برنامۀ شمارۀ ۹۹۴ گنج حضور - بخش چهارم، قسمت سوم

منتشر شده در 2024/02/24
09:05 | 3 نمایش ها

✍️من‌ذهنی ما وقتی به حال خودش گذاشته شود، پیشرفت کرده و بیشتر خرابکاری می‌کند، ولی وقتی درد بکشیم و به ما فشار وارد شود، ممکن است سبب شود ما از کل اوضاع و احوالمان باخبر شویم. درد با فشار سِرّ خود را خواهد گفت. سِرّش همین حضور است.

مولانا می‌خواهد بگوید درد است که بالاخره ما را متوجه می‌کند جریان چیست. ما از جنسِ اَلَست هستیم، درحالی‌که آمدیم همانیده شدیم، درد ایجاد کردیم و لحظه‌به‌لحظه آن را ادامه می‌دهیم. آیا واقعاً می‌خواهید کُتک شما را آگاه کند؟ می‌توانید خودتان انتخاب کنید. ما می‌توانیم با انتخاب خودمان فضاگشایی کنیم تا درد و کتک به سراغ‌مان نیاید. تا زمانی‌که اقرار به اَلَست نکرده و فضا را باز نکنیم دلِ ناآرام ما آرام نخواهد گرفت، چون هم خودمان دروغین هستیم، هم حرفمان دروغین است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آرامش دل ما به این است که اکنون فضا را باز کرده، از جنس حضور باشیم، حرف ما نیز راستین باشد. دل ما با صداقت و راستی آرامش می‌گیرد. دروغین بودن و دروغ گفتن دل ما را آرام نمی‌کند. تا زمانی که من‌ذهنی در مرکز ماست، راحت نخواهیم شد، آرامش نخواهیم داشت.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۴

وآنچه باشد طبع و خشمِ عارضی

می‌شتابد، تا نگردد مرتضی

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۵

ترسد ار آید رضا، خشمش رود

انتقام و ذوقِ آن، فایِت شود

مرتضی: خشنود، راضی

فایِت: از میان‌رفته، فوت‌شده

✍️طبع و خشمِ عارضی یعنی آن چیزی که با همانیدگی با حادث‌ها یا چیزهای جدید به ما تحمیل شده‌است. وقتی در بروز خشم عارضی یا خشم تحمیلی من‌ذهنی عجله نکنیم، مثلاً وقتی چیزی به ناموس ما برمی‌خورد، فضا را باز کنیم، این خشم پس از مدتی از بین می‌رود.

در ذهن و من‌ذهنی و خشم عارضی، شتاب وجود دارد. کسی که خشمگین است زود خرابکاری می‌کند که لذت آن خشم و خرابکاری را بچشد. من‌ذهنی می‌ترسد اگر رضا بیاید و خشمش برود، ذوق انتقام‌گیری که در من‌ذهنی یک لذت است، از دست می‌رود. اگر نیم ساعت صبر کند این خشم از بین‌ رفته و آن موقع لذت آن خرابکاری نیز از بین می‌رود. از این شتاب باید پرهیز کرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۶

شهوتِ کاذب شتابد در طعام

خوفِ فوتِ ذوق، هست آن خود سَقام

سَقام: بیماری

✍️یک مثال عارضی شهوت کاذب در خوردن طعام است؛ مثلاً یک نفر گرسنگی‌ کاذب دارد، ولی اگر بخورد لذّت می‌برد. این شهوت کاذب است، گرسنگی واقعی نیست. می‌شتابد طعام را بخورد چون می‌ترسد اگر صبر کند دیگر میلش نباشد و آن ذوق از بین برود.

اگر کسی صبر نکند و کار من‌ذهنی را انجام دهد، این علامت بیماری است، پس عجله نکن. عجلهٔ من‌ذهنی را از خودت دور کن، به زمان قضا و کُن‌فَکان بیا که این لحظه است. اگرچه این عجله و شتاب عارضی است، نصیحت‌ انسان‌هایی که به‌طور کامل به زندگی زنده شده‌اند، و قبله و قاصد هستند، رایضی یعنی تربیت‌کننده است. نصیحت آن‌ها اثر می‌گذارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما در ذهن می‌پنداریم ناکامی‌ها و بی‌مرادی‌ها ظلم هستند. جهل و حماقت خودمان را نمی‌بینیم، درحالی‌که تا وقتی حماقت و جهل در کار است، باید همین‌طور باشد، مثلاً ما وقت و عمرمان را تلف می‌کنیم، امکاناتمان را در جوانی به‌صورت من‌ذهنی زیر پا له می‌کنیم، با حرص و شهوت عمل می‌کنیم، حرص چیزهای این‌جهانی را داریم، هم جمعاً هم فرداً. اگر در سن چهل‌سالگی به بحران بیفتیم، این ظلم نیست، عین عدل است. اگر جنگ بزرگی رُخ دهد و تعداد زیادی آدم بمیرد، این ظلم است؟ خیر، عین عدل است! باید این‌طوری شود. طبق مقرّرات کائنات باید به نتیجهٌ عمل خود چه فردی، چه جمعی برسیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۷

نیست باطل هر چه یزدان آفرید

از غضب، وز حِلم، وز نُصح و مَکید

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۸

خیرِ مطلق نیست زین‌ها هیچ چیز

شرِّ مطلق نیست زین‌ها هیچ نیز

✍️هرچه یزدان، از خشم، فضاگشایی، نصیحت، حیله آفریده است هیچ‌کدام بیهوده نیستند. هیچ‌کدام از این‌ها خیر مطلق نیستند. ما با من‌ذهنی یک فکری یا عملی می‌کنیم و نتیجه‌اش درد خواهد بود. اگر درد شود، می‌گوییم این عدل نیست. نه، این عین عدل است. ما در ذهن می‌گوییم اجحاف شد. چرا برای من رخ داد؟ نه، این درست است. هر فکر که از فضای گشوده‌ ناشی شده، به خیری می‌انجامد، پس بنابراین خیر مطلق و شرّ مطلق نیست. بسته به این‌که ما چطور فکر و عمل می‌کنیم، نتایج فکر و عمل‌مان با قانون زندگی مطابقت دارد، هم جمعاً هم فرداً.