✍️بیمرادی یعنی از دست دادن یک چیز بزرگ، و این از نظر ذهن شما خیلی بد است، اما شما بهعنوان هشیاری متوجه هستید که این اتفاق میافتد تا شما پیغام آن را بگیرید، درواقع خداوند میخواهد به شما کمک کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما امید داریم با سببهایی که ذهنمان نشان میدهد زندگیمان درست شود، ولی این سببها چون آفل هستند از بین میروند. وقتی هم از بین میروند، بر سَرمان میزنیم میگوییم چه شد؟ چرا درست نشد؟! چون امید داشتیم این خانم، آن آقا، این رئیس، آن فامیل یا دوست، زندگی ما را درست کند، اما درست نکرد، پس میگوییم خدایا، حالا چکار کنم! به من کمک کن!
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۵
چون سببها رفت، بَر سَر میزنی
ربَّنا و ربَّناها میکُنی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی فضا را باز میکنیم آفریدگاری خداوند کار میکند، قضا و کُنفَکان مرتب فکر نو خلق میکند و هر لحظه در کار جدیدی است، اما از بس ما پیشنهادها و پیغامهای خداوند را با سببسازی رد کردهایم، مولانا از زبان خداوند به ما میگوید ای انسان، چه عجب! خیلی خوش آمدی! بعد از پنجاه، شصت سال به صنع آفریدگاری من رو آوردی؟ تازه به این فکر افتادی که من با قضا و کُنْفَکان و با آفرینندگیِ خودم میتوانم زندگیات را درست کنم، چه شد؟! اکنون نیز برو سوی سببهایی که به آنها امید داشتی!
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۶
ربّ میگوید: برو سویِ سبب
چون ز صُنعم یاد کردی؟ ای عجب
*صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️زندگی به ما میگوید من به تو رحمت میکنم، هر لحظه میخواهم از طریق تو بخندم، من تو را گناهکار نمیدانم، تو را ملامت نمیکنم، تو هر لحظه میتوانی به من برگردی، هر لحظه میتوانی این میثاق را تجدید کنی، هرچقدر دیرتر این کار را شروع کنی، وقت خودت را بیشتر تلف میکنی. رحمت خداوند پُر است، اصلاً خداوند غیر از رحمت و کمک و لطف و خنده چیز دیگری ندارد که به کائنات و به آفریدگانش بدهد. پس اینکه ما میگوییم خداوند میخواهد از من انتقام بگیرد، یک کار بدی کردهام، حتماً من را مجازات میکند؛ اینها همه توهم است، چنین چیزی نیست. بهتر است که ما در این جهان هرچه زودتر بیدار شویم. این جهان برای بیداری است. هر کاری که برای بیداری ما لازم است، هماکنون در این جهان و در این تن که هستیم باید انجام دهیم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹
لیک من آن ننگرم، رحمت کنم
رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اشکال منذهنیِ ما این است که وقتی به سببسازی ذهن میافتیم، میگوییم وای بر من! چندین سال است که دارم اشتباه میکنم، اکنون جواب خدا را چه بدهم؟ و پس از آن تمام خطاهایمان یکییکی به ذهنمان میآید میگوییم حالا با اینهمه اشتباه چکار کنم؟ لازم نیست هیچ کاری انجام بدهی! شما فقط فضا را باز کن، دیگر به ذهن نرو! شروع کن به تبدیل شدن.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همۀ ما دیدهایم چقدر دیگران مخصوصاً نزدیکان خودمان را کنترل میکنیم که از یک چهارچوبی بیرون نروند، حتی ذهناً هم آنها را کنترل میکنیم و چقدر در زندگی آنها و خودمان عذاب بهوجود میآوریم، ما میرنجیم و میرنجانیم، ایجاد جدایی میکنیم؛ اینها همه بیفایده است. سببسازیِ منذهنی زندگی ما را درست نمیکند، پس نترسیم که خداوند پارک ذهنی ما را بههم بریزد، یا کنترل امور از دست ما خارج شود، بنابراین باید با اطمینان کامل زندگیمان را دست خداوند بسپاریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما نگویید خداوند در مورد من بد فکر کرده و گفته بشو و میشود، زندگی من بهاینصورت خراب شده، جُرم یا خرابکاریِ خودتان را با سببسازیِ ذهن، گردنِ خداوند نیندازید.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۳
