✍️هر کسی که فضا را باز و مرکزش را عدم کند، خداوند را ببیند، دیگر آن چیزهایی که ذهنش نشان میدهد و مربوط به این جهان است، در چشمش مردار یعنی بیارزش میشود و دیگر چیزی را به مرکزش نمیآورد. آیا شما از دیدار خداوند برخوردار هستید؟ آیا این جهان در چشم شما مردار است یا چیزهای اینجهانی برای شما مهم و در مرکزتان هستند؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۲
هرکه از دیدار برخوردار شد
این جهان در چشمِ او مُردار شد
✍️کسی که حرص دارد، دائماً میخواهد همانیدگیهایش را زیاد کند، این همانیدگی ممکن است زیباییاش یا یکی از اعضای بدنش باشد، در مورد بدنمان هم ما با هزارتا چیز میتوانیم همانیده شویم، میتوانیم با نیازهای جسمی و جنسیمان، با انواع غذاها، شکل بعضی از اعضای بدنمان، مثلاً کوتاه هستیم یا بلند، عضلات بدنمان چه شکلی است، ممکن است با اینها همانیده باشیم، برای چه باید همانیده باشیم؟ هرجور که هست، نباید برای ما مهم باشد، مهم زنده شدن به زندگی است که در این لحظه با فضاگشایی صورت میگیرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسانی که حریص است، طمع در مرکزش هست، یکی از صدها حکایتی را که مولانا بیان میکند، نمیشنود. آیا ما میشنویم؟ باید بشنویم. بدانیم که طمع، حرص و شهوت چیزها، آن چیزی که ذهن نشان میدهد، ما را احمق کردهاست.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۴
صد حکایت بشنود مدهوشِ حرص
در نیاید نکتهای در گوشِ حرص
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما دو جور جان داریم، یکی جان منذهنی و دیگری جانی است که وقتی فضا را باز میکنیم، جان خداییمان است. ما علیالاصول از جنس اَلَست هستیم و جان خدایی داریم و این جان منذهنی موقت بوده که از طریق آن خیلی از چیزها به ما تحمیل شده، مثلاً طمع داشتن در چیزها و خوردن غذای تأیید و توجه، احترام و ارزشگذاری مردم و اینکه ما بین منهای ذهنی بلند میشویم میگوییم «من»، همه هم دست میزنند، اینها غذاهایی نیست که مال جان اصلیمان باشد، چون ما به مریضی منذهنی مبتلا شدیم، این چیزها را دوست داریم، درحالیکه همۀ این چیزهای بیرونی برای ما سم است و باید آنها را از مرکزمان بیرون کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا معتقد است که غذاهای منذهنی مانند تأیید و توجه که از طرزتفکر و بینش منذهنی سرچشمه میگیرد، به جان اصلی ما تحمیل شدهاست، پس نصیحت کردن یعنی خواندن این شعرها، فضا را باز کردن و تأمل کردن برای ما بسیار مفید است، همینکه این ابیات را تکرار کنیم، تربیتکنندهای مانند مولانا میتواند منذهنیِ سرکش ما را تربیت کند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۹
لیک گر آن قوت بر وِی عارضیست
پس نصیحت کردن او را رایضیست
قوت: غذا
رایضی: رام کردن اسب سرکش
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کسی که دچار مرض منذهنی شدهاست، چیزها را در مرکزش گذاشته، یعنی چیزهایی که ذهنش آنها را نشان میدهد، مثل تأیید، توجه و حرص را دوست دارد، همۀ آن چیزهایی که با آنها همانیده شده برایش باارزش هستند، اگرچه که در منذهنی فکر میکند غذای اصلیاش چیزهای اینجهانی هستند، غذای اصلی را که غذای روحش است و با فضاگشایی از طرف زندگی میآید، فراموش کرده و به غذای مرض که همانیدگیهایش هستند، روی آوردهاست.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۰
چون کسی کاو از مرض گِل داشت دوست
گرچه پندارد که آن خود قوتِ اوست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۱
قوتِ اصلی را فرامُش کرده است
رویْ در قوتِ مرض آورده است
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️غذای اصلی ما با فضاگشایی نور خداست، ولی منذهنی با فضابندی و منقبض شدن، از جهانِ بیرون غذا میگیرد، غذایی که ما از بیرون میگیریم، مثل آوردن چیزی به مرکزمان، گرفتن تأیید و توجه و دیدهشدن است، منذهنی میخواهد دیده شود، پس با منذهنی داریم قوت حیوانی میخوریم. ما نباید برحسب چیزی که ذهنمان نشان میدهد دیده شویم، چون دیده شدن، قوت حیوانی است و برای ما ضرر دارد.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳
قوتِ اصلیِّ بشر نورِ خداست
قوتِ حیوانی مر او را ناسزاست
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر منذهنی حسود است، چون در مرکزش همانیدگی دارد، برای همین در قیاس است و از زندگی قطع میشود. مردم خودشان را براساس مقایسه ارزیابی میکنند، میگویند من اینقدر پول دارم، فلانی نصف من هم ندارد! دوستانم هیچکدام اندازۀ من پول ندارند! برای چه این فکرها را میکنیم؟ این احمق بودن است، برای اینکه حسود هستیم، برای اینکه پول در مرکزمان است، مرکز من ایجاب میکند اینطوری فکر کنم و در مقایسه باشم. هر کسی براساس همانیدگیها به مقایسه میرود و از زندگی قطع میشود، حسود است.