برنامهٔ شمارهٔ ۹۵۷ گنج حضور بخش دوم

منتشر شده در 2023/08/19
14:46 | 25 نمایش ها

✍️وقتی در مقابل هر اتفاق فضای درون را باز کنیم تا خداوند زندگی ما را اداره کند، مرکزِ ما عدم شده و روزبه‌روز بیشتر متوجه می‌شویم که همه‌چیز طبق مشیّت خداوند انجام می‌شود نه خواسته‌های من‌ذهنی. ما باید به این درک برسیم که واقعاً خواسته‌ها و فکرهای من‌ذهنی کار نمی‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما حرف‌های من‌ذهنی‌ را که به‌صورت فکر پشت فکر در سَر شما می‌آید قبول نداشته باشید، جدی نگیرید، یواش‌‌یواش من‌ذهنی‌تان کوچک می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آموختن توحید خداوند خیلی مهم است، چرا؟ چون ما بالاخره باید با خداوند یکی شویم، این جزو منظور و مقصود آمدنمان به این جهان است. ما باید توحید و یگانگی خداوند را یاد بگیریم و از جنس بی‌نهایت و ابدیت زندگی شویم؛ این کار با تبدیل ما صورت می‌گیرد، نه حفظ کردن من‌ذهنی و به لفظ آوردنِ این‌که خدا یکی است و ما هم قبول داریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما هشیارانه فکرهایتان را جدی نگیرید، من‌ذهنی و اتفاقاتی را که ذهن نشان می‌دهد مهم ندانید؛ بنابراین چیزها و اشخاص نمی‌توانند به مرکزتان بیایند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما با باورهای دو، سه هزار سال پیش همانیده هستیم، و فکر می‌کنیم که این باورها که جسم هستند باید زندگی‌مان را کنترل کنند، آیا واقعاً باید باورها زندگی ما را اداره کنند یا خداوند؟! آیا ما یگانگی و توحید خدا را فقط باید در باورمان قبول داشته باشیم؟ یا عملاً باید به او تبدیل بشویم و اندازۀ ما بی‌نهایت شود؟ آیا ما باید در خواب ذهن بمانیم؟ باورپرست و زمان‌پرست باشیم؟ مرکز ما از جنس جسم باشد؟ یا نه، باید هشیارانه این مرکز جسمی را از بین ببریم؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی شما ابیات مولانا را ‌می‌خوانید متوجه می‌شوید تنها خداوند زندگی شما را اداره می‌کند و به هیچ روش دیگری نمی‌توانید زندگی کنید. اگر شما فکر می‌کنید خودتان زندگی‌تان را اداره می‌کنید، دچار درد می‌شوید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️واضح و روشن است که اگر شما به‌وسیلۀ من‌ذهنی فکر و عمل کنید، درد می‌کشید. اما اگر مرکزتان را عدم کنید، راستی و حقیقت را به مرکزتان بیاورید و از جنس جسم نشوید، دراین‌صورت قلم خداوند برایتان سعادت و خوشبختی به‌همراه می‌آورد.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳

کژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدت

راستی آری، سعادت زایدت

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بهترین کار در مسیر معنوی این است که روی خودمان تمرکز کنیم و بگوییم آیا واقعاً من در زندگی حاصلی دارم؟ منظور از حاصل چیزهای مادی نیست. پول، همسر، بچه، خانه، این‌ها حاصل نیستند. حاصل فضای گشوده‌شده است. حاصل این است که اگر خدا در این لحظه می‌خندد، شما هم بخندید، اگر زندگی می‌خندد، اما شما گریه می‌کنید، این حاصل نیست؛ اگر تعداد زیادی درد انباشته کردید، در دلتان رنجش دارید، این حاصل نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسانی که من‌ذهنی دارد، ادبش براساس یک‌‌سری چیزهای ذهنی، سطحی و موردِ قبول مردم است که سال‌ها پیش یاد گرفته، فکر می‌کند این‌ها ادب است؛ درصورتی‌که از نظر زندگی یا خداوند ادب این است که مرکزمان را عدم نگه داریم، یعنی این لحظه چیزی که ذهنمان نشان می‌دهد را غیرمهم و بی‌اهمیت کرده، فضا را باز کنیم و به خداوند احترام بگذاریم، ادب را رعایت کنیم، واکنش نشان ندهیم و فقط فضاگشایی کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر اکنون‌ فهمیده‌اید که خداوند، قضا و کن‌فکان است که وضعیت‌های زندگی شما را به‌وجود می‌آورد، یک خرد کل وجود دارد، یک نیروی اداره‌کنندۀ تمام امور وجود دارد، بنابراین دیگر از من‌‌ذهنی و جدی گرفتن فکرها و پندار کمالتان دست بردارید. فکرهای من‌ذهنی را کنار بگذارید، مرکز را عدم کنید، و فکرهای زندگی را بگیرید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما خاموش نشویم، اَنصِتُوا را رعایت نکنیم، متأسفانه جزو بی‌ادبان حساب می‌شویم. هرکس عقل من‌ذهنی خودش را که از دیدن برحسب همانیدگی‌ها درست شده، به عقل زندگی ترجیح بدهد، بی‌ادب است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما ببینید ما چقدر اشتیاق داریم و تلاش‌های ذهنی بیهوده می‌کنیم تا دستاورد‌های مادی داشته‌ باشیم، این حرص است. ما شهوت همانیدگی‌ها را داریم، یعنی اشتیاقِ مصنوعیِ رسیدن به آن‌ها را داریم، و در این راه زندگی‌مان را تلف می‌کنیم. وقتی هم می‌رسیم می‌گوییم رسیدیم، اما برایمان هیچ‌ خوشی ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️همۀ من‌های‌ذهنیِ کور یک تصویر ذهنی عالی از خودشان می‌سازند، پایین مجلس می‌نشینند، تواضع نشان می‌دهند و ادب ظاهری را رعایت می‌کنند، سلام می‌کنند، پیشِ پای مردم بلند می‌شوند، درحالی‌که در باطن یک من‌ذهنی بزرگ دارند! متواضعانه حرف می‌زنند، می‌گویند من نوکر شما هستم، درحالی‌که در درون می‌گویند من آقا و سروَر شما هستم. من حرف می‌زنم شما باید گوش کنید. در‌اصل ظاهرسازی می‌کنند تا خودشان را موردِ قبول مردم قرار دهند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که من‌ذهنی و حرف‌هایش را جدی گرفته و پندار کمال دارد، هر لحظه به زندگی، مولانا و بزرگان می‌گوید من به شما احتیاجی ندارم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بالاخره ما یک روزی به‌صورت فردی باید بفهمیم که این فکرهای من کارساز نیست، من دارم خرابکاری می‌کنم. آن موقع به تشخیصِ خودتان، با مقاومت و قضاوتِ صفر، عذر می‌خواهید، و فضاگشایی می‌کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اَنصِتُوا یعنی خاموش باشید تا موردِ عنایت خدا قرار بگیرید. یعنی ما مرتّب من‌ذهنی‌ را باید غیر مهم و بی‌اهمیت تلقی کنیم، حرف‌هایش را جدی نگیریم تا این ذهن کوچک و خاموش شود، اگر شما به حرف‌هایش توجه نکنید، از آن‌ور متوجه می‌شوید که فضا باز می‌شود و منِ اصلی‌تان‌ خودش را در درون به شما نشان می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما ادب و تعظیم خدا را رعایت کردید، فضا را باز و مرکز را عدم کردید، من‌های ذهنیِ بیرون به این بزم و عیشِ شما حسادت می‌کنند. اگر شما به‌عنوان یک انسان معنوی روی خودتان کار کنید، ممکن است همۀ من‌های‌‌ ذهنی به شما حمله کنند تا این بزم شما را به‌هم بریزند. شما نباید تصور کنید که چون من روی خودم کار می‌کنم، جامعه و تمام اهل خانواده باید به من کمک کنند، نه این‌طور نیست، همه به شما حمله می‌کنند چون تقریباً همه من‌ذهنی دارند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۱۰۴

بیند مرّیخ که بزم است و عیش

خنجر و شمشیر کند در میان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر انسان‌ها خداوند را به مرکزشان نیاورند، دراین‌صورت از شادیِ بی‌سبب و حقیقی اثری نخواهند دید. پس مولانا با صراحت تمام به ما می‌گوید، با من‌ذهنی به شادیِ خداوند یا به خودِ خداوند دست پیدا نخواهیم کرد و به‌اندازه‌ای که زندگی را به مرکزمان می‌آوریم، شادی می‌بینیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️دو جور انسان وجود دارد. یکی من‌ذهنی که سراسر غم است و مسئوليت قبول نمی‌کند، زیر بار نمی‌رود که با فکرها و دردها زندگی‌‌اش را خراب کرده؛ دیگری انسانی است که فضا را باز کرده، و فهمیده که زندگی همه‌‌‌اش رحمت، شادی و خرد است، پس ما با دخالت‌های من‌ذهنی‌ و فکرهایش زندگی‌مان را خراب می‌کنیم، در مقام عذرخواهی برمی‌آییم و می‌گوییم که ای زندگی، من اشتباه کردم نه تو! بعد از این لحظه‌به‌لحظه فضاگشا خواهم بود که تو زندگی‌ام را درست کنی و اکنون اقرار می‌کنم که به خودم ستم کرده‌ام؛ درواقع تمام بشریت به خودش ستم کرده، چرا؟ چون چیزهای این‌جهانی را در مرکزش قرار داده‌است‌.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی لحظه‌به‌لحظه دردی یا ناهماهنگی در خودمان می‌بینیم، متوجه می‌شویم که این‌ دردها از باقی‌ماندۀ اشتباهات و من‌ذهنی‌ام هستند، پس اکنون صبر دارم، فضاگشایی می‌کنم تا مرکزم آرام‌آرام از دردها و همانیدگی‌ها خالی شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------