بر قضا کم نِه بهانه، ای جوان
جُرمِ خود را چون نهی بر دیگران؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️در منذهنی ما باید متوجه شویم که این چیزی که با آن زندگی میکنیم، این ما نیستیم. ما به یک عقل بهتر و بزرگتری که عقل خداوند است دسترسی داریم. عقلِ منذهنی عقل نیست، این منذهنی هم من نیستم. عقل، قدرت، هدایت و حس امنیتی هم که این منذهنی ایجاد میکند بهدرد من نمیخورد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما تا حالا یک ذهن بیناظر داشتیم که زندگیِ ما را خراب کرده، اکنون دیگر ذهنِ باناظر داریم، هر کاری که منذهنی میکند میبینیم و به ذهنمان میگوییم نکن، حرف نزن، ساکت باش! بعد از آشنایی با آموزشهای مولانا منذهنی را میشناسیم و میبینیم که از چه همانیدگیهایی تشکیل شده، متوجه هستیم که برحسب جدایی عمل میکند، دیگر خواستنهای منذهنی را میبینیم. بعد از شناخت منذهنی وقتی چیزی میخواهیم از خودمان میپرسیم این را برای چه میخواهم؟ میخواهم آن را چکار کنم؟ چگونه زندگیِ من را زیادتر میکند؟ میبینید که نمیکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما براساس منذهنی یک فکر و عملی را به انجام برسانیم، مِثلِ یک فرزندی دامن ما را میگیرد تا بالاخره هشیارانه از شرّش رها شویم. ما باید در زندگی خودمان بررسی کنیم که چقدر از طریق سببسازی، فکر، عمل و کارهای غلط میکنیم که مثل فرزند دامنمان را گرفته و با ما کشیده میشود. یک روزی باید فضا را باز کنیم اینها را بشناسیم و بیندازیم، پس فعل ما اگر با منذهنی باشد از بین نمیرود.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹
فعلِ تو که زاید از جان و تنت
همچو فرزندت بگیرد دامنت
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید فضا را باز کنیم، با سببسازی ذهن کار نکنیم، بدانیم که این منذهنی نیستیم، منذهنی را انکار کنیم، مسئولیت قبول کنیم، بگوییم زندگیام را با منذهنی خودم خراب کردم، خاصیتهای منذهنی را بهمعرض اجرا گذاشتم. بهطور مثال حسود بودم، دیگران را کنترل میکردم، عقل منذهنیام را عقل خودم دانستم، خودم را از آفرینندگی و عقل ایزدی محروم کردم. من رنجیدم و رنجاندم. خودم بین خودم و خدا، بین خودم و مردم جدایی انداختم، اما میگفتم من از جدایی بدم میآید. منذهنی زندگی مرا خراب و همۀ کارهایش را توجیه کرده؛ درنتیجه نفهمیدم خودم دارم زندگیام را خراب میکنم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اکنون بعد از شناخت منذهنیام زیر بار مسئولیت میروم، میگویم خدایا من به خودم ستم کردم، تو ستم نکردی و عذر میخواهم. این عذرخواهی یعنی اینکه فضا را باز میکنم و دیگر بعد از این، آن چیزی را که ذهنم نشان میدهد مهم نمیدانم، بلکه فضای گشودهشده را مهم میدانم، بنابراین این فضا کمکم بهوسیلۀ خداوند گشوده خواهد شد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کل قرآن فقط برای این آمده که سببسازی ذهن را متوقف کند، به این معنا که آدمها قرآن را بخوانند، و از سببسازی ذهن بیرون بپرند، فضا را باز کنند و مرکزشان را عدم کنند. یادمان باشد هرچیزی که ذهن نشان میدهد، اگر به مرکز ما بیاید و با آن