برنامۀ شمارۀ ۹۹۵ گنج حضور - بخش سوم، قسمت اول

منتشر شده در 2024/03/03
11:00 | 6 نمایش ها

✍️وحدت مجدد انسان‌ها زمانی صورت می‌گیرد که خودشان از درون، با تمرکز روی خود و عدم تمرکز روی دیگران به‌عنوان هشیاری حضور و‌ با حضور ناظر، خودشان را شناسایی کنند و متوجه شوند که بزرگ‌ترین موانع در مسیرِ زنده شدن به خداییت، قرین و تمرکز روی دیگران به‌جایِ تمرکز روی خود است، این کار بسیار سخت است، یعنی شما ممکن است بدانید، خیلی هم خوب توضیح بدهید، ولی حواس شما پرت شود ناگهان متوجه می‌شوید به‌جای این لحظه به زمان روانشناختی گذشته و آینده رفته‌اید، بنابراین با قضاوت و مقاومت، برای خودتان و دیگران درد ایجاد می‌‌کنید.

✍️اگر به هر دلیلی حواسمان به دیگران باشد حتماً در من‌ذهنی‌ هستیم، ولی اگر حواسمان به خودمان باشد و فضاگشایی کنیم، می‌توانیم با دیگران‌ کُنش متقابل داشته باشیم، یعنی دیگری صحبت کند، ما بشنویم و برعکس، اما باز هم باید حواسمان به خودمان باشد. خیلی مواقع وسط صحبتِ افراد حواسمان به‌سوی همانیدگی‌ای می‌رود ‌ که در گذشته با ما بوده و آن همانیدگی به مرکزمان می‌آید، دوباره حواسمان از روی خودمان کنار می‌رود. این کارِ بسیار مشکلی است، به همین علت در هر برنامه این مطلب تکرار می‌‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ ممکن است گاهی بگوییم که کار مردم اصلاً به ما مربوط نیست، اما من‌ذهنی به‌صورت فکر آمده و‌ ما را متهم می‌کند، پس شعر سعدی که می‌گوید «تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی» برای چیست؟ ولی موضوع این‌جا است که اگر حواسمان به‌سوی دیگران برود و از زندگی قطع شویم، دیگر نمی‌توانیم در این جهان اثر مؤثر و کارساز بگذاریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

از قَرین بی‌ قول و گفت‌وگویِ او

خو بدزدد دل نهان از خویِ او

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

گرگِ درّنده‌ست نفْسِ بَد، یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟

✍️بزرگ‌ترین مانع ما در پیشرفتِ معنوی، قرین است. قرین می‌تواند یک کتاب و یا یک شخص باشد. قرین یعنی شما اکنون به چه چیزی مشغول هستید؟ آن قرین شماست. بیشتر اوقات من‌ذهنی‌تان با شماست، بنابراین بدون این‌که با قرین ‌گفت‌وگو کنید، دلتان خویَش را می‌دزدد. من‌ذهنی از من‌ذهنی بدون گفت‌وگو خو می‌دزدد. بدون گفت‌وگو و از راه پنهانْ حضور، کینه و ‌درد از سینه‌ای به سینهٔ دیگر می‌رود. شما اگر مرتب شعرهای مولانا را بخوانید، با چه کسی قرین شده‌اید؟ با مولانا، پس از سمت مولانا صلاح، نیکی، زیبایی و بیداری به سمت شما می‌آید، اما اگر اخبار بد نگاه می‌کنید یا کتاب بدی می‌خوانید یا خودتان را در معرض فیلم‌های بد قرار می‌دهید، دراین‌صورت کینه و انتقام‌جویی و حالت‌های بد به دل شما می‌آید. این به صلاح شما نیست که دل شما آلوده شود، و این را هم می‌دانید که نفْسِ بدتان یعنی من‌ذهنی‌تان، گرگ درنده است، پس نگویید که دیگران دارند من را می‌دَرند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ درست است که شما به‌عنوان حضور و امتداد خدا در این جهان قرین‌های بد پیدا می‌کنید، اما یک قرین عالی نیز دارید، آن هم خداوند است. شما دو انتخاب دارید، می‌توانید فضاگشایی کرده و‌ با زندگی قرین شوید، یا فضا را ببندید و با من‌های ذهنیِ بیرون قرین شوید. کدام را انتخاب می‌کنید؟ اکنون می‌دانید که اگر دل شما با خداوند قرین شود، مرکزِتان کارگاه وفای او شده، پس از مدتی درون و بیرون شما را سامان می‌دهد، بنابراین همیشه و در هر لحظه باید این‌گونه باشید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴

بر قرینِ خویش مَفْزا در صِفت

کآن فراق آرَد یقین در عاقبت

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲

پس شما خاموش باشید اَنْصِتوا

تا زبان‌ْتان من شوَم در گفت‌وگو

✍️خداوندا، اکنون براساس این دو بیت مولانا تصمیم می‌گیرم، بر قرین عالیِ خودم یعنی خودت که در درونم هستی، در حرف زدن پیشی نگیرم. در ذهنم تندتند حرف نزنم، اَنْصِتوا را رعایت کنم و خاموش باشم، تا تو کم‌کم از طریق من فکر و عمل کنی و در گفت‌وگو زبانم شوی.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰

ای بِگرفته از وفا، گوشه، کَران چرا چرا؟

بر منِ خسته کرده‌ای، روی، گِران چرا چرا؟

گوشه گرفتن: جدا شدن، فاصله گرفتن

کَران: کرانه، ساحل، کناره

خسته: زخمی، آزرده

روی گِران کردن: سرسنگین شدن، بی‌اعتنایی کردن

✍️شما با خودتان بگویید اگر من از جنس خداییت هستم، برای چه همانیدگی‌ها به مرکز من آمده‌اند؟ پاسخ هم بدهید. خوب دقت کنید بعد از چرا چرا در ابیات این غزل، متوجه می‌شوید که درواقع این شما هستید که از بی‌وفایی به زندگی کَر شده‌اید، به این علت که مرکزتان جسم شده‌است، زخمی شده‌اید، هر همانیدگی یک درد ایجاد کرده و شما آن دردها را هم به مرکزتان اضافه کرده‌اید، بنابراین مرکز ما جسم و درد است و خداوند به انسانی که در این لحظه صدای او را نمی‌شنود نگاه نمی‌کند، نمی‌تواند نگاه کند. البته او نگاه می‌کند، ولی ما با مقاومت و قضاوت و می‌دانم به او نگاه نمی‌کنیم، می‌خواهد ما را جذب کند، نمی‌تواند جذب کند، می‌خواهد کمک کند، ولی نمی‌تواند کمک کند، زیرا ما کمک را در بیرون، در چیزهای آفل جست‌وجو می‌کنیم.