برنامهٔ شمارهٔ ۹۵۶ گنج حضور بخش اوّل - قسمت دوم

منتشر شده در 2023/08/19
12:31 | 30 نمایش ها

✍️ما از جنس خدا هستیم، به‌درجه‌ای که از جنسیت او خارج شده‌ایم، برای خودمان خراب‌کاری و مصیبت ایجاد کرده‌ایم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مردم اساس زندگی‌شان را روی شکایت گذاشته‌اند. شکایت یکی از ابزارهای من‌ذهنی است. شکایت یعنی من‌ذهنی مسلط است؛ یعنی این همانیدگی‌ام کم است زیادش کن!

هرکس ناله و شکایت می‌کند، خشمگین می‌شود، خوب و بد می‌کند، یعنی دارای ذهن بدون ناظر است که هر کاری دلش می‌خواهد می‌کند و زندگی‌اش را به‌هم می‌ریزد، یکی از ابزارهای من‌ذهنی ملامت است، اشتباه خود را گردن خداوند یا مردم می‌اندازد. نمی‌شود ما لحظه‌به‌لحظه خرابکاری کنیم آن را گردن دیگران بیندازیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر من‌ذهنی دارید، در ذهن زندگی می‌کنید، حداقل این را یاد بگیرید که زنده شدن به خداوند یا این‌که خداوند از چه جنسی است، من از چه جنسی هستم، این را به‌صورت من‌ذهنی نپرسید، اگر نپرسید، رسیدن به مقصودتان آسان‌تر می‌شود.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷

چون نپرسی، زودتر کشفت شود

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما زیاد سؤال بپرسید، یک روزی خواهید فهمید که نباید می‌پرسیدید. مخصوصاً نباید می‌پرسیدید خداوند چیست؟ چه خاصیت‌هایی دارد؟

مولانا می‌گوید ای انسان، زنده شدن به مقصودت، تبدیل شدن به بی‌نهایت و ابدیت خداوند خیلی آسان است، اما تو صبر نداری و فکر می‌کنی اگر فکرهایت تندتند و پشت‌سرهم باشد زودتر به خدا می‌رسی، این غلط است و زنده شدن به خدا را برایت مشکل خواهد کرد.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۸

ور بپرسی دیرتر حاصل شود

سَهل از بی‌صبریت مشکل شود

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما از خودتان بپرسید چرا، چطور و چگونه این‌قدر از جنسیت اصلی‌ام که خداگونگی است جدا شده‌ام، و این‌همه بیمار شده‌ام؟

تأمل کنید، به‌صورت حضور ناظر عقب بکشید ذهنتان را نگاه کنید، ببینید چقدر خرابکاری می‌کنید؟ می‌بینید به‌طور مثال نوَد درصدِ شما من‌ذهنی است، پیش خودتان اقرار می‌کنید آیا این از جنس خدا بودن است؟ آیا این وفاست؟ آیا اگر مرکز من دائماً همانیده باشد، این وفا به الست است؟ نه، وفا این است که من‌ذهنی را دور بیندازم، تماماً از جنس زندگی شده، با او یکی شوم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما نعمتی داریم، از جمله لطافتمان، زیبا سخن گفتنمان، حقیقت‌خویی ما از خداوند است، پس فضا را باز کنیم، تا زیبایی، خرد و عشق از این فضای گشوده‌شده بیاید.

 ما هرچه بیشتر از جنس زندگی می‌شویم، لطیف‌تر شده و او از طریق ما سخن می‌گوید، بنابراین دیگر حرف‌ها از جنس حرف‌های من‌ذهنیِ ما نخواهد بود.

