برنامۀ شمارۀ ۹۸۸ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/12/16
09:16 | 5 نمایش ها

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰

حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط

که بگویید از طریقِ اِنبساط

بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره

کار من‌ذهنی انقباض است. من‌ذهنی ناموس دارد، یعنی هر دفعه چیزی به شما برمی‌خورَد و شما منقبض می‌شوید. اگر منقبض شُدید، این اشتباه خود را شناسایی کنید. به‌جای انقباض، منبسط شوید و پیغام انقباض را بگیرید. بگویید من چه اشکالی دارم؟ چه چیزی مرا منقبض کرد؟ خود را دربست در اختیار انقباض من‌ذهنی نگذارید که هر کاری می‌خواهد انجام دهد. نگویید من وقتی عصبانی شوم، کسی جلودار من نیست. ببیند چه اِشکالی دارید، اشکال خود را بفهمید و قبل از این‌که خرابکاری کنید، از زندگی عذر بخواهید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

چونکه قَبضی آیدت ای راه‌رو

آن صَلاحِ توست، آتَش‌دل مشو

قبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

آتش‌دل: دل‌سوخته، ناراحت و پریشا‌ن‌حال

ای کسی که داری از مولانا یاد می‌گیری به خداوند زنده شوی، وقتی بی‌مراد شدی منقبض نشو، عصبانی و خشمگین نشو. آن به «صَلاحِ توست» زندگی دارد نشان می‌دهد که تو ناموس‌، پندار کمال، «می‌دانم» و درد داری. این پیغامی است که زندگی می‌دهد، پیغام را بگیر. چارۀ اشتباه و منقبض شدنِ ما، فضا‌گشایی و عذرخواهی است. هرگاه منقبض می‌شویم، ضرری به خودمان، به چهار بُعدمان و حتی به منافع مادی‌مان در بیرون می‌زنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا

«مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.»

مانند فرشتگان بگو‌ نمی‌دانم تا این لحظه زندگی به تو خرد و دانش بدهد و دستت را بگیرد، یعنی برای این‌که زندگی به شما دانش بدهد، در این لحظه به‌عنوان من‌ذهنی ندانید. اگر ندانید، فضا را باز کنید و از زندگی بپرسید، به شما دانش می‌دهد. شما در این لحظه به خداوند می‌گویید من هیچ‌ چیزی نمی‌دانم، تو از این مرکز عدم، به‌ گوش من بگو چه کنم.

قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۳۲

«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا  إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»

«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»

✍️

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۳۴۴

دم او جان دَهَدَت رُو ز نَفَخْتُ بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل

نَفَخْتُ: دمیدم

با فضاگشایی، دَم زنده‌کنندۀ او، به مبارکی و شادی می‌آید. شما روی دریا و روی زندگی را می‌بینید و وصل می‌شوید. کار خداوند از طریق «قضا و کُن‌فَکان» صورت می‌گیرد. هنگام سبب‌سازی، ما به‌عنوان من‌ذهنی فکر می‌کنیم، پس باید سبب‌سازی، دکان حیله‌گری و هرچه بیشتر بهتر را تعطیل کنیم. سبب‌سازی برای هرچه بیشتر بهتر و براساس چیزهایی است که ما به‌عنوان عقل از این جامعه یاد گرفته‌ایم. جامعه به ما یاد داده که چیزهای همانیده را باید زیاد و زیادتر کنی، به این می‌گویند آدم خردمند و زرنگ! باید زرنگ باشی! این سبب‌سازی و حیله‌گری ما در ذهن، با «قضا و کُن‌فَکان» جور در نمی‌آید.آمدنِ دَمِ او و رفتنِ ما به کنار دریای زندگی و خانه گزیدن در آن‌جا، موقوف علل‌ ذهنی و سبب‌سازی نیست، بلکه باید فضا را باز کنیم، بگوییم نمی‌دانم و «قضا و کُن‌فَکان» را قبول کنیم. در بی‌مرادی‌ها فضا را باز کنیم و حواسمان باشد که زندگی دارد به ما چه پیغامی می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١۶۴٣

لیک حاضر باش در خود، ای فتی

تا به خانه او بیابد مر تو را

فتی: جوانمرد، جوان

باید همیشه حاضر باشیم که ببینیم این لحظه زندگی می‌خواهد چه چیزی یاد بگیریم؟ کدام عیبمان را ببینیم؟ ما نباید پندار کمال داشته باشیم. نباید بگوییم من هیچ عیبی ندارم. ما در من‌ذهنی سَر تا پا عیب هستیم.

✍️اغلب ما با وجود تلقین‌های زیاد، باز هم می‌گوییم «می‌دانم»، متکی به سبب‌سازی خود هستیم و تا یک بی‌مرادی اتفاق می‌افتد، خشمگین می‌شویم. کار زندگی، کار خدا، از طریق عقل خود است. او می‌گوید «بشو و می‌شود». «فضاگشایی»، «نمی‌دانم» و «قضا و کُن‌فَکان» مرکز ما همیشه باید عدم و برطبقِ این الگو باشد. کسی که در تئوری و در عمل، معتقد به «قضا و کُن‌فَکان» است، وقتی بی‌مراد می‌شود، فضا را باز می‌کند، ناله نمی‌کند، شکایت نمی‌کند و دائماً به‌ دنبال عیب خود می‌گردد. ما باید همیشه در جست‌وجوی عیب خود باشیم، نه عیب دیگران، درصورتی‌که من‌ذهنی همیشه عیب دیگران را جست‌وجو می‌کند. ما لحظه‌به‌لحظه باید سراغ عیب خود را بگیریم و اگر هشیاری خود را تیز نگه داریم خداوند آن را به ما نشان می‌دهد.