همانیده شویم، به ما درد خواهد داد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر آن چیزی که ذهنمان نشان میدهد برای ما مهم نیست، پس از خواندن ابیات مولانا مرکزِ ما عدم میشود، چون آن چیز دیگر به مرکزمان نمیآید. شما اکنون دیگر عمیقاً درک میکنید که زندگی، یا خداوند که مسبب همۀ وضعیتها و ادارهکنندۀ همۀ امور است، مهمتر از سبب یا آن چیزی است که ذهن نشان میدهد. پس من آن چیزی که ذهنم نشان میدهد را بیاهمیت میکنم، اشتباهاتم را میپذیرم، قضاوت و مقاومت را کنار میگذارم، بنابراین از زندگی با فضاگشایی و عدم کردنِ مرکز عذرخواهی میکنم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما فضا را باز کنید، بهمرور به شما حس شکر دست میدهد، قدرشناس میشوید، آرامتر هستید و حس رهایی دارید، بنابراین متوجه میشوید که این عجلۀ منذهنی واقعاً یک خاصیت ذهنی بوده که شما صبر نداشتید، اما اکنون دیگر فضا را باز میکنید، عجله نمیکنید، تا زندگی شما را تبدیل کند. همچنین دیگر اصلاً میل ندارید چیزی را به مرکزتان بیاورید؛ برای اینکه به این درک عمیق رسیدهاید که هیچ موقع آن چیزی که ذهنم نشان میدهد مهمتر از خداوند نخواهد بود، پس همیشه مرکزتان عدم یا خداوند است، و همینطور با مرکز عدم ادامه میدهید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️با عدم کردن مرکزمان از خاصیتهای شکر و صبر هم استفاده میکنیم و اکنون دیگر متوجه میشویم که باید به مرکز عدم متعهد باشیم. شاید بهمدت دوسه سال باید مرکزمان را عدم نگه داریم، در روز هم هرموقع میبینیم مرکزمان جسم شد، دوباره برگردیم و از زندگی عذرخواهی کنیم، فضا را باز کرده تا مرکزمان عدم شود و زندگی روی ما کار کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️در این لحظه ما توانایی انتخاب داریم که مرکزمان را عدم کرده و فضاگشایی کنیم، یا فضا را ببندیم. بنابراین باید از قدرت انتخابی که زندگی به ما داده استفاده کنیم و فضا را باز کنیم، قبول کنیم که با فضابندی زندگی خودمان را خراب کردهایم و دیگر نمیخواهیم این اشتباه را تکرار کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️با اینکه شما اکنون درک کردهاید که نباید سببسازی کنید، اگر یک قرینی که منذهنی قوی در سببسازی دارد، کنارِ شما بیاید، شما هم شروع میکنید به سببسازی و به ذهن میروید، پس باید خیلی مواظب قرین باشید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما از یک طرف باید مواظب قرینها باشیم، از یک طرف مواظب منذهنی خودمان. دیگر اجازه نمیدهیم منذهنی بهانه بگیرد بگوید، این قرینها هستند که نمیگذارند من زندگی کنم. منذهنی ما بهتنهایی برای دریدن ما کافی است، بنابراین باید مواظب گرگ درون خودمان باشیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️به خودمان قول بدهیم که هیچکس را نصیحت و تمجید نکنیم، وگرنه از جنس منذهنی خواهیم شد و همینطور به خودمان بگوییم که من خودم در منذهنیام هستم، پس بهتر است به کار خودم مشغول باشم، تمرکزم روی خودم باشد، با دیگران کاری نداشته باشم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما ابیات مولانا را شب و روز بخوانید و تکرار کنید. اگر ابیات را بخوانید، فضا باز خواهد شد، این منذهنی ما کوچکتر خواهد شد و منهای ذهنی دیگران هم نخواهند توانست روی ما اثر بگذارند و اگر از طریق قرین اثر گذاشتند، با خواندن این ابیات میتوانیم اثرات آنها را خنثی کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------