برنامۀ شمارۀ ۹۹۰ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2024/01/09
11:15 | 1 نمایش

✍️ای مردم جهان، فکرهای من‌ذهنی و عدم خلاقیت آن را به کارزار زندگی شخصی و اجتماعی‌‌ این عالَم نبرید، چون من‌ذهنی پُر از حرص، شهوت، خشم و نفرت است. ما می‌خواهیم با خشم و نفرت مسائلمان را حل کنیم، چنین چیزی امکان ندارد، شما نمی‌توانید با کسی که از او متنفر هستید به توافق برسید، می‌خواهید از او فرار کنید، اصلاً او را نبینید و یا از بین ببرید. از بین بردن، راه‌حل نیست، مانند تیغ چوبین است که می‌خواهید با آن به جنگ بروید، یا فکر و عمل کنید. مولانا می‌گوید با من‌ذهنی که مثل شمشیر چوبین است فکر و عمل نکنید. فرق بین شمشیر چوبین و تیغ حضور را تشخیص بدهید و مواظب باشید اگر با من‌ذهنی ادامه بدهید، کارتان زار خواهد شد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۱۴

تیغِ چوبین را مَبَر در کارزار

بنگر اوّل، تا نگردد کار، زار

کارزار: جنگ و نبرد

زار: خراب و نابسامان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما با فضا‌گشایی‌، ذهن را تعطیل کنید و نگذارید چیز ذهنی به مرکزتان بیاید و فضا باز شود، خداوند نور حضور را به شما آدم‌های نیک‌بخت می‌فشاند. یعنی همین‌که فضا باز شد، تمام چهار بُعدتان جسم، فکر، هیجانات و جان جسمی شما در معرض دَم قضا و کُن‌فَکان قرار می‌گیرد، شما نیک‌بخت می‌شوید، اما تا زمانی که من‌ذهنی دارید، در انقباض هستید، نیک‌بخت نیستید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۶۰

حق فِشاند آن نور را بر جان‌ها

مُقبِلان برداشته دامان‌ها

مُقبِل: نیک‌بخت

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️غیرت خداوند چیست؟

غیرت خداوند می‌گوید، مرکزت نمی‌تواند چیزی غیر از عدم، غیر از من باشد، اگر چیزها را در مرکزت بگذاری دچار «رَیْب‌ُالْمَنون» و گرفتاری و افسون من‌ذهنی می‌شوی، نتیجه‌اش دردهای ذهنی، مثل خشم، ترس و غیره است، همچنین می‌گوید شما چیز ذهنی را که از جنس خداوند نیست به مرکزتان راه ندهید، من‌ذهنی مرتب حرف می‌زند و ما را افسون می‌کند، ما در فکرهایمان گم می‌شویم و از یک همانیدگی به همانیدگی دیگر می‌رویم، این بیان ماست، درحالی‌که این دمدمه و جادوی ذهن است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۱۳

غیرت آن باشد که او غیرِ همه‌ست

آنکه افزون از بیان و دَمدَمه‌ست‌‌

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هرچه که به ذهنت می‌آید حتماً آفل و گذرا است. آن چیزی که به ذهن و اندیشه درنمی‌آید، آن خدا است، بنابر‌این با اندیشه‌ نمی‌توانی خدا را بشناسی، پس تنها راه این است که از سبب‌سازی ذهن بیرون بپری. با سبب‌سازی، با تجسم ذهنی نمی‌توان خدا را شناخت، فقط باید با فضا‌گشایی‌، مرکزت عدم شود، در این حالت است که با خدا یکی می‌شوی.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷

هرچه اندیشی پذیرای فناست

آنکه در اندیشه نآید، آن خداست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما با فکرتان و سبب‌سازی دنبال خدا می‌گردید، پس بت‌پرست هستید. برای یکی شدن با خدا باید از سبب‌سازی ذهن دست بردارید. کل قرآن برای این نازل شده که شما را از سبب‌سازی ذهن خارج کند، پس در اطراف اتفاقات فضا بگشا، همانیدگی‌هایت را شناسایی کن و بینداز که این حالت موجب بزرگی و عزتت خواهد شد و به درویشی تبدیل می‌شوی که در مرکزش هیچ همانیدگی ندارد. بولهب تمثیل انسانی است که مرکزش پر از همانیدگی‌ و منبع درد و آتش است که سبب هلاکش خواهد شد.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

جمله قرآن هست در قطعِ سبب

عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر کسی با ناراستان یعنی کسانی که ذهن‌شان را به مرکزشان می‌آورند، قرین و همنشین شود، به نقصان ذهن و من‌ذهنی می‌افتد، از زندگی جدا می‌گردد، عقلش زایل و گیج شده و درنتیجه گرفتار درد می‌شود، بنابراین شما باید سخت‌گیری کنید تا چیزهای ذهنی به مرکزتان نیاید. راست و راستین باشید، فضا را باز کنید تا مرکزتان عدم شود.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۳

هرکه با ناراستان هَمْ‌سَنگ شد

در کمی افتاد و عقلش دَنْگ شد

هم‌سنگ: هم‌وزن، همتایی، در این‌جا مصاحبت

دَنگ: احمق، بی‌‌هوش

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۴

رُو اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّار باش

خاک بر دلداریِ اَغیار پاش

«برو نسبت‌به کافران، سخت و باصلابت باش و بر سر عشق و دوستی نامحرمانِ بَدنَهاد، خاک بپاش.»

✍️معنای اَشِدّاءُ عَلَی‌الْکُفّار این نیست که برو کفار را بکُش. از نظر من‌ذهنی‌ غیر از من و امثال من که این باورها را قبول داریم و باورهای دینی ماست، بقیه که باورهای دیگری دارند همه کُفار هستند، فکر می‌کنیم همه را باید بکشیم، نه! چون هر چیزی که ذهن نشان می‌دهد جسم است، نباید به مرکز ما بیاید و در این‌ کار باید بسیار سخت‌گیر باشیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۵

بر سرِ اغیار چون شمشیر باش

هین مکُن روباه‌بازی، شیر باش‏

✍️با اَغیار یعنی هرچیزی که ذهنت نشان می‌دهد و می‌خواهد آنها را به مرکزت بیاورد، یا با ذهنت تجسم می‌کنی و با آن همانیده می‌شوی، سخت‌گیر باش و با شمشیر هشیاری آنها را از بین ببر و اجازه نده هشیاری‌ا‌ت را جذب کنند، مبادا با حیله‌گری، همانیدگی‌هایت را نگه داری، بلکه مانند شیر، با شجاعت تمام، آن‌ها را شناسایی کن و بینداز تا مرکزت عدم شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر همانیدگی داری، عادت کردی و شرطی شدی که چیزها به مرکزت بیاید، چنین طرزفکری اشتباه است، این بند ناف جهان را با شمشیر شناسایی ببر. شمشیر شناسایی یعنی این‌که من از چیزهایی که دارم، مثلِ پول، دوست، همسر، مقام، دانش و از قسمت‌های مختلف بدنم هویت و خوشبختی می‌گیرم و این‌ها برایم خیلی مهم هستند. باید آن‌ها را رها کنم، نه اینکه آن‌ها را نداشته باشم، نه، بلکه از آن‌ها هویت نگیرم، پس باید کاهلی من‌ذهنی را کنار بگذارم، امروز و فردا نکنم، هرچه زودتر همانیدگی‌ها را شناسایی کنم و بیندازم.