✍️تنها زمانی ما از خواب ذهن بیدار میشویم که فضاگشایی کنیم و دوباره به زندگی وصل شویم، بهطوری که خرد، شادی و برکتِ زندگی دوباره به فکر و عملمان بریزد. اما وقتی ما یک چیز ذهنی را مرتب به مرکزمان میآوریم، از طریق آن میبینیم و در خواب آن فرومیرویم، پس در خواب هستیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ قبل از ورود به این جهان، ما چهار خاصیتِ زندگیبخشِ عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از خود زندگی میگیریم، همینکه وارد این جهان میشویم، درواقع چیزهای مهمی را که پدر و مادرمان به ما یاد میدهند، مثل پول و اعضای خانواده که با فکر کردن آنها را تجسم کرده و به آنها حس هویت تزریق میکنیم، همانیده میشویم، پس از تزریق حس هویت، آنها مرکز ما میشوند، اصطلاحاً حس وجود بخشیدن به چیزهای ذهنی را همانیدن میگوییم، درواقع ما داریم جنسمان را عوض میکنیم. مرکز ما هرچه باشد ما از آن جنس میشویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️از حرکت سریع فکرها و با گذشتن از فکری به فکر دیگر، یک تصویر ذهنی بهنام منذهنی ایجاد میشود. منذهنی یک چیز ساختهشده از فکر است و ما فکر میکنیم آن هستیم، درواقع ما به خواب چیزها فرومیرویم، در این حالت زندگی یادمان میرود، اما این فراموشی موقت است، اینکه ما از جنس خدا هستیم را نمیتوانیم فراموش کنیم، برای اینکه جنس و ذات اصلی ما از خداوند است.
✍️متأسفانه وقتی با چیزها و آدمها همانیده میشویم یک هشیاری خاصی بهوجود میآید که اسمش هشیاری جسمی است. دیدن برحسب همانیدگیها یک عقلی به ما میدهد که عقل جزوی و عقل محدود است، این عقل به درد ما نمیخورد، فکر و عمل کردن برحسب این همانشها یا این عقل، درد بهوجود میآورد، ما حتی با دردها هم همانیده میشویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همۀ افراد بشر که یک قافله هستند، اگر منذهنی داشته باشند، از همدیگر جدا میشوند، چون منذهنی براساس جسم بودن، جدایی و همانیدگی تشکیل میشود. درواقع مولانا میخواهد به ما بگوید که در خواب هستیم، در خواب همدیگر را جدا میبینیم و اکنون میخواهیم این بینشِ خواب را درست کنیم. چندتا بینش که درست شود امکان دارد ما از بینش منذهنی که بینش تخریب است، دست برداریم، ما این مطلب را میدانیم اگر مرکز ما جسم باشد، شروع به ایجاد درد و تخریب خودمان میکنیم، چنین عقلی فقط در بیرون درد بهوجود میآورد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
«چرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟»
✍️حالا شما از خودتان سؤال کنید این وضعیت خوابیدن در ذهن، در شخص شما چرا تغییر نمیکند؟ چرا از خواب ذهن بیدار نمیشوید؟ چرا متوجه نمیشوید که این خواب دراثر آوردن چیزهای ذهنی به مرکز است و این اشتباه بوده؟ چون ابتدا چیزها به فکرتان آمده، بعد وارد مرکزتان شده، باید همه چیز را از مرکزتان بیرون کنید و از این خواب بیدار شوید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تسلیم پذیرش اتفاق این لحظه است قبل از قضاوت و رفتن به ذهن، بدون قیدوشرط که دوباره مرکز ما را عدم و ما را از جنس همان هشیاری اولیه میکند که قبل از ورود به این جهان بودیم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱
اوّل و آخِر تویی ما در میان
هیچ هیچی که نیاید در بیان
✍️ما اول از جنس خدا و عدم بودیم، با آمدن به این جهان هشیاری جسمی پیدا کردیم، اکنون فضاگشایی میکنیم و دیگر چیزهای ذهنی را به مرکزمان نمیآوریم، در این حالت زندگی با «قضا و کُنْفَکانش» مرتب مرکز ما را تغییر داده و به ما نشان میدهد که با چه چیزی همانیده شدهایم، ما همانیدگیها را شناسایی میکنیم و میاندازیم بهطوریکه دیگر هیچچیزی در مرکزمان نمیماند و مرکز ما خالیِ خالی میشود، اصلاً برای همین کار آمدهایم. این کار را هر کسی هرچه زودتر باید انجام دهد.