اما اگر لطافتی نداریم، زُمُخت و خشن هستیم، واکنش نشان می‌دهیم، هرجا می‌رسیم درد پخش می‌کنیم، پس ما به زندگی وصل نیستیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید ای انسان، از اندیشیدن برحسب همانیدگی‌ها و سؤال و جواب کردن پرهیز کن و بدان که پرهیز سروَرِ درمان‌هایی است که ذهن پیشنهاد می‌کند. مثلاً اگر این کار را بکنم، آن درس را یاد بگیرم، آن‌جوری زندگی کنم خوب است، اگر شما درمان ذهنی تصور می‌کنید، پرهیز بر همۀ آن درمان‌ها برتری دارد.

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۱۰

اِحتِماها بر دواها سرور است

زآنکه خاریدن فزونیِّ گَر است

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️سؤال کردن و جواب دادن درست نیست.

همۀ سؤال‌ها به‌لحاظِ معنوی مردود است، فقط شاید این سؤال روشنگر باشد که خانۀ خدا کجاست؟

واقعاً جست‌وجوی ذهنی غلط است، اگر شما این حقیقت را درست درک کنید که هرچه با ذهن جدی‌تر و هیجانی‌تر فکر می‌کنید، بیشتر در ذهن گیر می‌افتید، یواش‌یواش خودتان و فکرهایتان را جدی نمی‌گیرید، اصلاً من‌ذهنی را جدی نمی‌گیرید، در سؤال و جواب گیر نمی‌افتید، خودتان را معطل نمی‌کنید، این کارِ زنده شدن به زندگی و مقصود اصلی را به عقب نمی‌اندازید.

وقتی مركزتان عدم است، این جست‌وجو ورایِ جست‌وجوی ذهنی است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٢٢١١

جست‌وجویی از وَرایِ جست‌و‌جو

من نمی‌دانم، تو می‌دانی، بگو

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌های ذهنی این حالت شما را که آرامش، شادی‌ بی‌سبب، و خِرد زندگی‌ است نمی‌شناسند، نباید این موضوع برای شما مهم باشد، بنابراین ادامۀ کارتان را به تأیید آن‌ها نگذارید. نباید فکر کنید اگر کار معنوی می‌کنید و پیشرفت هم می‌کنید، مردم این پیشرفت شما را می‌بینند، شما را تأیید کرده و تشویقتان می‌کنند. نه، آن‌ها نمی‌شناسند، بلکه مسخره هم می‌کنند، چون در این راه نیستند. آن‌ها دنبال سروصدای من‌ذهنی هستند، می‌خواهند از رویدادها زندگی بگیرند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️این شما هستید که بنا‌به اَلَست نمی‌گذارید گذشتۀ ذهنی‌تان این لحظه و آینده‌تان را بسازد. این لحظه طبقِ قانون زندگی من فضا را باز می‌کنم از جنس اَلَست می‌شوم و این جنسیت اصیل من است که هم فرمم را می‌سازد و هم بی‌فرمی‌ام را، نه داستان زندگی به‌ثمر‌نرسیدۀ من که دارد شکایت می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آیا اگر خداوند آرامش و شادی دارد، به‌خاطرِ این‌ است که می‌گوید امروز واقعاً سود کردم، خوب فروختم، امروز مشتری زیاد داشتم، آیا خداوند این‌طوری شاد می‌شود؟ نه؛ پس چرا ما با این چیزها شاد یا غمگین می‌شویم؟

اگر شما یک بار فضا را خوب باز کنید و مزۀ زندگی، شادی و آرامش بی‌سبب را بچشید، دیگر نمی‌توانید خلاصی پیدا کنید، نمی‌توانید آن را رها کنید.

