر دائماً خودشان و دیگران را ملامت میکنند، زیر بار مسئولیت نمیروند. دائماً میگویند دیگران زندگی ما را خراب کردند، این افراد دچار جبر منذهنی هستند، میخواهند با منذهنی وضعیتهای زندگیشان را بهتر کنند، اما نمیشود. این اِشکال در همۀ ما بهصورت فردی و جمعی وجود دارد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما همیشه راجعبه این لحظه صحبت میکنیم. شما تعمیم ندهید که آیا باید هر اتفاق ظالمانهای را قبول کنیم؟ نه، شما هیچ اتفاقی را بدون تغییر نمیگذارید. اگر فضا را باز کنید، اتفاق را با خردِ زندگی عوض میکنید، اگر فضا را ببندید باید با منذهنیتان عوض کنید، که دراینصورت اوضاع بدتر میشود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما متوجه شدهایم که همۀ کائنات از خداوند است، بهوسیلۀ او درست شده، و محافظت میشود. اشکال ما این است که بهطور فردی یا جمعی، میخواهیم با منذهنی به جهان سامان بدهیم. ما آنقدر به منذهنی اعتماد داریم که فکر میکنیم میتوانیم با آن زندگی شخصیمان را درست کنیم، به همین دلیل از منذهنی و فکرهایمان دست برنمیداریم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️لطفاً این سؤال را نپرسید که شما یک راهی برای فضاگشایی به ما یاد بدهید. همۀ چیزهایی که ما با حرف زدن و عمل آموزش میدهیم، ذهنی هستند. بهترین توضیح برای فضاگشایی، همین آموزشهای مولانا است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما ابیات مولانا را بخوانید و آنقدر تکرار کنید، البته باید زحمت بکشید و قانون جبران را انجام بدهید، تا بالاخره یک جایی به این درک برسید که این فکرهایی که در ذهن من میگذرد و سببسازیهای ذهنم اصلاً کارایی ندارند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوند به انسانها گفته مرکزِ شما خانۀ من است باید آن را پاک نگه دارید. از چه چیزی پاک کنیم؟ از دردها و از همانیدگیها. چگونه میتوانیم دل یا مرکزمان را پاک کنیم؟ این کار با فضاگشایی شروع میشود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر مرکز شما همانیده باشد، و دست روی دست بگذارید، خداوند این همانیدگیها را از مرکز شما خارج نمیکند. شما باید بهعنوان انسان مفاهیمی مثل همانیدگی، منذهنی، فضاگشایی، تسلیم، قضاوت، مقاومت و چیزِ آفل را بدانید و درک کنید که نباید اینها در مرکزتان باشند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شکر کردن بسیار مهم است و مهم تر از آن دیگر نیست. شکر انواع و اقسام مختلف دارد، قدرشناسی، قانون جبران، کار کردن. اینکه ما اکنون فرصت داریم، درک کنیم این چیزی که ذهنمان نشان میدهد مهم نیست و باید دوباره به خداوند وصل شویم تا زندگی ما را تغییر دهد، دانستن و عمل کردن به این مهم جای شکر و سپاسگزاری بسیار دارد. هر کسی بخواهد به بینهایت فراوانی یا کوثر خداوند دست پیدا کند، در هر زمینهای باید شکر کند. شکر کردن یک کار عملی است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما اکنون دیگر میدانید داشتنِ پندار کمال، ناموس و درد بد است، اینها را منذهنی درست کرده. ما در سِحر منذهنی هستیم، وقتی همانیدگیها میآیند عینک ما میشوند و مرکز عدم کنار میرود، از طریق همانیدگیها میبینیم و دچار سِحر منذهنی میشویم. مولانا توهمی بودن منذهنی را به ما نشان میدهد، پس ما شناسایی میکنیم و آن را باطل میکنیم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید از اندیشیدن برحسب منذهنی پرهیز کنیم، چراکه پریدن از یک فکر همانیده به فکر همانیدۀ دیگر و طرح سؤالات ذهنی، برای تبدیل شدن ما ممنوع است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کسی که فضا را باز کند و مرکزش عدم شود، به اسرار زندگی واقف شده و علم زندگی را پیدا میکند. ما به خداوند میگوییم خداوندا، ما علم و دانشی نداریم غیر از آن که اکنون تو به ما عطا میفرمایی، بنابراین دربرابر زندگی نمیگوییم ما عالِم هستیم، چون دراینصورت به جهل میافتیم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------