مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۵۲
گر دَبِه پُرزَیت بُوَد، سود نیست
صبح شود، گشت چراغت فنا
دَبِه: دَبِّه، ظرف روغن و لبنیّات
✍️مولانا مرکز ما را به یک دبه روغن تشبیه میکند و میگوید، اگر مرکز ما پر از چیزهای باارزشی باشد که ذهن به ما نشان میدهد، مثلاً قدرت، پول، عقل و دانش ما زیاد باشد همۀ اینها ذهنی هستند، اگر ما چیزهای ذهنی را جمع کرده باشیم باز هم فایده ندارد، همۀ اینها به مانند این است که با روشن شدن هوا یا بهمحض اینکه صبح شود، چراغ را خاموش میکنند، چراغ تن ما هم خاموش میشود، یعنی عمر ما به پایان میرسد، پس هشیاری جسمی، دیدن برحسب منذهنی تا مردن ادامه دارد، با مردنِ ما، منذهنی و ذهن از بین میرود، ولی اصل ما هیچوقت از بین نمیرود، در این حالت ما متوجه میشویم ذهن فانی بود و از کار افتاد، اما اگر ما شانس بیاوریم، به حرفهای مولانا گوش بدهیم، روی خودمان کار کنیم، قبل از اینکه بمیریم، منذهنی از هم بپاشد، پارک ذهنی را شخم بزنیم، آفتابِ زندگی، از درون ما طلوع کند، ما برحسب عدم ببینیم، متوجه میشویم عقلی که دراثر دیدن برحسب همانیدگیها حاصل میشد، واقعاً عقل نبوده که به درد ما بخورد، بنابراین با فضاگشایی خودمان چراغ این عقل را خاموش میکنیم با خاموش شدن آن، صبح حضور ما فرا میرسد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما در این لحظه به صُنع دست بزنید یعنی یک فکر جدید خَلق کنید، میبینید که عمل کردن برحسب فکر هزار سال پیش چقدر احمقانه بوده، ما برحسب الگوهایی عمل میکنیم که کهنه و پوسیده هستند و اصلاً کاربرد ندارند، اما باز هم چون با آنها همانیده هستیم از آنها استفاده میکنیم، درحالیکه زندگی از ما صُنع میخواهد؛ صُنع یعنی ساختن و خلق فکر جدید در این لحظه.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یکی از دیدهای غلط منذهنی این است که میگوید من میتوانم فضا را باز کنم، من باید تا فردا فضا را باز کنم، نه اینطور نیست، این حرف منذهنی است. اینکه شما میگویید من مثل بقیۀ مردم نیستم، شما درست مثل بقیۀ مردم هستید، شما استثنا نیستید. ما فقط با تسلیم و فضاگشایی است که میتوانیم به خداوند زنده شویم و فضا هم بهزور باز نمیشود، بلکه خودبهخود صورت میگیرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی از انقباض بهوجود آمده، عقل و دیدی که منذهنی دارد سطح پایین است، بهمحض اینکه شما فکر و عمل برحسب منذهنی را کنار بگذارید، آن خودنماییها و تصمیمگیریهای اشتباه هم کنار میرود، مثلاً میگویید من تا سه ماه دیگر باید به حضور برسم که تمام اینها توهم ذهن است، شما فکر نکنید اگر بیست و چهار ساعت بنشینید گنج حضور گوش کنید، به حضور زنده شدید، اینطوری نیست.
به حضور زنده شدن، یک هدف در جهان مادی نیست که بتوانید آن را بهدست بیاورید. شبیه پول درآوردن نیست که هدفی مشخص کنید و بگویید من تا آخر سال میخواهم فلان مقدار پول داشته باشم، این هدف مادی است. به حضور زنده شدن هدف نیست، یک منظوری است که لحظهبهلحظه میتواند اجرا شود، باید به عجز خودتان بهعنوان منذهنی اقرار کنید.
کسی که به عجز خودش اقرار کند و بگوید با کمک «قضا و کُنفَکان» و خودِ زندگی باید این کار صورت بگیرد، اینطور حرف نمیزند که من تا سه ماه دیگر میخواهم به حضور برسم، چنین دیدی غلط و دید ذهن است، باید آن را کنار بگذارید، وگرنه زحمتتان بر باد میرود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️برای زنده شدن به زندگی، شما باید تسلیم خداوند شوید، فضا را باز کنید و بگویید من این درک را دارم که این فکر و این دید من که از منذهنی و از همانیدگیهایم میآید، کار نمیکند، میخواهم از زیر یوغ طمع بیرون بیایم، نمیخواهم چیزها را به مرکزم بیاورم، حتی این هم دستِ من نیست. این را هم بدانید اگر شما بهزور بخواهید چیزها را به مرکزتان نیاورید، با این روش به محرومیت میرسید. بعد آن وقت شکسته میشوید. شما نباید با منذهنی خودتان، خودتان را بشکنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۵۲
چشمِ خوشش را ابدا خواب نیست
مست کند چشمِ همه خلق را
✍️چشم خداوند هیچوقت نمیخوابد. ما هم چون امتداد او هستیم، چشم هشیاری ما هم نباید به خواب همانیدگی و درد برود. چشم خداوند چشم همۀ خَلق را مست میکند، پس دو جور چشم داریم: یکی چشمهای خود زندگی است که نمیخوابد. شما هم اگر به او زنده شوید، به خواب جسمی میروید، شب میخوابید، اما وقتی بیدار هستید، همیشه برحسب عدم میبینید و این دیدِ شما برحسب عدم، چشمهای مردم را مست میکند، چون به زندگی ارتعاش میکنید، آن یک زندگی در مردم به ارتعاش درمیآید.
قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۲۵۵
«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ ...»
«الله خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبک او را فرامىگيرد و نه خواب سنگين ...»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما مطمئن باشید که اگر ابیات را تکرار کنید، برنامۀ گنج حضور را بهطور کامل گوش بدهید، مخصوصاً با تکرار مداوم ابیات، بهتدریج خواهید دید که فضا در درونتان باز میشود، چشم عدمتان بهکار میافتد. نورِ چشم منذهنی آرامآرام کم شده و درنهایت بسته میشود.
خواهید دید که دیگر میل به ایجاد درد، کارافزایی و ایجاد مسئله ندارید. حتی مردم از شما ایراد میگیرند، شما گوش میکنید، از آنها دشمن درست نمیکنید، چون در این حالت ناموس یا حیثیت بدلی منذهنی شما کم میشود. شما از پلههای پندار کمال پایین میآیید، آرامآرام زیر بار مسئولیت میروید که من هم ممکن است اشتباه کنم و به اشتباهتان پی میبرید، به آن اقرار میکنید و از خداوند عذر میخواهید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی دراثر فضاگشاییِ پیدرپی فضا در درونمان گشوده شود، میتوانیم از بچۀ دهسالهمان معذرت بخواهیم، یا اگر از کسی رنجیده باشیم زنگ میزنیم، عذرخواهی میکنیم، همینطور اگر با پدر و مادر یا با برادر و خواهرمان قهر باشیم، در آشتی پیشقدم میشویم. همۀ این برکات از تکرار ابیات مولانا در زندگی ما جاری شدهاست، با تکرار ابیات فضای دورنمان گشوده میشود و به خداوند زنده میشویم.