✍️اگر کسی محتاج محبت مردم باشد نمیتواند به حضور زنده شود، نمیتواند به شادی برسد. دائم میگوید آقا، خانم بیایید با من دوست شوید، با من رفت و آمد کنید، من نمیتوانم تنها باشم، چرا کسی حال من را نمیپرسد؟ چرا کسی به من سر نمیزند؟ چرا از من قدرشناسی نمیشود و کسی به من عشق نمیدهد؟ بعضی از ما گدای محبت و عشق یا دلداری دیگران هستیم که غیرها بیایند حال ما را بپرسند، ولی وقتی حال ما را میپرسند حالمان را میگیرند. اگر فضا را باز کنیم به زندگی ارتعاش کنیم، ممکن است برای آنها هم فایدهای داشته باشد، اما نباید از آنها چیزی بخواهیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید از منهای ذهنی دور شویم، یعنی نگذاریم ارتعاش مخربشان معنویت ما را متلاشی کند. این موضوع به این معنا نیست که کُفّار را بکُشیم، اگر بخواهیم با منهای ذهنی بجنگیم، اتفاقاً داریم خودمان را نابود میکنیم، داریم از جنس آنها میشویم. ما با هر چیزی دعوا و ستیزه کنیم، از جنس آن میشویم. قربانی آن میشویم.
قرآن کریم، سورۀ فتح (۴۸)، آیۀ ۲۹
«…أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…»
«…بر کافران سختگیر و با خود شفیق و مهربان…»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کارِ ما وقتی نتیجه دارد که مرید حق، مرید خدا باشیم. چگونه مرید خدا میشویم؟ وقتی هر لحظه فضاگشایی میکنیم، ستیزه نمیکنیم، ذهنمان را به مرکزمان نمیآوریم. از هر کاری که سببسازی ذهن و همانیدگیها به ما نشان میدهد، میبُریم، جدا میشویم.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۸۶
کار، او دارد که حق را شد مُرید
بهرِ کارِ او زِ هر کاری بُرید
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر لحظه که شما کارها را با فضاگشایی انجام بدهید، دست زندگی را خواهید دید که کارها را او انجام میدهد، ارزش را او بهوجود میآورد و شما متوجه میشوید که همیشه پابستۀ خداوند هستید. این منذهنی یک چیز جدایی است که به تخریبِ پرداختهاست. خداوند میخواهد خودش را در همۀ انسانها زنده کند، یعنی شما را به خودش تبدیل کند.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۴۲
کار تو داری صنما، قدر تو باری صنما
ما همه پابستۀ تو، شیرشکاری صنما
صنم: بت، دلبر، معشوق. صنما: ای معشوق
باری: میبارانی، نازل میکنی
پابسته: اسیر، محبوس
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️آیا هر دردی، هر مسئلهای، هر کارافزایی که در زندگی شما ایجاد میشود، میگویید من خودم مسئول هستم، چون برحسب همانیدگیها میبینم این تقصیر دید من است؟ یا میگویید دیگران کردهاند؟ اگر میگویید دیگران کردهاند و شما مسئول نیستید و دیگران را ملامت میکنید، شما خویشاوند شیطان هستید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کسانی که خودشان را مسئولِ تبدیل هشیاری نمیدانند، هر کاری که منذهنیشان میخواهد میکنند. خرابکاری میکنند و میگویند خداوند یا دیگران کردهاند. از طرفی چون ناموس دارند و پندار کمال دارند، میگویند ما که در این درجۀ دانایی هستیم که نمیشود ما زندگی خودمان را خراب کرده باشیم! این رفتار رفتارِ منذهنی است. منذهنی نمایندۀ شیطان است و منهای ذهنیای که نمایندۀ شیطان هستند، دنبال کسانی هستند که میخواهند به حضور برسند و روی خودشان واقعاً کار میکنند. نَفْسِ ما که از همانیدگی بهوجود میآید، با شیطان یکی است.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳
نفْس و شیطان، هر دو یک تن بودهاند
در دو صورت خویش را بنمودهاند
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یقیناً انسانی که با منذهنی حیلهگر خودش یا منهای ذهنیِ حیلهگرِ اطرافش قرین و همنشین شده، میترسد و جانش پر از غصه است، یک چنین شخصی آن حالت اَلَست را، امتداد زندگی را از دست دادهاست. منهای ذهنی اطراف ما درد و ارتعاش درد دارند و ترس را به جان ما بدون اینکه حرفی زده باشیم میریزند، پس شما باید بدانید که چه کتابی میخوانید، چه فیلمی تماشا میکنید، با چه کسی دوست هستید، آنها منذهنی هستند یا عاشق؟ بهترین کار این است که ما با مولانا قرین شویم، اشعارش را بخوانیم، مرتب فضاگشایی کنیم، بهاینترتیب با خداوند قرین میشویم، دراینصورت آرامآرام بهسمت دریای یکتایی حرکت میکنیم و آنجا ساکن میشویم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۶
اندک اندک آب را دزدد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما