برنامۀ شمارۀ ۹۹۵ گنج حضور - بخش پنجم

منتشر شده در 2024/03/03
10:23 | 3 نمایش ها

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۷۳

می‌زنیدش چون دُهُل اِشکم تهی

تا دُهُلْ‌وار او دهدْمان آگهی

✍️انسانِ مانده در ذهن باید مانند دُهُلِ شکم‌تُهی کتک بخورد تا آگاه شود در چه وضعیتی است. منظور از کتک خوردن، امتحان شدن انسان از طریق کُن‌فَکان، بی‌مرادی و یا رَیب‌ُالْمَنون است. این درد است که انسان را مجبور می‌کند به‌سوی خدا برود و از دلقکی‌ دست برداشته و جهان را به ناامنی و اغتشاش نکِشد. اگر مرکز انسانْ مصنوعی و از جنس جسم باشد، خودش و سبب‌سازی‌اش هم دروغین است، چون برحسب «قضا و کُن‌فَکان» نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان پس از افتادن به درد متوجه می‌شود زندگی حساب‌ و کتاب و قانون دارد، ولی باز هم اعتراض می‌کند، تا این‌که درنهایت می‌فهمد کتک خوردن و‌ سختی کشیدن، حقش است. شما چطور؟ با این‌همه «سَیرانِ درشت» یعنی فکر و عمل براساس من‌ذهنی و زندگی برای دیگران، آوردن چیزهای بیرونی به مرکز و این‌که هر لحظه به خدا گفته‌اید من نمی‌توانم و نمی‌خواهم به تو زنده شوم و اجازه نداده‌اید او حرف بزند، درنتیجه در خودتان تشویش ایجاد کرده‌اید و آن را در این جهان پخش کرده‌اید، و فقط مدعی هستید که به زندگی وصل شده‌اید و با خدا ارتباط گرفته‌اید، آیا تاکنون پیغام یا نشانه‌ای از طرف خداوند گرفته‌اید؟ باید آگاه باشیم که خداوند مرکز جسمی را نمی‌خواهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۰۵

شَقّ باید ریش را، مرهم کنی

چرک را در ریش، مستحکم کنی

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۰۶

تا خورَد مر گوشت را در زیرِ آن

نیم‌سودی باشد، و پَنجَه زیان

شَقّ: شکافتن

✍️اگر کسی درد دارد، باید با فضا‌گشایی درد‌هایش را بشناسد و بیندازد، هرچند سخت باشد. اگر قرص بخورد، یا با مواد مخدر و مشروب دردهایش را پنهان کند، نیم‌سود و پنجاه زیان دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۵

که چو ما او را به خود افراشتیم

عذر و حجّت از میان برداشتیم

✍️زندگی می‌گوید اگر ما در انسانی به خودمان زنده شدیم، پس دیگر هیچ‌کس نباید عذر و بهانه بیاورد. اگر مولانا خلق شده، مردم می‌توانند از او به‌عنوان چراغی که از همه روشن‌تر است استفاده کنند، تا آن‌ها نیز بتوانند به زندگی زنده شوند، پس دیگر عذری پذیرفته نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶

قبله را چون کرد دستِ حق عِیان

پس تحرّی بعد ازین مردود دان

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۷

هین بگردان از تحرّی رُو و سر

که پدید آمد مَعاد و مُسْتَقَر

تَحَرّی: جستجو

مُستَقَر: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم

✍️زمانی که خداوند انسانی را به خودش زنده می‌کند و مُهرش را  بر وی می‌زند و می‌گوید من به بی‌نهایت و ابدیت خودم در او زنده شدم، این قبله است. قبله دو شکل است؛ فضای گشوده‌شدهٔ درون ما، و شخص زنده شده به ابدیت و بی‌نهایت زندگی. وقتی دست خداوند کسی را به ما نشان داد که به بی‌نهایت او زنده شده، بعد از آن جست‌وجو کردن دیگر مردود است، ما نباید چراغ دیگری جست‌وجو کنیم. باید از جست‌و‌جو دست برداریم، برای این‌که معاد و مُسْتَقَر پدید آمده. معاد و مُستَقَر یعنی این لحظه فضا را باز می‌کنیم، به خداوند زنده می‌شویم، مُستَقَر می‌شویم و خودمان را از من‌ذهنی که خاصیت دلقکی دارد رها می‌کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۸

یک زمان زین قبله گر ذاهِل شوی

سُخرۀ هر قبلۀ باطل شوی

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۹

چون شوی تمییزْدِه را ناسپاس

بِجْهَد از تو خَطْرَتِ قبله‌شناس

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۰

گر ازین انبار خواهی بِرّ و بُر

نیم ساعت هم ز همدردان مَبُر

ذاهِل: فراموش‌کننده، غافل

سُخره: ذلیل و زیردست

تمییزدِه: کسی که دهندهٔ قوّهٔ شناخت و معرفت است.

خَطْرَت: آن‌چه که بر دل گذرد، اندیشه

بِرّ: نیکی

بُرّ: گندم

✍️یک زمان از قبله یعنی از انسانی که به زندگی زنده شده یا از فضاگشایی غافل شویم، رو به قبله‌های آفل و باطل می‌آوریم. قبله‌های آفل و باطل همان چیزهایی است که از ذهنمان به مرکزمان می‌آوریم. اکنون دیگر با این شناسایی از دلقکی دست کشیده و تمییزده را سپاس می‌گوییم. تمییزده فضای گشوده‌شده است و اگر هنوز فضا باز نشده، از ابیات مولانا استفاده می‌کنیم تا خاصیت قبله‌شناسی از ما نجهد. اگر از انبارِ زندگی نیکی، نعمت‌های مادی و نتایج خوب می‌خواهیم، یک لحظه یا حتی نیم‌ لحظه نیز از عاشقانی مثل خودمان نباید جدا شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۱

که در آن دَم که بِبُرّی زین مُعین

مبتلی گردی تو با بِئْسَ الْقَرین

مُعین: یار، یاری‌کننده

بِئسَ‌الْقَرین: همنشین بد

✍️اگر یک لحظه، یک دَم از مُعین یعنی مولانا یا فضای گشوده‌شده، همان یاور و کمک‌کننده بِبُریم و جدا شویم، به بدترین قرین یا بِئسَ‌الْقَرین که همین من‌ذهنی است، مبتلا می‌شویم.

قرآن کریم، سورهٔ زخرف (۴۳)، آیهٔ ۳۸

«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ.»

«تا‌ آن‌گاه که نزد ما آید، می‌گوید: ای کاش دوریِ من و تو دوریِ مشرق و مغرب بود و تو چه همراه بدی بودی.»