اگر شما مرتب به ذهن برمی‌گردید و ذهنتان هنوز چیره است، فکرهای شما غالب است؛ در‌این‌صورت هنوز در عشق و زیبایی خداوند غرق نشده‌اید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️عقل جُزوی یعنی عقل من‌ذهنی نمی‌تواند از عقلِ کل حرف بزند، برای این‌که عقلِ کل براساس قضا‌ و کُن‌فَکان و اندیشۀ خداوند است، عقل جُزو اندیشۀ ما برحسب همانیدگی‌هاست که هیچ است؛ در‌واقع عقل من‌ذهنی این‌ است که چکار کنیم پولمان بیشتر و خانه‌مان بزرگ‌تر شود، یک تصویر ذهنی خوب در ذهن مردم بسازیم، ناموس و آبرو داشته باشیم، مردم به ما احترام بگذارند، جلوی پای ما بایستند، به یک مقامی برسیم، دیده بشویم که کاملاً اشتباه و ناکارآمد است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تقاضا و پیغام زندگی برای زنده ‌شدن به او لحظه‌به‌لحظه به ما می‌رسد، ما باید پیغام را بگیریم و استفاده کنیم، از حالت انجماد من‌ذهنی بیرون بیاییم، آن را رها کنیم و از طریق همانیدگی‌ها نبینیم.

ما باید فکر این لحظه را، این لحظه خلق کنیم. دیگر مثل من‌ذهنی یک ایدۀ دو ‌هزار سال پیش که فرسوده و کهنه شده و اکنون هیچ اعتباری ندارد را عَلَم نکنیم، که این حقیقیت است. نه، باید بگوییم این عقل جُزو اصلاً ارزشی ندارد، تنها ارزشش این است که فقط یک سؤال بکند، خانۀ خدا کجاست؟ من از چه جنسی‌ام؟ اصل من از چه جنسی است؟

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۱۴

عقلِ جُزو، از کلّ گویا نیستی

گر تقاضا بر تقاضا نیستی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️فقط یک کار به صلاح من‌ذهنی است، این‌که فنا شود، اما اگر شما مرتب سؤال و جواب کنید، فنا نمی‌شود.

 من‌ذهنی با سؤال و جواب، با ملامت و با خشمِ شما زنده می‌ماند، نمی‌گذارید فنا شود، شما هر روز من‌ذهنی‌تان را با ابزارهای آن قوی می‌کنید، بعد می‌گویید من دارم فنا می‌شوم، نسبت‌به‌ من‌ذهنی دارم کوچک می‌شوم، من تمام زندگی‌ام را دست خداوند سپرده‌ام. اجازه ندهید من‌ذهنی‌تان زندگی شما را اداره کند، هر روز خرابکاری کنید، اما بگویید دارم آبادانی می‌کنم و اگر خراب شد، گردن دیگران بیندازید و نپذیرید که این خرابی‌ها به‌‌علت فکرهای غلط خودتان بوده که از من‌ذهنی آمده، از زندگی، از مرکز عدم نبوده، بنابراین باید طبق قوانین زندگی عمل کنیم تا من‌ذهنی به‌طور کلی فنا شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما وقتی صبر و شکر داریم، فضا را باز کرده و مرکزمان عدم ‌می‌شود، سرمست زندگی شده و شادی بی‌‌سبب داریم، بنابراین چیزهایی که ذهن آن‌ها را باارزش نشان می‌دهد مثل دیده‌ شدن، تأیید و توجه گرفتن از دیگران، شاد شدن براساس همانیدگی‌ها، اثرش را از دست‌ می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی به‌صورت هشیاری حضور، مشاهده‌گر ذهنمان هستیم، طبق دستورالعمل ذهن پیش نمی‌رویم و اگر فردی با حرف‌ها و کارهایش موجب خشم و عصبانیت ما شد، با صبر و فضاگشایی مراقب واکنش‌های شرطی‌ شدۀ ذهنمان هستیم و اختیار من‌ذهنی خویش را به‌دست می‌گیریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️زندگی خورشیدِ جهان است، از انرژی و نورش همۀ موجودات عالم برخوردار هستند، ولی ما با ستیزۀ ذهن ترجیح می‌دهیم به‌جای دیدن با نور آفتاب زندگی، با نور شمع من‌ذهنی ‌ببینیم. بنابراین با فضاگشایی مداوم و صبر، دید ما تغییر کرده، دیدن برحسب همانیدگی‌‌ها را کنار گذاشته و با دید خداوند می‌بینیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آیا ما انسان‌ها به خداوند وفا‌دار هستیم؟

درِ اَلَست، درِ زندگی است و ما از دری که نعمت خورده‌ایم آن را رها‌ کرده و به درِ دنیا چسبیده‌ایم که از همانیدگی‌هایمان غذا بگیریم.

من‌ذهنی دراثر تجسم فکرها و چیزهای این‌جهانی ساخته شده و براساس همانش و جدایی به کارش ادامه داده‌است، ما جدایی را پسندیدیم و به آن متعهد شدیم. شما از خودتان بپرسید بیشتر به من‌ذهنی وفادار هستید یا به خداوند؟ حتماً به من‌ذهنی! وگرنه این‌همه گرفتاری و غصه نداشتید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند فرموده‌است: چه کسی به‌جز ما، در عهد و پیمان وفادارتر است؟

زندگی هیچ احتیاجی ندارد که متکی به جهان و چیزها باشد، ولی ما از حالت وفا و اقرار به اَلَست خارج شدیم و در عین بی‌وفایی، خداوند را امتحان می‌کنیم و می‌گوییم: اگر شما وفا دارید باید سبب‌سازی‌‌های ذهن‌ ما که براساس عقل من‌ذهنی و افکار همانیده‌ است، با عقل زندگی که کل کائنات و بدن ما را اداره‌ می‌کند هماهنگ‌ باشد، اگر هم‌‌سو نباشد ما خداوند را رفوزه می‌کنیم!

 باید بدانیم اگر ما بیمار یا گرفتار هستیم به‌خاطر بی‌وفایی خودمان است، درصورتی‌که اگر من‌ذهنی را به‌تدریج کوچک کنیم، از جنس خداوند شده و تبدیل به وفا می‌شویم. مقصود زندگی یعنی تبدیل‌ هوشیاری‌ جسمی به هشیاری‌ حضور موفقیت بزرگی‌ برای انسان است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر غیر از عدم، چیزی در مرکز ما باشد بی‌وفایی به خداوند است. زندگی به من‌ذهنی ما که لحظه‌به‌لحظه درد پخش کرده و خرابکاری می‌کند بی‌وفایی‌ می‌کند. ما با بی‌اهمیت‌ کردن همانیدگی‌ها باید با زندگی هم‌سو شویم. هرکسی مسئولیت دارد، با وفاکردن به زندگی، خودش را به عقل و خرد کل بسپارد و از سلطۀ عقل جزوی ذهن و دیدن برحسب همانیدگی‌ها بیرون بیاید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما چه‌طور می‌توانیم تغییر کنیم؟

اول ارزیابی کنیم که بی‌وفا هستیم یا باوفا؟

آیا هم‌اینک عشق لذت بی‌کرانه‌اش را به ما می‌دهد یا در حال شکایت، ایرادگیری و خرابکاری هستیم؟

آیا حقّ خداوند را می‌پذیریم که همواره مرکز ما برای زندگی باشد و اجازه نمی‌دهیم چیزها در مرکز ما قرار گیرند؟

هرآن‌چه که با دید ذهن و سبب‌سازی فکر می‌کنیم، غلط است و آن‌چیزی که با مرکز عدم فکر می‌کنیم، صحیح است.

باید بدانیم اگر با حیلۀ من‌ذهنی و برحسب همانیدگی‌ها بیندیشیم و عمل کنیم، زندگی در این جهان بسیار سخت می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️زندگی می‌خواهد عقل و برکتش را به ما هدیه دهد. هر لحظه به ما می‌گوید، چیزی از شما نمی‌خواهم، تنها لایق هدیۀ من شوید، پس باید من‌ذهنی‌ و دید اشتباهش را رها کرده و عدم را در مرکزمان بگذاریم، تا لایق هدیۀ خداوند شویم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴

من نمی‌گویم مرا هدیه دهید

بلکه گفتم لایقِ هدیه شوید

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما می‌دانیم حق‌ خداوند است که هرلحظه ما را امتحان کند، ببیند آیا می‌توانیم عقل جزوی من‌ذهنی را رها کنیم و عقل او را بگیریم، یعنی در اطراف اتفاقات و بی‌مرادی‌های زندگی می‌توانیم فضا باز کرده و مرکزمان را عدم نماییم؟ ما آگاه هستیم که با عقل من‌ذهنی نمی‌توانیم زندگی‌مان را اداره کنیم و به عقل بهتری احتیاج داریم که با فضاگشایی و عدم کردن مرکز به ما روی می‌آورد‌.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️۹۹/۹۹ درصد بدنِ ما خالی است، یعنی خداوند خودش را به‌صورت عدم در ما نفوذ داده‌ و می‌خواهد کنترل و ادارۀ زندگی ما را به‌دست بگیرد، ما را از سلطۀ من‌ذهنی‌ که همواره در حال خرابکاری است خارج کرده و با خِرد خودش اداره کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما هشیاری جسمی داریم، اتفاقات را با نور بی‌رنگ زندگی ندیده بلکه جهان را با عینک من‌ذهنی می‌بینیم. با عینک قضاوت و مقاومتِ ذهن نسبت‌ به دنیای پیرامون خویش واکنش نشان می‌دهیم، اما آگاه هستیم که هشیاری جسمی، هشیاری اصلی و عقل من‌ذهنی، عقل اصلی ما نیست. می‌دانیم دراثر تند‌تند فکر کردن و گذشتن از یک فکر همانیده به فکری دیگر، من‌ذهنی‌ تشکیل می‌شود، پس اگر فکرها را کند کنیم، من‌ذهنی‌ صفر می‌شود، یک‌باره ماهِ تابان که همواره با عقل کُل و قضای الهی کار می‌کند، از مرکز‌مان بالا می‌آید، یعنی کنترل و ادارۀ امور زندگی ما را به‌دست می‌گیرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آیا باور داریم که خداوند قادر و تواناست؟

ما چون قلباً ایمان به دانایی و توانایی خداوند نداریم، دائماً به‌صورت فردی و‌ جمعی در حال چاره‌جویی مشکلات با عقل محدود من‌ذهنی‌مان هستیم و با دید ناقص ذهن دائماً در حال خرابکاری و ایجاد مسائل جدید هستیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند در زمین و آسمان نمی‌گنجد، فقط در وجود انسانی که دارای ایمان واقعی است می‌گنجد. فردی که دائماً در حال فضا‌گشایی است ‌‌و اشتیاق زنده ‌شدن به خداوند را دارد، هر لحظه را نو‌به‌نو با پذیرش و رضا آغاز می‌کند و تحت اداره و فرمان زندگی‌ است‌.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما انسان‌ها چون آفتاب هستیم و هریک باید به تنهایی ریشه بِدَوانیم تا حضورمان یعنی سکون و سکوت‌مان در لحظۀ حال عمیق‌تر شود.

در فرایند تغییر و‌ تبدیل هوشیاری‌مان نباید انتظار داشته باشیم همسر، فرزندان، اعضای خانواده و فامیل همراه ما باشند.

