✍️ یکی از فنها و تلههای بسیار قوی و پیچیدۀ منذهنی این است که حواس ما را به سمت دیگران میبرد. وقتی حواسمان به سمت دیگری رفت، این سه بیت را مدام بخوانیم و به خود تلقین کنیم:
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
تا کنی مر غیر را حَبْر و سَنی
خویش را بدخُو و خالی میکنی
حَبر: دانشمند، دانا
سَنی: رفیع، بلند مرتبه
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
مردۀ خود را رها کردهست او
مردۀ بیگانه را جوید رَفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
دیده آ، بر دیگران، نوحهگری
مدّتی بنشین و، بر خود میگِری
✍️شما بگویید من نمیخواهم کسی را دانشمند و بلندمرتبه کنم. حواسم به خودم هست که منبسط شوم و شمع عشق و خِرَد خود را روشن نگه دارم. شما آن تغییری باشید که میخواهید در اطرافتان ایجاد کنید، حواستان باید به خودتان باشد. اگر حواستان به یکی دیگر برود، حتماً دچار درد شده و کار خراب خواهد شد. شما مرده یعنی منذهنی خود را رها نکنید و مردۀ یکی دیگر را رفو و درست نکنید. هر کس باید خودش را درست کند. شما نمیتوانید منذهنی یکی دیگر را با زور و نصیحت درست کنید. به خود تلقین کنید که ای دیدۀ من، ای چشم من تا حالا برای دیگران گریه کردی، مدتی هم بنشین به حال خودت گریه کن. حالِ خودت از همه گریهآورتر و اَسفانگیزتر است. از تخت پندار کمال پایین بیایید.
اگر میگویید من میدانم و بلدم، اشتباه میکنید، شما نمیدانید، هیچکس نمیداند. نگویید من واجد شرایط هستم که دیگران را درست کنم. ما نمیتوانیم دیگران را درست کنیم. ما فقط میتوانیم خودمان را درست کنیم، البته خودمان را هم با منذهنی نمیتوانیم درست کنیم. هر لحظه این سؤال را از خودتان بپرسید که آیا من دارم همسرم را نصیحت میکنم و او را درست میکنم؟ حتی وقتی انتقاد میکنیم و عیب میگیریم، یعنی من میدانم، این غلط است، این کار هیچ اثری ندارد، یعنی کار منذهنی است، درد ایجاد میکند. همۀ ما باید به حرفهای مولانا گوش کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما ده سال است به گنج حضور گوش میکنید ولی تغییر نکردید، احتمالاً به گنج حضور و مولانا گوش میکنید، اما مطابق اصول منذهنیتان دارید تغییر میکنید. منذهنی موجود خائنی است. به شما خیانت میکند و دروغ میگوید. اصلاً منذهنی براساس دروغ درست شده، یک جسم مجازی است، وجود ندارد. تنها جسم واقعی، فضای گشودهشده و جنس اَلَستِ ماست. گول منذهنی را نخورید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
از قَرین بی قول و گفتوگویِ او
خو بدزدد دل نهان از خویِ او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
✍️این ابیات را حفظ کنید و هر روز بخوانید. از «قرین» بدون اینکه ما حرف بزنیم، همین که پهلویش باشیم، دل و مرکز ما خو میدزدد. نگویید من رستم یا پهلوان هستم. اینها همه ادعاهای منذهنی مجازی و پندار کمال ماست. هیچکس رستم نیست، همه تحت تأثیر قرار میگیرند. صحنههای بد در تلویزیون روی بچهها و بزرگترها اثر میگذارد و آنها را از جنس منذهنی میکند. اینها را عقل خداوند بهوجود نمیآورد، حماقت ما بهوجود میآورد. از راه پنهان بدون هیچ گفتوگویی انرژی خوب و سازنده، عشق، رحمت و لطف یا بالعکس انرژی بد مثل کینه، رنجش، حسادت، غصه و درد ارتعاش میکند و از دلی به دل دیگر میرود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶
گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقین
چه بهانه مینهی بر هر قرین؟
✍️این نفْس ما، منذهنی ما، مثل گرگ درّنده است، مواظب باشید! هر لحظه میخواهد ما را بدَرد. نمیگذارد شبها بخوابیم، فکرهای بد میکند. در روز هم نمیگذارد آسوده باشیم و مرتب رنجشهای سی سال پیش را به یاد ما میآورد، پس این نفس خائن است. چرا این کارها را میکند؟ برای اینکه به ما بفهماند که من را رها کن! نفْس یا منذهنی نداشته باش، من موقتاً و تا ده دوازدهسالگی باید باشم. مرا رها کن و برو به خدا زنده شو، حول من نگرد. هرگاه حول این منذهنی میگردیم، مثل گرگ ما را گاز میگیرد تا ما درس بگیریم.
