برنامۀ شمارۀ ۹۹۰ گنج حضور - بخش سوم، قسمت اول

منتشر شده در 2024/01/09
08:05 | 1 نمایش

✍️ما باید فضا را باز کنیم تا هیچ همانیدگی در مرکز ما نماند، مولانا می‌گوید با من‌ذهنی به هیچ‌کس نخند، چون آن عیبی که در دیگران می‌بینی، در تو هم هست. ما قضاوت و مقاومت می‌کنیم، همانیدگی و درد داریم، اما باز هم به حال مردم می‌خندیم، همان عیبی که آن‌ها دارند، ما هم داریم، پس برای چه به آن‌ها می‌خندیم و مسخره می‌کنیم؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۲۶

سَتْر کن تا بر تو سَتّاری کنند

تا نبینی ایمنی، بر کس مَخَند

✍️ما این لحظه به‌جای خداوند همانیدگی‌ها را یار خودمان گرفته‌ایم، دلمان را به آن‌ها داده‌ایم، اشتباه کرده‌ایم، ملامت هم می‌کنیم، حس مسئولیت نداریم که به اصلمان بیدار شویم، به اَلست وفا نمی‌کنیم و از جنس اَلَست نمی‌شویم. این فضای گشوده‌شده به همه‌چیز محیط است، یعنی همه‌چیز را در آغوش دارد. انصاف و داد و عدلش همۀ جان‌ها را دربرمی‌گیرد، ولی ما چیزهای آفل را به‌جای یار و دلدار اصلی به مرکزمان آورده‌ایم، پس خداوند مقصر نیست.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۳۰

آن عظیم‌ُالْعَرش، عرشِ او محیط

تختِ دادش بر همۀ جان‌ها بسیط

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۳۱

گوشۀ عرشش به تو پیوسته است

هین مَجُنبان جز به دین و داد دست

عظیم‌ُالْعَرش: صاحب عرش عظیم، منظور خداوند است.

بسیط: فراخ‌یافته، در این‌جا یعنی عامّ و شامل

تختِ داد:‌ عدالتی که همچون عرش بر همه‌کس احاطه دارد.

داد: عدل و انصاف

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر کسی با من‌ذهنی‌اش شروع به حرف زدن و عمل کردن می‌کند، شروع‌کنندۀ ستم است و نه‌تنها به خودش، بلکه به تمام کائنات ستم می‌کند، برای این‌که این بی‌عقلی و بی‌عشقیِ من‌ذهنی را در عالم جاری می‌کند و با این ارتعاش مخربش درد و رنج را در همه‌جا پخش می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۳۵

همچو زنگی کو بُوَد شادان و خَوش

او نبیند، غیرِ او بیند رُخَش

✍️ما من‌ذهنی، پندار کمال و دردهایمان را به همه ارائه می‌کنیم، خوشحال هم هستیم، جشن هم می‌گیریم. انسان در من‌ذهنی صورت زشت خودش را نمی‌بیند، اما دیگران می‌بینند، کسانی که عارف هستند و زندگی به آن‌ها کمک کرده که از طریق عدم ببینند، می‌بینند. خداوندا ما ناآگاهانه زندگی خودمان و انسان‌های دیگر را تبدیل به درد کردیم، ولی اکنون می‌توانیم شروع‌کنندۀ ستم نباشیم و ظلم کردن به خودمان و دیگران را قطع کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی شما در حال حضور و در این لحظه هستید قدرت دارید، اما اگر چیزی به مرکزتان بیاید با ذهن قضاوت می‌کنید، حتماً مقاومت هم می‌کنید، پس منقبض می‌شوید، دست من‌ذهنی‌تان می‌افتید، تا هر بلایی که می‌خواهد سر شما بیاورد، پس این ابیات را بخوانید تا بدانید که در صندوق همانیدگی‌های ما هیچ‌چیز نیست.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۸۳

من چه دارم غیرِ آن صندوق، کآن

هست مایۀ ‌تُهمت و پایۀ‌ گُمان؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ای من‌ذهنیِ من این نیرنگ‌بازی و روباه‌بازی را مدتی کنار بگذار، چند لحظه هم پیش از مردن و از این جهان رفتن، آزاد زندگی کن. آیا ما واقعاً حق داریم آزاد زندگی کنیم؟ آخر چقدر باید بندۀ جهان باشیم و درد ایجاد کنیم، دلدار ما چیزهای این جهانی باشند و خودمان را آقای جهان ببینیم، باید آگاه باشیم که این دید غلط است.‌

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۴۴

مدّتی بگذار این حیلت‌پَزی

چند دَم پیش از اجل آزاد زی

حیلت‌پَزی: نیرنگ آوردن، حیله انگیختن، نیرنگ‌بازی کردن

زی: زندگی کن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قضاوت یعنی بد و خوب کردن که وضعیت این لحظه خوب است یا نه، و من چون از جنس جسم شدم، هشیاری جسمی پیدا کردم و ارتعاش به جسم می‌کنم. بنابراین هر کسی از جنس مرکز من باشد، به او واکنش نشان می‌دهم و مقاومت دارم. مقاومت خودش را در من‌های‌ ذهنی به اشکال مختلف مثل رنجش، خشم، ترس و دردهای دیگر نشان می‌دهد. اکنون می‌گوییم ای خداوند، ما اشتباه کردیم، یار ما تو هستی، دلدار ما تو هستی نه این من‌ذهنی، نه این همانیدگی‌ها؛ این‌ها سبب قضاوت و مقاومت من شده، باعث می‌شوند از این لحظۀ ابدی خارج شوم و برکات تو را دریافت نکنم.