✍️هر کسی ما را ستایش کند، دارد صفات منذهنی را به ما نسبت میدهد. مولانا این ستایشها را دشنام تلقی میکند و میگوید تو قبول نکن، بنابراین سرمایۀ منذهنی که تعریفها، ستایشها و انرژیهای بد و مخربش است را به همان منذهنی وام بده، یعنی بگو من بهعنوان زندگی، هر چیزی را که ذهنم نشان میدهد مهم است نمیخواهم، من میخواهم به جوهر خودم زنده شوم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۰
هر که بستاید تو را، دُشنام دِه
سود و سرمایه به مُفْلِس وام دِه
مُفْلِس: تهیدست
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما وقتی با چیزهای این جهانی که ذهنمان نشان میدهد همانیده میشویم و به آنها حس هویت تزریق میکنیم، آنها مرکزمان میشوند و مرکز جدید بهوسیلۀ همانیدگیها رویِ عدم را میپوشاند، درنتیجه ذهن ما درحالیکه سریع از این فکرهای مربوط به این چیزها میگذرد یک تصویر ذهنی ایجاد میکند که این تصویر ذهنی، منذهنی است.
منذهنی از فکر ساخته شده و مجازی است، قضاوت و مقاومت میکند. با این دو خاصیت انسانها بهراحتی نمیتوانند از پهلوی هم رد شوند، مثلاً مرکزی که مجهز به خشم، ترس و رنجش باشد، وقتی از پهلوی انسانهایی که خشمگین و دارای رنجش و ترس هستند رد میشود، با ارتعاشِ همان جنس پاسخ میدهد این مقاومت است که از خاصیتهای منذهنی است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید آرام باشیم که اصلمان را بفهمیم و خدا را در درون تجربه کنیم، چون اگر با قضاوت و مقاومت، همانیدگی با چیزهای آفل و منذهنی، زندگی در زمان مجازی را ادامه دهیم، پس از مدتی به یک فضایی میافتیم که اسمش افسانۀ منذهنی است و زندگی را به مانع، مسئله و دشمن تبدیل میکنیم. ما دائماً در گذشته و آینده هستیم که زمان مجازی است، اما میخواهیم از این زمان مجازی و منذهنی بیرون بپریم، به این لحظۀ ابدی بیاییم و به بینهایت خداوند زنده شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما باید بین زنده شدن به خداوند که خود زندگی است و دید زندگی را دارد با دیدِ منذهنیِ مَجاز فرق بگذارید و دیگر مجازی نشوید. باید عواقب و آثار افسانۀ منذهنی که این پندارکمال درست میکند را بدانید و ببینید، اگر شما این حالت را داشته باشید دائماً نگران هستید که نکند یک لحظه نتوانید از عقل خداوند و قضا و کُنفَکان استفاده کنید و بهجای آن از عقل مجازی و محدود استفاده کنید.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال
ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
✍️وقتی شما بیمراد میشوید، باید با فضاگشایی از آن چیزی یاد بگیرید، ولی شما میگویید چیزی وجود ندارد که من ندانم، من فکر میکنم این سببسازی بهترین سببسازی است، اگر کار نمیکند تقصیر من نیست، یا دیگران نمیگذارند یا خدا با من دشمن است. فکرهای مجازی توهماتِ خودش را دارد، در وهم او ترک ادب وجود دارد، پس کسی که ناموس و پندار کمال دارد، بیادب هم هست و دردهای زیادی دارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما زندگی خود را خراب کردهایم، مرتب یک تصویر ذهنی بَزَک میکنیم جلوی مردم میگذاریم. میگوییم ای مردم بدانید من دانشمند هستم، من میدانم، به من احترام بگذارید، من بزرگ هستم، خانوادۀ ما یکی از بهترین خانوادهها است، رابطۀ من با همسرم عالی است، بچههایم همه موفق هستند، خود من خیلی آدم موفقی هستم، خوشبخت هستم، یکی از خوشبختترین آدمهای روی زمین هستم. ما باید آگاه شویم استاد خداوند و بزرگان هستند، پس باید بگوییم ای مولانا، ای خداوند من جاهلم، فضا را باز میکنم تا شما به من یاد بدهید.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۹
از پدر آموز ای روشنجَبین
رَبَّنا گفت و، ظَلَمْنا پیش از این
جَبین: پیشانی
ظَلَمْنا: ستم کردیم
قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۲۳
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هرآینه از زیانکاران خواهیم بود.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوندا اگر ما را نیامرزی و بر ما رحمت نیاوری، اگر کمک نکنی ما فضا را باز کنیم و این همانیدگیها را از ما نگیری، اگر ما تا آخر عمرمان از طریق این همانیدگیها و مرکز جسمی ببینیم، بدبخت خواهیم شد، از بین میرویم، ما آدمها با منذهنی همدیگر را خواهیم کشت، زمین را هم با کارهایمان داریم خراب میکنیم، خودمان را هم نابود میکنیم، این کارهای ما همه دراثر توهم و ترکِ ادب در منذهنی است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسانِ ستیزهگر خودش را مجرم نمیداند، اما تا زمانی که بهعنوان منذهنی اقرار نکند که تقصیر خودش بوده، آب از چشمش جاری نمیشود، یعنی فضا باز نمیشود، به گریه و زاری نمیافتد، تسلیم نمیشود. گناه کردن یعنی فکر و عملکردن برحسب همانیدگیها و سببسازی ذهن و بیادبی ما که عبادت بهنظر میآید. شما به خودتان مراجعه کنید، آیا درد پخش کردن و سببسازی ذهنتان، تحمیل چیزها به دیگران را عبادت میدانید؟