✍️منذهنی دوتا فن مهم روی شما اجرا میکند: قرین بد و گذاشتن تمرکز روی دیگران. شما هرقدر هم که قوی باشید، منذهنی یکی دوبار در روز این فن را روی شما اجرا خواهد کرد. اصلاً نمیتوانید دربروید، مگر اینکه واقعاً حواستان به خودتان باشد و عادت کرده باشید که دائماً فضاگشایی کنید، نرم باشید و ناموس منذهنی را ببینید. اگر توی سرتان هم میزنند، بلند نشوید و واکنش نشان ندهید. وقتی که منذهنی میگوید من میدانم، پایین بیایید، بگویید نمیدانم. از سخنگویی مردم یا خودتان ارتفاع نگیرید. اگر از شما تعریف میکنند، خوشتان نیاید، نگویید بهبه! باز هم بگو، من دانشمندم، شما چه دوست خوبی هستید! این یعنی دارید ارتفاع میگیرید. باید حاضر باشید و ارتفاع گرفتن خود را ببینید. هر کسی از شما تعریف میکند، قرین بد است، برای اینکه منذهنیاش دارد منذهنی شما را تحریک میکند. البته ما باید دیگران را تشویق کنیم، این تشویق و تحسین اصیل است، یعنی تو هم بلدی، تو هم میتوانی رشد کنی. ما باید بچههایمان و دیگران را تحسین و تشویق کنیم. این تحسین با تحسین منذهنی فرق دارد. اگر تحسین اصیل باشد و از جان و عشق برآید، اثرگذار هم هست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت
کآن فراق آرَد یقین در عاقبت
✍️در صحبت کردن به خداوند پیشی نگیریم. اگر منذهنی داریم و با سببسازی تندتند حرف میزنیم، خاموش شویم و آرام بگیریم تا او صحبت کند، با خدا مسابقه ندهیم. قرین اصلی ما خود خداست، چون ما از جنس خدا هستیم. این بیت نشان میدهد که ما در منذهنی با خداوند مسابقه گذاشته و جلو رفتهایم. میگوییم من خودم حرف میزنم، لازم نیست دور تو بگردم، خودم بلدم حرف بزنم! حالا حرفهای ما چه هستند؟ فعال کردن باورهای پوسیدۀ قدیمی و از کار افتاده که اصلاً کاربرد ندارند. بسیاری از باورهای پوسیده را به خورد مردم میدهیم و مجبورشان میکنیم که اجرا کنند، درحالیکه انسان خلاق است و باید فکر این لحظه را در همین لحظه خلق کند.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۰
چرخِ فلک با همه کار و کیا
گِردِ خدا گَردد چُون آسیا
گِردِ چُنین کعبه کُن ای جان، طواف
گِردِ چُنین مایده گَرد ای گدا
بر مَثَلِ گوی، به میدانْش گَرد
چونکه شدی سرخوشِ بیدست و پا
کار و کیا: کار و بزرگی و اهمیت آن کار، قدرت و سلطنت، توانایی و فرمانروایی
مایده: مائده، خوان، سفره
هرچه که در کائنات هست، با همۀ بزرگی و عظمت و دقت، مانند آسیا گِردِ محوری میگردد به اسم خدا یا زندگی. شما با منظورهای منذهنی نچرخید. با ذهنتان نگویید که به این علت من دور خدا میچرخم که خوشبخت شوم یا به من پول دهد، نه! شما باید دور او بگردید، هیچ چارهای ندارید، این حالت طبیعی ماست. حالا که همه مثل آسیا میگردند، تو هم بهعنوان امتداد خدا، دورِ چنین کعبه بگرد. همانیدگیها کعبه نیستند، تا حالا آنها را پرستش کردی و دور آنها گشتی. اگر این کار را میکنی، گدا هستی. فضا را باز کن، گِردِ چنین سفرۀ آسمانی بگرد. اگر منذهنی بگوید من بلدم، شما بگویید نه، تو بلد نیستی. من باید مثل گوی در میدانِ زندگی و با چوگان او بگردم. برای اینکه با فضاگشایی سَرم خوش شده، شادم، مستم و دست و پای منذهنی را دور انداخته و دست و پای زندگی را گرفتهام.