برنامۀ شمارۀ ۹۹۱ گنج حضور - بخش دوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2024/01/09
09:02 | 2 نمایش ها

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

تا به دیوار بلا ناید سَرَش

نشنود پندِ دل آن گوشِ کَرَش

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۵۲

چون بِجَهند از حُجُبِ خوابِ خویش

باز بمالند سِبالِ جَفا

سِبال: سبیل. سِبال مالیدن: پرداختن به کاری

✍️بعضی وقت‌ها بی‌مرادی‌های بزرگی اتفاق می‌افتد، درد بزرگی می‌آید ما را بیدار می‌کند. معمولاً من‌های ذهنی را دردها، مسائل و چالش‌های بزرگ بیدار می‌کند، مثلاً زندگی مشترک دو نفر به طلاق و جدایی می‌رسد، رابطه خراب می‌شود، به دعوا می‌کِشد، انسان شب و روز ناراحت می‌شود، یا این‌که یک قسمتی از بدنش بیمار می‌شود، این‌ چالش‌ها ما را ضعیف می‌کنند. در حالتِ ضعف، ما از خواب می‌پریم و به خداوند پناه می‌آوریم، می‌گوییم دیگر ما این کارها را نمی‌کنیم، ولی همین‌که حالمان خوب شد، دوباره وعدۀ «اَلَست» را انکار می‌کنیم.

اکنون همۀ ما باید از خودمان بپرسیم، آیا یک حادثه یا یک رویداد ما را از خواب همانیدگی‌‌ها بیدار کرده‌است؟ به‌نظر می‌آید مدتّی‌ است که ما بیدار هستیم، آیا باز هم می‌خواهیم سِبیل جفا را پیچ بدهیم و با یک همانیدگی، بلند شویم، پُز بدهیم و بگوییم من از شما برتر هستم؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۵۲

اَه چه فراموش‌گَرَند این گروه

دانش‌شان هیچ ندارد بقا

زود فراموش شود سوزِ شمع

بر دلِ پروانه ز جهل و عَما

فراموش‌گَر: فراموش‌کار

عَما: عَمی، کوری

✍️انسان‌ها چقدر زود فراموش می‌کنند و دانش ذهنی‌شان که در‌اثر تنبیه به‌وجود آمده، اصلاً بقا ندارد. ما یاد نمی‌گیریم که همانیدگی با تَنمان، با فرزندمان، با قدرت و بلند شدنِ هر لحظه به‌صورت من‌ذهنی و خودنمایی این بلاها را  برسرمان آورده، باید یاد بگیریم و دیگر همانیده نشویم، برحسب همانیدگی بلند نشویم، فضا را باز کنیم و هر لحظه صفر شویم، متواضع شویم، هر لحظه به خودمان القا کنیم که در این لحظه فرمانروا کیست؟! فضا را باز کنیم، دست به صنع بزنیم، اما متأسفانه این مطلب یادمان می‌رود!

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر وقت دردی آمد، شما جلوی آینه بایستید بگویید من سزاوار درد نیستم، من دردپرست نیستم، نمی‌خواهم درد بکِشم، خداوند رحمت اندر رحمت است، مهربانی اندر مهربانی است، شادی اندر شادی است، اگر من از جنس خدا هستم، پس من از جنس درد نیستم. این دردها عارضی است، درد کشیدن به من تحمیل شده، غذای بدی است، من نمی‌خواهم این غذا را بخورم. شما اصلاً با دیگران کاری نداشته باشید، خودتان باید تصمیم بگیرید چه می‌خواهید، تقلید نکنید نگویید چو‌ن‌که دیگران درد می‌کشند، پس ما هم باید درد بکشیم!

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۱

این چه ناشُکری و چه بی‌باکی است؟

تو نمی‌دانی که نقّاشش کی است؟

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۲

یا همی‌ دانی و نازی می‌کنی؟

قاصدا قَلعِ طِرازی می‌کنی؟

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۳

ای بسا نازا که گردد آن گناه

افگنَد مر بنده را از چشمِ شاه

قاصدا: از روی قصد، عمداً

قَلع: مصدر عربی به‌معنی کندن

طِراز: زینت و‌ نقش و‌ نگار جامه، جامۀ فاخر

✍️اگر در این لحظه شما می‌گویید من می‌خواهم مُدَمَّغ باشم، ناموس و پندار کمال داشته باشم، دردها را بیاورم بالا، می‌خواهم دیده شوم، فضا را باز نمی‌کنم از عقل خداوند استفاده کنم، می‌گویید از عقل کل استفاده نمی‌کنم که تمام کائنات را اداره می‌کند، می‌خواهم از عقل محدود خودم استفاده کنم، آیا این ناشکری نیست؟! تخریب می‌کنی، می‌گویی اصلاً برای من مهم نیست، می‌خواهم این‌ کار اشتباه را انجام دهم، این بی‌باکی است، نمی‌ترسم، گوش نمی‌دهم، می‌خواهم تخریب کنم، برحسب همانیدگی‌ها عمل کنم، درد حمل می‌کنم، با بدنم همانیده شده‌ام، بدنم را خراب کرده‌ام و عین خیالم نیست!

بعضی‌ها به بدنشان چیزهای مضر وارد می‌کنند که بدن را خراب می‌کند، حالا یک عده‌ای علاوه‌بر مواد مضر یا مصرف غذای بد، فکرهای بد هم می‌کنند که برحسب همانیدگی‌ها است، مثلاً حسادت هم می‌کنند، خشمگین هم می‌شوند، ترس هم دارند، انواع و اقسام هیجانات مخرب من‌ذهنی را هم دارند، کبر و غرور هم دارند، به‌عنوان من‌ذهنی بلند می‌شوند،  به دیگران فخر می‌فروشند، من این را دارم تو نداری! دلت بسوزد و به دنبال ارضای این خوشی‌ها هم هستند، آیا این‌ها ناشکری و بی‌باکی نیست؟!

این سلامتی یک طراز است. طراز یعنی نقش جامه، زینت و بهترین زینت ما زنده شدن به خداییت‌ ماست، حضور ماست، آیا می‌خواهی آن را بکَنی‌؟ قاصداً می‌خواهی بکَنی یا نمی‌دانی؟ اگر نمی‌دانی، بدان!

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️یک عارف مثل مولانا باید چقدر به شما بگوید که این‌ ابیات را بخوانید و شما نخوانید؟! این ناشکری و بی‌باکی تمام است که دانش مولانا را این‌همه ما پخش کردیم، یک عده‌ای اصلاً توجه نکنند. این‌ آموزش‌ها می‌توانند آدم را زنده کنند. هر کسی می‌تواند به‌وسیلۀ این ابیات به مُدَمَّغ بودن و خرابکاری خودش پی‌ببرد که رابطه خودش را با بچه‌اش، همسرش، دوستش، خواهر و برادرش، به‌طور کلی با مردم خراب نکند، رابطۀ خودش را با بدنش، با فکرش خراب نکند.