✍️وقتی این لحظه را با پذیرش شروع میکنیم، این لحظه، لحظۀ پسندیدهای است و به زندگی وصل هستیم، در این لحظه خداوند میگوید سلام، ما هم میگوییم سلام. دراینصورت شادیِ بیسبب روزبهروز در ما بیشتر میشود، شادیای که سببسازیِ ذهن ندارد، سبب بیرونی ندارد، نمیتوانیم درک کنیم که چرا اینقدر شاد هستیم! هر لحظه به صُنع دست میزنیم، آفرینندگی میکنیم، ما نمیکنیم، خود زندگی دارد میآفریند. این آفرینندگی و شادیِ بیسبب، این توانایی فضاگشایی، پذیرش، صبر و شُکر مانند زر هستند. عقلِ کل، عقل ما میشود، حس امنیت خداوند، هدایت و قدرت او پشت ماست، تمام اینها مانند زَر هستند که به ما عطا میشوند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی دو نفر به هم سلام میکنند، به این معناست که من سلام میکنم شما سلام را میگیرید، من دارم میگویم من از جنس اَلَست هستم، تو هم جواب سلام را میدهی، یعنی من هم از جنس اَلَست هستم، پس هر دویمان یک نور هستیم، یک هشیاری هستیم، هر دویمان از جنس خدا هستیم، در هر دویمان خداوند صحبت میکند، او میشنود، او حرف میزند، ما خاموش هستیم، ذهن ما با سببسازی کار نمیکند، اگر اینطور نیست به تباهیِ منذهنی کشیده شدهایم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️این دم قیامت است، اما شما در سببسازی ذهن مشغول، کار این رواست، کار آن نارواست هستيد. شما مشغول قیامت هستید یا مشغول سببسازی ذهن؟ قیامت یعنی جستن از سببسازی ذهن، جستن از دست دردها، جستن از جهنم منذهنی. شما میبینید که با منذهنی ما این جهان را جهنم میکنیم. جمعاً و فرداً اشتباه میکنیم. ما نمیخواهیم بفهمیم که داشتن منذهنی و سببسازی و ایجاد گرفتاری مجاز نیست، اینکه برویم در ذهن تقسیمبندی کنیم که این اَعمال مجاز است، این اعمال مجاز نیست و هم خودمان و هم مردم را مشغول آن کنیم، این غافل شدن از قیامت است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما به چیزهای این جهانی دل ببندید، پس با دویی کار میکنید و از خداوند جدا میشوید. پژمرده و مردهدل میشوید. امروزه جوانها همه پژمردهاند، چرا؟ چون به چیزهای این جهانی دل میدهند، و اگر آنها را بهدست نیاورند، فکر میکنند خوشبخت نیستند و در توهم ذهن پژمرده میشوند.
✍️مولانا میگوید خداوند میخواهد در انسان بهترین باغ، بهترین نظم، و بهترین شادی را ایجاد کند و کرده، درحالیکه ما با سببسازی ذهن، زندگیِ فردی و جمعی را به جهنم تبدیل کردهایم، چرا؟ برای اینکه ارزش خودمان را نمیدانیم. مولانا میگوید این کار احمقی است.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۲
قیمتِ هر کاله میدانی که چیست
قیمتِ خود را ندانی، احمقیست
کاله: کالا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما دو جور جان داریم: یکی جان ذهنی، وقتی که منذهنی داریم، و یکی جان خدایی، وقتی منذهنی میمیرد، جان ما جان خدا میشود، این جان اصلی است. ما با آهنگ خرد کل میرقصیم و شادی در تمام ذرات وجودمان میجوشد و ارتعاش میکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شخصی که میداند بلاها را خودش سرِ خودش آورده، عذرخواه است و خود و دیگران را ملامت نمیکند، تن به صبر، شُکر و پرهیز میدهد. دیگر میلی ندارد چیزها را به مرکزش بیاورد. با کار بر روی خود این پرهیز خودبهخود صورت میگیرد و لحظهبهلحظه خداوند به او بیداری میدهد. همینطور که تکامل ما از جماد به نبات، از نبات به حیوان، از حیوان به انسان صورت گرفته، در منذهنی هم قدمبهقدم، با همین روش پیش میرویم تا به حقیقت وجودمان زنده شویم.