تمرکز هرکس باید روی خودش باشد، به‌صورت حضورِ ناظر تماشا کند، و هیچ دخالتی در این کار نکند، تا با کمک نیروی زندگی به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده‌ شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️همان‌طور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست، ناچیزی ما هم به‌عنوان من‌ذهنی قابل بیان نیست؛ باید هرچه زودتر آن را انکار کنیم و به خداوند زنده شویم. ما به‌عنوان من‌ذهنی، در میان اوّل و آخر که خداوندست، وجود داریم و آگاه هستیم که من‌ذهنی بسیار بی‌ارزش است. دیدن برحسبِ همانیدگی‌ها، عقل ما را محدود می‌کند. وقتی سرعت فکرها پایین بیاید دیگر من‌ذهنی وجود ندارد. ما هشیارانه عقلِ ناچیز ذهنی را کنار می‌گذاریم، فضا را باز کرده مرکزمان عدم شده و از عقل و هدایت زندگی برخوردار می‌شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا از زبان خداوند می‌گوید ای انسان، من به‌صورت جانِ حقیقی‌ات از درون تو آشکار می‌شوم، با من‌ذهنی‌ات غمگین مباش، شاد، آسوده و در امنیت کامل باش که من نسبت‌به تو از صد پدر مهربان‌تر هستم. من دانا، توانا و خیرخواه تو هستم و اطمینان داشته باش که خردِ من برای تو کافی است.

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۳

من غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَور

بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بزرگیِ خدا یعنی مرکزمان را عدم کنیم، من‌ذهنی را خوار و عقلش را ناچیز شماریم و همۀ امور زندگی‌مان را به خداوند بسپاریم، تا ما را اداره کند.

با فضاگشایی اجازه دهیم عظمت و بزرگی خداوند بر وضعیت‌های زندگی‌مان افراشته شود.

هرکس با من‌ذهنی در زندگیِ خودش دخالت می‌کند، در وجودِ خداوند، دانایی، توانایی و بزرگی‌اش شک و تردید دارد.

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸

چیست تعظیمِ خدا افراشتن؟

خویشتن را خوار و خاکی داشتن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هرفردی باید عقلِ من‌ذهنی‌، انگیزه‌ها و سبب‌سازی‌های شرطی‌ شدۀ ذهنش را کوچک شمارد، تمام توقعات و رنجش‌هایش را از دیگران به صفر برساند تا وارد بهشت یکتاییِ لحظۀ حال‌ گردد.

هرچه من‌ذهنی و عقلش را ناچیز می‌شمارید و به‌کار نمی‌برید، به انگیزه‌های من‌ذهنی پاسخ نمی‌دهید، براساس رفتارهای اشتباه دیگران ‌واکنش نشان نمی‌دهید، به این معناست که نزد‌ آن یکتای یگانه در حال سوزاندن من‌ذهنی‌تان هستید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی از خداوند چیزی می‌خواهیم، همانیدگی‌ها را نخواهیم، تنها طالب خودش باشیم، زیرا عقل خداوند قادر است همۀ جنبه‌های زندگی‌ ما را نظم، سامان و بهبود بخشد.

اگر شما غیرِ خدا را بخواهید، یعنی همانیدگی‌ها را می‌خواهید و معتقد هستید که اگر همانیدگی‌های من زیاد شود، زندگی‌ام زیادتر، کیفیتش هم بهتر می‌شود؛ این طرزتفکر کاملاً غلط است.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳

از خدا غیرِ خدا را خواستن

ظنِّ افزونی‌ست و کُلّی کاستن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی با ابزارهایش روی شما اثر گذاشته و می‌خواهد شما را از جنس خودش کند، درنتیجه نیرویِ زندگی را به درد، مسئله و مانع تبدیل می‌کند، اگر شما این‌ها را بشناسید دیگر طبق من‌ذهنی عمل نمی‌کنید. به‌صورت ناظر من‌ذهنی‌تان را نگاه می‌کنید، هرموقع خطا کرد، متوجه می‌شوید و جلوی کارهایش را می‌گیرید نه به زور، فقط با شناسایی که این دارد از حد و حدودش خارج می‌شود.

به‌طور مثال شناسایی کنید که من‌ذهنیِ شما ملامت می‌کند، از زیر مسئولیت درمی‌رود، خرابکاری می‌کند و گردن دیگران می‌اندازد، با غیبت و انتقاد درمورد دیگران، خودش را بی‌عیب نشان می‌دهد و بالا می‌برد؛ این اشتباه است، دید زندگی اصلاً این‌طور نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------