✍️ما اشتباهاً نیروی زندگی را در همانیدگیها سرمایهگذاری کردیم و برحسب آنها دیدیم، درصورتیکه از جنس زندگی هستیم، از جنس منذهنی یا همانیدگی نیستیم. از جنس چیزهای ساختهشده نیستیم. این بدن در ما موقت است، برای اینکه به مقصود اصلی آمدن به این جهان زنده شویم، نباید به این بدن بچسبیم و آرزو کنیم که برای همیشه زنده باشیم، چنین چیزی نیست، باید فرصت را غنیمت شماریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷
انبیا گفتند: در دل علّتیست
که از آن در حقشناسی آفتیست
✍️پیغمبران گفتهاند در دل ما یک مرضی وجود دارد که نمیگذارد ما خدا را بشناسیم، خودمان را بشناسیم، نمیگذارد به مقصودمان زنده شویم و این همان منذهنی است، بهطوریکه نعمتهای خدا که از آن طرف یعنی از سوی خداوند میآیند، همه به مرض تبدیل میشوند. این مرض یک عوارضی را به ما تحمیل کرده، مولانا میگوید این چیزهای عارضی را میشود با تربیت و آموزش از بین بُرد.
✍️ای کسی که اصرار به منذهنی و سببسازی داری و میگویی که از جنس حادثها هستی بهجای اینکه شادی زندگی را بهصورت شادی تجربه کنی، به درد تبدیل کردی. رحمت اندر رحمت را به درد پس از درد تبدیل کردی. مولانا میگوید این مرض مسری است، یعنی ما پدر و مادرها این مرض را داریم، فوراً از ما به فرزندمان مثل بعضی امراض مسری سرایت میکند. ما میدانیم هر چیزی که در مرکز ما باشد به مرکز آدمهای دیگرمیرود، پس هر چیزی که در مرکز مادر و پدر هست به مرکز فرزندشان میرود، بدون اینکه آنها حرفی بزنند. اگر عشق باشد، از مرکز یک انسان به مرکز یک انسان دیگر میرود. اگر کینه و درد هم باشد، میرود، لازم نیست ما حرف بزنیم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️این خیلی مهم است که سلامتی بدنمان بستگی به این دارد که ما فضا را میگشاییم یا نه؟ انقباضْ بدن را خراب میکند، انبساط که راه زندگی است، بدن را سالم نگه میدارد. ما نباید این فرصتِ هفتاد، هشتاد یا نود سال را از دست بدهیم. ما با خواب یا همانش با چیزها در مرکزمان بیمار میشویم. بیماری هر چیزِ خوب را بد میکند، بهطوریکه انرژی زندهٔ زندگی را به مسئله، مانع، دشمن، درد و کارافزایی تبدیل میکند.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۵
هر خوشی کآید به تو، ناخوش شود
آبِ حیوان گر رسد، آتش شود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱
آفتی نَبْوَد بَتَر از ناشناخت
تو بَرِ یار و، ندانی عشق باخت
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۲
یار را اَغْیار پنداری هَمی
شادیای را نامْ بِنْهادی غَمی
✍️هیچ آفتی بدتر از ناشناختن نیست. ما بهوسیلۀ سببسازی ذهن و هشیاری جسمی، نه اصالت و اصل خودمان را میشناسیم، نه خدا را میشناسیم. ما بَرِ یار، یعنی برِ خداوند هستیم، ۹۹/۹۹ درصد بدن ما خالی است، ولی نمیتوانیم با او عشقبازی کنیم، چون مشغول سببسازی هستیم، ما بهاشتباه اغیار را یار میپنداریم و یار را اغیار میپنداریم! بهعلت داشتن این بیماری، شادیِ زندگی را غم میدانیم. باید آگاه باشیم سببسازی ذهن، اصل دانستن حادثها، چسبیدن و همانیدهشدن با آنها، یعنی خوابیدن در شب ذهن این بلاها را سر ما آوردهاست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما خاصیتهایی داریم که نمیشود از ما گرفت. خاصیتهایی هم داریم که عارضی هستند که اینها را میشود از ما گرفت، مثل دردها و همانیدگیهای ما که عارضی هستند. اکنون با دریافت این آموزشها شاید شما دیگر به آن چیزی که حادث است نچسبید، چون میدانید هر وضعیتی، هر اتفاقی حادث است، بنابراین اگر نچسبید، میگویید این وضعیت من را ناراحت نمیکند، واکنش نشان نمیدهم، این حادث است، اصل من غیر قابل تغییر است. ما بهعنوان «اَلَست» خاصیتهایی داریم که آنها را نمیشود از ما گرفت، اگرچه که الآن بهعلت همانیدگی آنها را درک نمیکنیم و دچار درد شدهایم. مثلاً داشتنِ منذهنی، خلاف یکتایی است. خداوند یکتا است، ما هم یکتا هستیم، نمیتوانیم این را زیر پا بگذاریم. خداوند فراوانی است، ما هم از جنس فراوانی هستیم، درحالیکه ما در منذهنی به خساست، تنگنا، محدودیت و به روانداشتن افتادهایم؛ خداوند اینها را نمیپسندد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر چیزی که ذهن نشان میدهد و از جنس حادث است نمیتواند ما را عصبانی کند، نمیتواند «اَلَست» ما را تغییر دهد، درصورتیکه اکنون دارد در منذهنی تغییر میدهد، پس این غلط است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی به خواستن زنده است. خواستن جزو ساختار منذهنی است. شهوت چیزها را دارد و دائماً حرص زیاد کردن آنها را دارد، جذب آنها میشود، وقتی زیاد میشوند خشنود میشود، این خشنودی مصنوعی است.