برنامۀ شمارۀ ٩٨٦ گنج حضور - بخش دوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/12/01
09:08 | 3 نمایش ها

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۰۳

خاک را زرْبخش که‌بْوَد؟ آفتاب

زر ازو در کان و، گنج اندر خراب

✍️در قدیم اعتقاد بر این بود که دراثر فشارات زمین و تابش خورشید، سنگ‌ها در زیرِ زمین تبدیل به معدن و طلا می‌شوند. چه کسی به خاک، زر می‌بخشد؟ آفتاب. به ما انسان‌ها که خاک هستیم، چه کسی زر می‌بخشد؟ خداوند، زندگی. زر، حضور و خرد، در معدن انسان است، ولی این گنج در خرابه است. شما برای این‌که بتوانید این گنج را پیدا کنید، باید خراب شوید. اگر شما مطابق من‌ذهنی، پارک بسازید و بخواهید این پارک را آباد نگه دارید، دارید یک باغ توهمی می‌سازید. اگر این باغ را، آن چیزی که ذهن ساخته و شما را در حرص، خُرسندی‌ و خشمش، زندانی کرده، خراب کنید، گنج آشکار می‌شود.

پس هر انسانی گنجی است که از تابش زندگی پدید آمده‌است.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸

غیر مردن هیچ فرهنگی دگر

در نگیرد با خدای، ای حیله‌گر

✍️ما ذهن خودمان را به هر صورتی در‌بیاوریم خداوند آن را می‌شناسد، می‌فهمد که این همان الست است که دارد حقه‌بازی می‌کند و چیزی به ما نمی‌دهد. بالاخره انسان به جایی می‌رسد می‌گوید دیگر کوشش با من‌ذهنی فایده ندارد. آیا لازم است که از ناکامی، از حرمان، از ناامیدی آتش در دل ما روشن شود که به این نتیجه برسیم؟ با این اقدامات من‌ذهنی، ما به هیج‌جا نمی‌رسیم، بنابراین غیر از مردن به من‌ذهنی، هیچ دانشی، هیچ تدبیری، هیچ راهی، هیچ سبب‌سازی‌ای روی خداوند اثر ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما با سبب‌سازی ذهن، با عقلِ محدود خودمان، با شرطی‌شدگی‌های خودمان داریم کوشش می‌کنیم یک چیزی از خداوند بگیریم، اما به‌ هر صورتی ‌که درمی‌آییم او ما را می‌شناسد، چیزی به ما نمی‌دهد، در‌نتیجه یک آتشی از نا‌کامی در دل انسانی که به‌اندازۀ کافی حقه‌بازی کرده به‌جایی نرسیده، روشن می‌شود. شاید یک دردی به‌وجود می‌آید، این درد سبب روشن‌بینی می‌شود که باید حقه‌بازی را کنار بگذاریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۷

سِرِّ مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ این بُوَد

کز پسِ مُردن، غنیمت‌ها رسد

✍️مردن به من‌ذهنی قبل از این‌که به این جسم بمیریم لازم است، برای این‌که پس از مردن به من‌ذهنی است که غنیمت‌ها می‌رسد. غنیمت در این‌جا همین گنج نهان، گنج حضور، زنده شدن به خداوند است. تا به من‌ذهنی نمیریم، این زنده شدن به بی‌نهایت او صورت نخواهد گرفت. ممکن است این مردن تدریجی باشد، هرچه بیشتر می‌میری، هرچه شناسایی می‌کنی یک همانیدگی را می‌اندازی، یک درجه می‌میری.

حدیث

«مُوتُوا قَبْلَ اَن تَمُوتُوا»   

«بمیرید پیش از آنکه بمیرید.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹

یک عنایت بِه ز صد گون اجتهاد

جهد را خوف است از صد گون فَساد

✍️عنایت و توجه ایزدی دائماً هست، آیا شما کوشش می‌کنید در این لحظه از عنایت ایزدی استفاده کنید؟ این لحظه خداوند به شما می‌گوید تو از جنس من هستی، وفا کن، جنس اصلی‌ات را به نمایش بگذار، به‌صورت من‌ذهنی بالا نیا، ذهنت را به مرکزت نیاور، فضا را باز کن؛ اگر این‌گونه عمل کنی، از عنایت من بهره‌مند می‌شوی. مولانا می‌گوید یک عنایت بهتر از صد گونه کوشش با سبب‌سازی ذهن است، برای این‌که جهد با سبب‌سازی ذهن، در‌ معرض صد گونه تباهی و فساد است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴۰

وآن عنایت هست موقوفِ مَمات

تجربه کردند این رَه را ثِقات

آن عنایت هم موقوف مردن است. شما اگر هشیارانه خودتان را نپایید، در خودتان حاضر نباشید که ذهنتان نیاید به مرکزتان، عنایت هم نیست. «وآن عنایت هست موقوفِ مَمات»، مَمات یعنی مُردن، «تجربه کردند این رَه را ثِقات، ثِقات یعنی انسان‌های مورد اعتماد مثل مولانا، مثل حافظ، مثل عطار، این‌ها ثِقات هستند. این‌ها تجربه کردند، تجربه‌شان را مخصوصاً مولانا دارد به ما می‌گوید. عنایت ایزدی اگر نباشد، هیچ تدبیری فایده ندارد، اما عنایت ایزدی موقوف مردن ما نسبت‌به من‌ذهنی است، پس باید هشیارانه این من‌ذهنی را کوچک کنیم، بمیریم نسبت‌به آن و به سِرّ بمیرید قبل از این‌که راست راستی بمیرید واقف شویم. مثل آن فقیه به هر دری نزنیم که سَر خداوند کلاه بگذاریم.