نقش یعنی چه؟
✍️مثلاً من میگویم معلم هستم، پدر هستم. وقتی آدم با نقش پدر و مادر همانیده میشود، آخرِسر فکر میکند که این فرزند مال خودش است، فکر میکند فرزند پنجاه ساله را هم باید هدایت کند، باید زندگیاش را کنترل کند، زیر نفوذش باشد، چنین چیزی نیست، او یک خداییت، اَلَست، و همان هشیاری است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید متعهد باشیم، باید فضا را باز کنیم، مرتب روی خودمان کار کنیم و ابیات مولانا را بخوانیم. لحظهبهلحظه فضاگشایی کنیم و بدانیم که دراثر تکرار این ابیات و کمک به یکدیگر همهٔ دردهای منذهنی که به ما تحمیل شده تربیت میشوند و از بین میروند. ما میتوانیم به یکدیگر کمک کنیم، یاد بگیریم اگر اکنون حسود هستیم، این حسادت را در خودمان از بین ببریم و تفاوتها را اصل ندانیم، براساس تفاوتها دشمن هم نشویم، براساس آن یک زندگی، یک هشیاری که در همه هست با یکدیگر حس دوستی کنیم. هر وقت آن هشیاری میشویم حس دلسوزی، دوستی، همکاری به ما دست میدهد. هر موقع منذهنی میشویم دچار عوارضش میشویم، دچار جدایی میشویم، با هم دشمن میشویم، اختلاف پیدا میکنیم و این منذهنی به این ترتیب با عوارضش، یک خرّوب کامل است، ویرانکنندهٔ مسجد و تن و جسم تو است. مولانا گفت مسجد این فضای گشودهشده است که فعلاً در خیلی از انسانها بسته شده است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۷
قوم گفتند: ای گروه این رنجِ ما
نیست زآن رنجی که بپْذیرد دوا
✍️زن و شوهری که با هم دعوا میکنند، منذهنی دارند، اگر روی خودشان کار کنند، این دردها با تربیت مولانا از بین میروند، دوباره با هم رفیق میشوند، دوست میشوند، عشق خودش را نشان میدهد. این دو نفر بهدلیل داشتن منذهنی، دردها به آنها عارض شده، تحمیل شده، اما اگر جبری فکر کنند، بگویند این دردهای ما از آن دردهایی نیست که دوا داشته باشد، دردِ ما علاج ندارد. شبیه آن دردهایی است که خداوند داده و علاجی ندارد، درصورتیکه خداوند به ما دردی نداده، همه را ما به خودمان تحمیل کردهایم، زندگی رحمت اندر رحمت است. ما نباید مثل شیطان گردن خداوند بیندازیم، باید مثل حضرت آدم بگوییم همه را خودمان کردیم و ابیات مولانا را بخوانیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر کسی حواسش به خودش باشد، نگذارد قرینها او را دوباره به ذهن ببرند، بهجِد دنبالش باشد، بهجِد دنبالش باشد یعنی چه؟ یعنی مثلاً این برنامه را تا آخر گوش بدهد، چندین بار تکرار کند، این ابیات را تکرار کند. چه کسی آمده این ابیات را تکرار کرده و روی خودش اعمال کرده، اشکالش را دیده، رفع کرده و زندگیاش بهتر نشده؟ یک نفر هم نیست. اگر شما بیتهای مولانا را با منذهنیتان بخوانید و با هشیاری جسمیتان بهکار ببرید، اثر نمیکند. اگر ابیات را بخوانید، اما خودتان را در معرض اخبار، صحنهها و قرین بد قرار دهید، اثر نمیکند، بعد هم مثل انسان جبری میگویید اینها کار نمیکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۰۳
شهوتِ ناری به راندن کم نشد
او به ماندن کم شود، بی هیچ بُد
بُد: گزیر، فرار
✍️شهوتی که از درد میآید و درد ایجاد میکند، فقط با پرهیز و تأمل کم میشود، برای اینکه یک چیز عارضی است، از بین میرود. با راندنش، با زیاد کردنش، با ارضا کردنش کم نمیشود، از بین نمیرود؛ یعنی با انجام ندادنش بی هیچ چارهای کم میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰
لذّتِ بیکرانهایست، عشق شدهست نام او
قاعده خود شکایت است، ورنه جفا چرا بُوَد؟
✍️عشق درواقع فضای گشودهشده و وحدت با زندگی است، یک لذت بیکرانه است، اما هر چیز ذهنی که قاعده است، این شکایت است. هر کسی که به ذهن متوسل میشود و میخواهد در مقابلِ این لذتِ بیکرانه قضاوت کند، درواقع دارد شکایت میکند و شکایت بیوفایی به اَلَست است، یعنی من از جنس زندگی نیستم. اگر کسی از جنس اَلَست باشد، فضا را باز کند و حادثها را به مرکزش نیاورد، برای زندگی قاعده درست نمیکند، خشک نمیشود، فضا باز میکند، انعطاف دارد.
مولانا میگوید جفا یعنی بیوفایی نسبتبه «اَلَست»، انکار اَلَست از اینجا میآید که ما یکسری قوانین سفت و سخت برای زندگی درست کردهایم، درحالیکه زندگی این قوانین سفت و سخت را نمیپذیرد، چون زندگی لحظهبهلحظه به ما میگوید که چطوری زندگی کنیم.
هر لحظه امر از «قضا و کُنْفَکان» میآید نه با این قوانین و قاعدههای پیچیده. هر کسی قاعده دارد یعنی دارد شکایت میکند، شکایت یعنی جفا. جفا عکس وفا است یعنی من از جنس خدا نیستم، از جنس اَلَست نیستم، یعنی من میخواهم دچار عوارض منذهنی و بیماری شوم. توجه کنید که عوارض بیماری در انسانها بسیار گسترده است. مولانا میگوید اگر یک چیزی عارض شده، میتوانیم با تربیت، با تکرار ابیات و آموزشهای مولانا آن را خوب کنیم.