برنامۀ شمارۀ ۹۹۲ گنج حضور - بخش اول، قسمت سوم

منتشر شده در 2024/01/26
10:47 | 2 نمایش ها

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵

عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگون

عقلِ کلی، ایمن از رَیبُ‌الْمَنُون

رَیبُ‌الْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار.

✍️خداوند می‌گوید اگر تو عقل جزوی یا عقل من‌ذهنی را به‌کار ببَری، بعضی وقت‌ها در امور مادی موفق می‌شوی، ممکن است که پول زیادی جمع کنی، ولی با آن همانیده هستی، بعضی مواقع هم سرنگون می‌شوی، اما مطمئن باش تو از رَیْب‌المَنون یعنی حوادث بد که برای تو اتفاق خواهد افتاد، نمی‌توانی ایمن باشی، فقط عقل کلی که از فضای گشوده‌شده می‌آید می‌تواند تو را از حوادث بد حفظ کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️سیستم من‌ذهنی طوری طراحی شده که هر کسی با عقل جزوی که درواقع عقل همانیدگی‌هاست پیش‌برود، کارهایش به شکست می‌انجامد، ممکن است در بعضی از کارها هم موفق شود، مثلاً شما خانواده تشکیل بدهید، دوتا بچه‌ هم داشته باشید و در ابتدا رابطه‌تان را با عشق شروع کنید، در شغل و کسب‌وکارتان هم موفق باشید، پولتان زیاد شود، خانۀ بزرگ و چندتا ماشین بخرید، مسافرت هم بروید، آخرسر می‌بینید که نشد! یک ‌جایی پایتان سُر خورد و همه‌اش به‌هم ریخت. پس باید عقل من‌ذهنی را کنار بگذاریم تا عقل کلی یعنی عقل خدا که از فضای گشوده‌شده می‌آید، عقل ما شود. اصلاً انسان چاره‌ای ندارد و باید دور خدا بگردد، یعنی فضا را باز کند، دوباره تبدیل به اَلَست شود و مثل بقیۀ موجودات گِرد خداوند بگردد، ما هیچ چاره‌ای جز این نداریم.

✍️اگر شما می‌گویید می‌خواهم من‌ذهنی را نگه دارم، باید بدانید که من‌ذهنی شما را به نابودی خواهد کشاند، نَه‌تنها من ذهنی، شخص شما را به نابودی می‌کشانَد، بلکه جمع را هم به‌سوی نابودی می‌برد. یکی از قوانینی که در من‌ذهنی زیر پا گذاشته می‌شود، این است که ما نمی‌دانیم عقلی که از طریق دیدن با همانیدگی‌ها درست می‌کنیم، تواناییِ ادارۀ ما را به‌صورت فردی و جمعی ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قانون جبران می‌گوید کسی که کاری را بلد نیست، نباید مسئولیت انجام آن کار را به‌عهده بگیرد. یکی از جنبه‌های قانون جبران همین است، درصورتی‌که من‌ذهنی هیچ کاری را بلد نیست درست انجام بدهد که یکی از آن‌ها ادارۀ ما به‌عنوان انسان، در تمام جنبه‌هاست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که با من‌ذهنی جلو می‌رود، فوراً دچار غم، استرس، نگرانی، اضطراب، خشم، ترس و حسادت می‌شود، به دیگران نیز پُز می‌دهد، پندار کمال دارد، چیزها به او برمی‌خورد، همۀ این‌ها درد است، همچنین برای فرد و جمع مسئله ایجاد می‌کند. شما باورتان نمی‌شود؟ همین الآن به جهان نگاه کنید.  آیا ما جمعاً می‌خواهیم مسائلمان را حل کنیم؟ همۀ ما نمی‌خواهیم بحران و جنگ باشد، می‌خواهیم همه جا صلح برقرار باشد، ولی نمی‌توانیم، برای این‌که با عقل من‌ذهنی می‌خواهیم این کار را انجام دهیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶

پیش چوگان‌های حکمِ کُن‌فَكان

می‌دویم اندر مکان و لامکان

چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است و با آن گویِ مخصوصی را می‌زنند.

✍️نباید بگذاریم من‌ذهنی‌ ما را بچرخاند، درحالی‌که مثل «گوی» در میدان او، در درون و بیرون می‌دویم. بیرون یا مکان، چهار بعد ماست که شامل جسم، فکر، هیجانات و جان جسمی، و لامکان فضای بازشدۀ درون ماست. وقتی ما فضا را باز می‌کنیم، حکم قضا و کُن‌فَکان اجرا می‌شود، درواقع خداوند قضاوت می‌کند و برای ما تصمیم می‌گیرد، خِرد او به فکر و عملمان می‌ریزد، حتی فکر ما را هم او می‌کند! این چیزها ممکن است برای بعضی‌ها بعید باشد، چون می‌خواهند با ذهنشان استدلال کنند. می‌گویند یعنی چه؟ چطور می‌شود؟ اگر نمی‌دانید، فعلاً باید گوش بدهید و صبر کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۵

جان‌هایِ خَلق پیش از دست و پا

می‌پریدند از وفا اندر صفا

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۶

چون به امرِ اِهْبِطُوا بندی شدند

حبسِ خشم و حرص و خرسندی شدند

اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید.

بندی: اسیر، به بند درآمده

✍️قبل از این‌که ما وارد این دنیا شویم، از جنس اَلَست و زندگی بودیم و قبل از این‌که دست و پای من‌ذهنی دربیاوریم، چون به خدا وفا داشتیم، در صفای زندگی و هشیاری خالص می‌پریدیم، اما همین‌که همانیده شدیم، این اتصال از خداوند قطع شد و به «امر اِهبطُوا» از بهشت فرود آمدیم، بهشت هم اتصال به خداوند است که با فضا‌گشایی هشیارانه متصل به او می‌شویم. اما چون به «امرِ اِهْبِطُوا» در زندان ذهن افتادیم، دچار حبسِ خشم، حرص و خرسندی شدیم. بیشتر مردم الآن در زندان خشم و حرص هستند. حرص یعنی زیاد کردنِ همانیدگی‌های مرکزمان و خرسندی، یعنی خوشحال شدن برای آن‌ها، به‌به پولم زیاد می‌شود، برتر درآمدم، عقلم زیادتر است. این خرسندیِ من‌ذهنی است.

✍️کسی که فضا را باز و دوباره مرکزش را عدم می‌کند، دراین‌صورت نه بيمى دارد و نه اندوهی، پس هر کسی که ایمان داشته باشد، بیم و اندوه ندارد و هر کسی غصه و ترس دارد، اصلاً ایمان ندارد.

«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا  فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»

«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من به‌سویِ شما رسید، آن‌ها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»

قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