مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴۲
این زمرد باشد این افعی پیر
بی زمرد کی شود افعی ضریر؟
✍️این فضای گشودهشده که عنایت ایزدی در آن هست زُمرّد است. قدیم این عقیده را داشتند که اگر زُمرّد را جلوی افعی بگیری، کور میشود، افعیِ پیر منذهنی شما است، فضای گشودهشده زُمرّد است. وقتی فضا گشوده میشود، منذهنی کور میشود، بنابراین بدون فضای گشودهشده، بدون عنایتِ زندگی، منذهنی شما کِی کور میشود؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲
خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد
وانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد
ما با فضاگشایی خودمان را تسلیم زندگی میکنیم، نه به آن چیزی که ذهن نشان میدهد. ما خودمان را تسلیم به دنیا نمیکنیم. شما هیچ موقع نمیگویید که این اتفاق افتاده و دیگر باید قبول کرد نه! شما میخواهید اتفاق را عوض کنید. وقتی میپذیرید فضا گشوده میشود. فضای گشودهشده عقل خداوند است، ذهن خداوند است، قضاوت او است، «قضا و کُنفَکان» او است. اگر فضا را ببندید، منقبض شوید، به این معناست که با ذهنتان سببسازی کردهاید. مولانا میگوید خودت را تسلیم کن به فضای گشودهشده که دام مزد گرفتن است، آن موقع از منذهنیات بدون منذهنیات که کور شده یک همانیدگی را بدزد، یک درد را بینداز، اگر به این صورت عمل کنید منذهنی با فضای گشودهشده کور میشود و نمیبیند، اگر منذهنی نبیند، شما میتوانید هر همانیدگی را از مرکزتان بردارید و خودتان را آزاد کنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۷
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی، نباشد هیچ غم
وقتی فضا را باز میکنیم، خداوند با ما است، درست است که ما نقاط لغزش داریم، ممکن است به ذهن برویم، اما چون او با ما است و با چشم او میبینیم، هیچ غمی نداریم. در راه سلوک و حرکت از ذهن بهسوی فضای یکتایی هزاران جای لغزش وجود دارد، جای خشمگین شدن هست، رنجیدن هست، افتادن به ذهن هست، اما چون بلد هستیم فضاگشایی کنیم و تو با ما هستی ما دیگر هیچ غمی نداریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما با سببسازی کار کنید، هر چقدر آدم خوبی باشید خواهید لغزید، چون در ذهن با سببسازی کار میکنید. با توجه به اینکه ذهن فضای شرطیشده است، جای لغزش خیلی زیاد است. هر هیجانی، هر دردی محلِّ لغزش است، بنابراین باید لحظهبهلحظه مراقب باشیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما مرتب یک چیز آفل و گذرا را از ذهنمان به مرکزمان میآوریم، برحسب آن میبینیم و هر لحظه میخواهیم ببینیم که این جسمی که اکنون در مرکزمان است و از آن زندگی میخواهیم و عاشقش هستیم، آیا در حال زیادتر شدن است؟ یا دارد کمتر میشود؟ اگر زیادتر میشود خوب است، اگر کمتر میشود بد است، اگر زیادتر میشود زندگیمان زیادتر و اگر کمتر میشود زندگیمان کمتر میشود که کاملاً اشتباه است. زمانی که مرکز من از جنس جسم است، من از جنس جسم هستم و به همین انرژی ارتعاش میکنم و از پهلوی کسانی که مثل من هستند راحت رد نمیشوم، به آنها واکنش نشان میدهم، برای اینکه از جنس آنها هستم، از جنس همانیدگیها هستم، این اسمش مقاومت است. فقط فضای گشودهشده است که مقاومت ندارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
در تگِ جو هست سِرگین ای فَتی
گرچه جو صافی نماید مر تو را
فَتی: جوان، جوانمرد
✍️زیرِ ظاهر آرام منذهنی درد وجود دارد، همینکه کسی یک چیزی میگوید که مطابق مِیلَش نیست، دردش بالا میآید، اما وقتی تنها است و میخواهد با منذهنیاش خودش را ارائه کند با پندار کمالش میگوید من آدم آرامی هستم، هیچ مسئلهای ندارم، هیچکس نمیتواند من را عصبانی کند، من در عمرم یک بار هم خشمگین نشدهام، ولی آن زیر دردها میجوشد.