✍️تَن ما مانند مسافرخانه است، هر لحظه یک پیغام میآید. باید در خود حاضر باشیم، پیغام را بگیریم و خود را اصلاح کنیم، لحظهبهلحظه حواسمان در پی درست کردن خودمان باشد. اصلاً نگران فرزندمان و این و آن نباشیم، بلکه خود را درست کنیم، با درست کردن خود میبینیم که دیگران هم عوض میشوند! عوض شدن دیگران مستلزم عوض شدن ماست. شما روی درست کردن دیگران تمرکز نکنید، با این کار هم او را خراب میکنید و هم خود را. خود را درست کن، خواهی دید که او هم تغییر میکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۲۲
رَویم و خانه بگیریم پهلویِ دریا
که دادِ اوست جواهر، که خویِ اوست سَخا
اگر مرکزمان عدم شود، سکون و سکوتِ درون خود، آن خاصیتِ سکوتشنو و عدمبین را حس میکنیم. از جنس اَلَست و از جنس خداوندی میشویم که بینهایت کِش میآید. آرامآرام پهلوی دریا خانه میگیریم، چون مرکز ما عدم است و فضا گشوده میشود. متوجه میشویم که بهعلت هشیاری جسمی و بودنِ چیزهای آفل در مرکزمان بوده که این دردها، کارافزاییها و مسائل در زندگی ما زیاد شدهاست. مثل حضرت آدم عذرخواهی میکنیم و اعتراف میکنیم که این بلاها را خودمان، با مرکز جسمی، بر سر خودمان آوردهایم، پس اکنون از این فضای گشودهشده و از طرف زندگی، میخواهد جواهر بیاید و میدانیم که هرچه فضا گشودهتر میشود، ما از خدواند جواهر بیشتری میگیریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی مرکز ما عدم شود، دو خاصیت صبر و شکر هم در ما بهوجود میآید. «صبر»، یعنی به زمان قضا و کُنفَکان معتقد میشوید، قبول میکنید که عجلۀ من در ذهن و در زمان مجازی، درست نیست. زندگی با قضا و کُنفَکان برای هر چیزی زمان مشخصی دارد، مثلاً برای تبدیل غنچه به گُل زمان معینی لازم است. من آن زمان را میپذیرم و صبر میکنم، عجله ندارم، فقط کار میکنم. کار میکنم و بعد میبینم که انجام شد، سپس شُکر میکنم. شُکر در ذات مرکز عدم است. بهمحض اینکه مرکز ما عدم شود، شاکر میشویم که زندگی دارد به ما کمک میکند. از اینکه دوباره داریم میرویم پهلوی دریا و از این صحرا و از این دردها جدا میشویم، خودبهخود شکر میکنیم، در ما حس رضایت، شادی و قدرشناسی پدیدار میشود. آرامآرام بهعلت قدرشناسی، دست به عمل میزنيم. هر کسی که عمل نمیکند، شکر هم نمیکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر قبول دارید که این جسم مادی بهعنوان نعمت خداوند خیلی برکت دارد، پس قدرش را بدانید، ورزش کنید، غذای خوب بخورید، و از آن نگهداری کنید. در غیر این صورت قدرش را نمیدانید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️میزانِ گرفتن لطف ایزدی، بستگی به میزان فضاگشایی ما دارد. هرچه فضا را بازتر و بازتر میکنیم، داریم به جنس او تبدیل شده و خاصیتهای او را پیدا میکنیم. مثلاً صمد و بینیاز میشویم. حس یکتایی میکنیم. میبینیم که احتیاجی به رفیقبازی و با دیگران بودن نداریم. حس اینکه تنها هستم و دلم گرفته، از شما جدا میشود. کمتر احتیاج به مصاحبت با دیگران پیدا میکنید. نه اینکه ما عشق نمیورزیم، کسی را دوست نداشته و موافق جاری کردن محبت نیستیم! بلکه بینیاز میشویم و حس تنهایی از بین میرود و شادی بیسبب میآید. شکر، صبر، شادی بیسبب، حس امنیت، عقل، هدایت و قدرت در ما، همه نشانههای خوبی هستند و نشان میدهند که ما داریم خوی خداوند را میگیریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هرچه فضا بازتر میشود، میبینید که شما به خود و مردم جواهر میدهید، شادی و رواداشت میدهید. خوشبختی دیگران را دوست دارید. موفقیت دیگران را مانند موفقیت خود میبینید. این طرز بینش به شما، حتی بهصورت مادی نیز کمک میکند. آنگاه میبینید آنها هم همینطور رفتار میکنند.
اینگونه است که ما میتوانیم به هم کمک کرده و جهان را درست کنیم. اگر شما خاصیتهای خداوند را پیدا کنید، خواهید دید که همین خاصیتها را در خود و دیگران دارید تشدید میکنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۸
صُحبتت چون هست زَرِّ دَهْدَهی
پیشِ خاین چون امانت مینهی؟
زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب
همنشینی ما زَر خالص است، یعنی شما اکنون باید بگویید من با چه کسی و با چه چیزی همنشین هستم؟ به چه چیزی گوش میدهم؟ چه کتابی میخوانم؟ اگر دائماً شعر مولانا را میخوانم، پس همنشین خوبی دارم. صرف عُمر و زمان در کنار همنشین خوب مانند زَر خالص است. پیدا کردن همنشین خوب طلا است. شما این زَر خالص را پیش منذهنی امانت میدهید، یعنی از منذهنی میپرسید که زندگیام را چگونه صرف کنم؟ او هم میگوید تبدیل به درد و مسئله کن! برای همین است که شما زندگیتان را تبدیل به مسئله کردهاید. چرا ما اینقدر در زندگی مسئله، مانع و گرفتاری داریم؟ زیرا از منهای ذهنی میپرسیم چگونه زندگی کنیم؟ شما با آدمهایی که صلاحیت ندارند، با منهای ذهنی مشورت نکنید. منهای ذهنی مُخرب و خائن هستند. کسی که زندگی خود را به درد، کارافزایی و دشمن تبدیل میکند، زندگی شما را هم خراب میکند.