برنامۀ شمارۀ ۹۸۹ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2023/12/27
09:42 | 1 نمایش

✍️این حق خداوند است که این لحظه می‌تواند ببیند شما عقلِ من‌ذهنی را به‌کار می‌گیرید یا فضا را باز می‌کنید و با عقل او پیش می‌روید؟ زندگی هر لحظه و دم‌به‌دم ما را امتحان می‌کند تا ببیند ما فضا‌گشایی‌ می‌کنیم که او از طریق ما فکر و عمل کند؟ اگر فضا را باز نمی‌کنیم و نمی‌گذاریم خداوند فکر و عمل کند، حرف‌ها و عقل من‌ذهنی‌مان را به آن غالب می‌کنیم، دراین‌صورت ما بی‌ادب هستیم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱

آن، خدا را می‌رسد کو امتحان

پیش آرَد هر دَمی با بندگان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما فکر می‌کنیم همانیدگی‌ها را از دست بدهیم، جان ما از بین می‌رود و می‌میریم. می‌ترسیم اگر این الگوهای پشت‌سرهم را که با آن زندگی‌مان را اداره می‌کنیم، یا پارک ذهنی درست کرده‌ایم، آن را مرتب کرده و نظم می‌‌دهیم، اگر کنترل این‌ها را از دست بدهیم، آواره و بیچاره می‌شویم. نه، شما با فضا‌گشایی‌ مرکز را عدم کنید، با او یکی شوید، خواهید دید که اگر آوارۀ عشق شوید، از آوارگی من‌ذهنی نجات پیدا می‌کنید.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۶۱۰

نان‌پاره ز من بِستان، جان، پاره نخواهد شد

آوارۀ عشقِ ما آواره نخواهد شد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۶۱۰

آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز

وآن را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد

انسانی که لباس حضور می‌پوشد، هیچ موقع عریان نمی‌شود، هیچ موقع سردش نمی‌شود، یعنی بیچاره، بی‌مَسکن و بی‌پول نمی‌شود، همۀ امکانات را پیدا می‌کند. آن کسی که خداوند را چارۀ خود قرار می‌دهد، اجازه می‌دهد او از طریق قضا و کُن‌فَکان با مرکز عدم کار کند، اما کسی که من‌ذهنی‌ و راه‌های آن را چاره بداند، بیچاره می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما به‌عنوان هشیاری با چیزهای زیادی همانیده هستیم، به تعداد چیزهایی که همانیده‌‌ایم، روی آن‌ها تقسیم و پراکنده شده‌ایم، اما هشیاری، روح ما دوست ندارد در همانیدگی‌ها پراکنده شود، بلکه می‌خواهد یک‌تکه و جمع باشد، ما با فضا‌گشایی‌ پی‌در‌پی می‌توانیم هشیاری را از پخش شدن در همانیدگی‌ها جمع کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸

عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّ

بر هزاران آرزو و طِمّ و رِمّ

طِمّ: دریا و آب فراوان

رِمّ: زمین و خاک

منظور از طِمّ و رِمّ در این‌جا، آرزوهای دنیوی است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️از وقتی در معرض آموزش‌های مولانا قرار گرفتیم فهمیدیم که نباید غصه بخوریم. غصه از ذهن می‌آید، مولانا می‌گوید‌، اگر ذهن را خاموش کنید، غصه‌هایتان تمام می‌شود. این را هم بدانید نفْسی که عاشق شود، یعنی کسی که فضا را مرتب باز کند، مرکز را عدم نگه دارد، این شخص دیگر امّاره نمی‌شود، این‌‌گونه نیست که ذهنش دائماً بخواهد، خواستن به تعادل می‌رسد و در حد ضرورت می‌خواهد. من‌ذهنی براساسِ خواستن درست‌ شده‌است. شما هر چقدر این موضوع را به خودتان یادآوری کنید که من نمی‌خواهم، چون براساسِ خواستن «من» درست می‌کنم، آرام‌آرام خواستنِ من‌ذهنی فروکش می‌کند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۶۱۰

خاموش کن و چندین، غمخواره مشُو آخر

آن نَفْس که شد عاشق، امّاره نخواهد شد

امّاره: امر کننده به بدی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما لحظه‌به‌لحظه می‌سنجیم، که ببینیم اصلاً ضرورت دارد من چیزی را که لازم ندارم، بخواهم؟ اگر یک مقدار فضا را بگشاییم، با خرد زندگی فکر کنیم، می‌فهمیم که نه ضرورت ندارد، چیزی به من اضافه نمی‌کند. من‌ذهنی بدون کنترل دائماً می‌خواهد. ما دیگر از این فاز بیرون آمدیم که بدون نظارت ما، من‌ذهنی دائماً بخواهد و از همه توقع داشته باشد، گِله کند، برنجد، خشمگین شود و ناله کند. پس مفتی ضرورت خودمان هستیم.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

گفت: مفتی ضرورت هم تویی

بی‌ضرورت گر خوری مجرم شوی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند دائماً به ما شادی و آرامش می‌دهد. این تشویش و نگرانی را ما در ذهن ایجاد کرده‌ایم. خداوند به ما شراب، یعنی شادی و آفرینندگی داده، چون مرکزمان را عدم کردیم و فضاگشا هستیم، اما به شما در من‌ذهنی سرکه یعنی غم و غصه و ناراحتی داده، پس اگر فضا‌گشا باشیم قسمت ما شادی و آرامش است، اما اگر فضابندی کنیم، دردهای من‌ذهنی قسمت ما خواهد شد.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۲۹

شراب داد خدا مر مرا، تو را سِرکا

چو قسمت است، چه جنگ است مر مرا و تو را؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️به درجه‌ای که شما فضا باز می‌کنید، سزاوار دریافت شادی و آرامش از طرف زندگی می‌شوید، این همان جَفَّ‌الْقَلَم است، یعنی این لحظه قلمِ زندگی، حال شما و وضع زندگی شما را برحسبِ سزاواریتان می‌نویسد. هر چقدر بیشتر فضا باز می‌کنید، بیشتر سزاوار می‌شوید، بنابراین آن کسی که غصه می‌خورد، ناله و شکایت می‌کند، مقاومت، قضاوت و ناموس دارد، با چیزهای آفل همانیده است، پس سزاوار غصه و خرابکاری است، حتماً زندگی‌اش خراب خواهد شد.