✍️ما هر لحظه قربانی حادثها میشویم، درحالیکه ما از جنس حادث نیستیم. حادث یعنی چیزی که اتفاق میافتد و مصنوع یعنی چیز ساختهشده. ما چیز ساختهشده نیستیم، اصلاً نمیشود اصل ما را ساخت. آن چیزی را که میشود ساخت از جمله بدنمان، ما آن نیستیم، کما اینکه میبینید پس از یک مدتی بدن ما از هم میپاشد. تا نمردیم باید از آن مواظبت کنیم. این تن جفتِ روحَ است و قیامت ما موقعی است که این بدن نمرده باشد، بهعبارتی قبل از مردن به جسم، باید به خدا زنده شویم و قیامت ما بر پا شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰
من سبب را ننگرم، کآن حادِث است
زآنکه حادث، حادِثی را باعث است
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۱
لطفِ سابق را نِظاره میکنم
هرچه آن حادِث، دوپاره میکنم
حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو
✍️ما نباید به سبب نگاه کنیم، سبب چیزی است که ذهن ما نشان میدهد، چون حادث است، جنس اصلیِ ما نیست. اگر به حادث نگاه کنیم، هر حادث در ذهنْ حادثِ دیگری را باعث میشود و ما به سببسازی میافتیم. بنابراین فضا را باز کرده، به لطف خدا مینگریم و هرچه که حادث است را دوپاره میکنیم، یعنی نمیگذاریم به مرکزمان بیاید، پس ما سبب را که ذهن نشان میدهد اصل نمیدانیم، فضا را میگشاییم، و مرکزمان عدم میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۰
از حَدَث شُستم خدایا پوست را
از حوادث تو بشو این دوست را
حَدَث: مدفوع
✍️بدن ما حادث است. هر چیزی که ما میتوانیم با ذهنمان ببینیم یا با این پنج حسمان کشف کنیم، همه حادث هستند و قرار نیست ما به حادثها زنده باشیم. اگر ما آمدیم با چیزها همانیده شدیم، این شستوشوی ما از حوادث یا حادثها که از اصلمان جدا شدهایم، فقط با فضاگشایی از طریق خداوند انجام میشود. شستوشوی بدن ما یک نمادی از آن است، مثلاً اگر صورتمان کثیف شود ما میتوانیم آن را بشوییم، ولی چرکِ روحمان را ما نمیتوانیم بشوییم، مثلاً نمیتوانیم خودمان دردمان را بشوییم، باید فضا را باز کنیم تا خداوند دردمان را درمان کند، بنابراین فقط زندگی میتواند عوارضِ همانیدگی را بشویَد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳
چشمبندِ خلق، جز اسباب نیست
هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیست
✍️علت اینکه چشم عدم ما بسته شده، این است که چیزهای ذهنی را به مرکزمان میآوریم و هر چیزی را که ذهن نشان میدهد میتواند اسباب و علت باشد. اسباب ذهنی سبب میشوند ما به سببسازی بیفتیم. هر کسی بر آن چیزی که ذهنش نشان میدهد که سبب است، بلرزد، از اصحاب خداوند نیست. یاران خداوند عاشقان هستند که حادث را مهم نمیدانند و دائماً با فضاگشایی در این لحظه زندگی میکنند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴
این که فردا این کنم یا آن کنم
این دلیلِ اختیارست ای صَنَم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۵
وآن پشیمانی که خوردی زآن بَدی
ز اختیارِ خویش گشتی مُهْتَدی
صَنَم: بت، دلبر و معشوق
مُهْتٓدی: هدایتشونده
✍️ما قدرت انتخاب داریم. درست است که در سببسازی هستیم، منذهنی داریم، به حادثها توجه میکنیم، ولی میتوانیم با آموزشهای مولانا به قدرت انتخابمان پِی ببریم و درست انتخاب کنیم. اینکه شما میگویید فردا این کار یا آن کار را میکنم، به این دلیل است که شما این لحظه قدرت انتخاب دارید. ای زیباروی، ای صنم، یک کار بدی کردی از آن پشیمان شدی، چرا پشیمان شدی؟ برای اینکه آن موقع میتوانستی این کار یا این انتخاب را انجام دهی، پس تو قدرتِ انتخاب داری.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۶
جمله قرآن امر و نهی است و وعید
امر کردن سنگِ مرمر را که دید؟
✍️همهٔ قرآن «امر و نهی» است، این کار را بکن، آن کار را نکن و وعدهٔ رستگاری، آزاد شدن از همانیدگیها و زنده شدن به زندگی را میدهد. منتها کتابی مثل قرآن به چه کسی امر و نهی میکند؟ به سنگ؟! نه، به تو که توانایی انتخاب داری، یعنی باید از توانایی انتخابت استفاده کنی که این لحظه من واقعاً تأمل کنم، شعرهای مولانا را هم بخوانم، ببینم آیا غیر از آن انتخابهایی که قبلاً برحسبِ تحکم منذهنی داشتم، میتوانم انتخاب بهتری داشته باشم؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰
جمله قرآن هست در قطعِ سبب
عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب
عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی
✍️همهٔ قرآن برای این است که سببسازی ذهن را تعطیل کنیم و به ما بفهماند که اگر سببسازی را ادامه دهیم در ذهن زندانی میشویم، بنابراین هر کسی که درویش است، فضا را باز میکند و در مرکزش چیزی ندارد، چنین کسی عزیز و بزرگ میشود. «بولهب» هم پدرِ آتش و درد است، کسی که منذهنی دارد و زاییدهٔ جهل است، از جنسِ حادث است، درنتیجه این شخص در ذهن هلاک میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی که حادث است و ما به آن مشغول هستیم دو خاصیت مُخربِ قضاوت و مقاومت دارد. مقاومت یعنی آن چیزی که ذهنم نشان میدهد برای من مهم است و قرار است به من زندگی بدهد. قضاوت یعنی طبق سببسازی ذهنم، این چیز خوب یا بد است. خوب آن چیزی است که همانیدگیهایم را زیاد میکند، بد آن چیزی که آنها را کم میکند. این کار اصلاً مسخرهبازی منذهنی است. همۀ اینها حادث هستند. این همانیدگیها زیاد یا کم شوند چه فایدهای به مقصود ما دارد که قرار است به بینهایت و ابدیت خداوند زنده شویم؟!