برنامۀ شمارۀ ۹۸۵ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2023/11/22
08:26 | 15 نمایش ها

✍️کسی که ذهنش را خاموش می‌کند، یعنی دیگر چیزهای ذهنی را به مرکزش نمی‌آورد. انسان واقعی کسی است که با فضا‌گشایی‌ شیرینی زندگی را می‌چشد، سعی می‌کند ذهنش را خاموش نگه دارد، اگر ذهنش بخواهد حرف بزند زبانش را گاز می‌گیرد، دهانش را می‌بندد و می‌گوید می‌خواهم خاموش باشم، اگر قبلاً برحسبِ همانیدگی‌ها بلند می‌شد، دیگر این کار را نمی‌کند. دراین‌صورت آن شخص، کَس واقعی می‌شود، یعنی با فضا‌گشایی ذهنش را خاموش کرده تا خداوند به‌جای او حرف بزند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۶

و آن کس که کس بُوَد او، ناخورده و چشیده

گَه می‌گزد زبان را، گَه می‌زند دهان را

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما با فضا‌گشایی‌، به‌عنوان حضور ناظر، به فکر و عمل خود نگاه کنیم متوجه خوی من‌ذهنی خود و دید غلطش می‌شویم. می‌فهمیم رنجش‌ها، کینه‌ها و تمام زشتی‌ها و نامردی‌ها از من‌ذهنی خودمان است، پس متوجه می‌شویم که ناکسی‌ از ماست، یعنی کس بودن براساسِ من‌ذهنی در ما وجود دارد. شما اکنون تعیین کنید که آیا کَس واقعی هستید براساسِ زندگی؟ یا ناکس هستید برحسب من‌ذهنی؟

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۴

چون به قعرِ خویِ خود اندر رسی

پس بدانی کز تو بود آن ناکسی‌

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی براساسِ جدایی و هشیاری جسمی تشکیل می‌شود و مرتب احساس  تنهایی می‌کند و این تنهایی و جدایی را می‌خواهد برطرف کند، پس با کسانی که من‌ذهنی دارند دوست می‌شود، ولی دوستان من‌ذهنی نمی‌توانند این جدایی و تنهایی را برطرف کنند، به‌عبارتی ما هیچ چاره‌ای نداریم جز این‌که فضا را باز کنیم از طریق فضاگشایی به اصلمان، به زندگی برگردیم تا خرد او به ما کمک کند و ما را از این تنهایی و جدایی نجات دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ای انسان، هر چه که ذهن به تو ارائه می‌کند، هر دانشی که داری از دیگران یاد گرفته‌ای، پس نباید در زمین انسان‌های دیگر یا همان ذهن، خانۀ خود را بنا کنی، یعنی باورها و پندار کمالی که در تو وجود دارد همه را از مردم گرفته و با آن‌ها همانیده شده‌ای، پس با فضاگشایی به کار اصلی خودت که خلاقیت و صنع است بپرداز و برای من‌‌های‌ذهنیِ بیگانه کار نکن.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٢۶٣

در زمینِ مردمان، خانه مکُن

کارِ خود کن، کارِ بیگانه مکُن

✍️تا زمانی که انسان فکر می‌کند چیزها زندگی دارند و مِهر آن‌ها را به‌جای خداوند، در دل دارد، جوهر اصلی خودش را که همان اَلَست است، نخواهد دید، پس شما دیگر به من‌ذهنی خود چرب و شیرین نمی‌دهید، بلکه کوچکش هم می‌کنید، به حرف‌هایش گوش نمی‌دهید، ذهنتان را مرکزتان نمی‌آورید، برحسب آن نمی‌بینید و می‌فهمید که تمام دردهای شما خواب ذهن بوده است.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۵

تا تو تن را چرب و شیرین می‏دهی

جوهرِ خود را نبینی فَرْبِهی‏

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که مسئولیت هشیاری‌اش را در این لحظه به‌عهده نمی‌گیرد، کسی که مسئله ایجاد می‌کند و آن را به طرف دیگران هل می‌دهد می‌گوید شما کردید، زیر بار نمی‌رود که این مسئله را او ایجاد کرده، چه به‌صورت جمعی چه به‌صورت فردی، او در خواب ذهن است. اگر شما از دیگران «توقع» دارید، پس در خواب هستید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما در این لحظه تصمیم می‌گیریم چیزهای مهمی را که من‌ذهنی‌مان نشان می‌دهد، مهم ندانیم تا به مرکزمان نیایند، چون من‌ذهنی چیزها را مهم می‌داند، به همین دلیل چیزها به مرکزمان می‌آیند و مرکز ما جسم می‌شود، اکنون با آموزش‌های مولانا یاد گرفته‌ایم عکسش را انجام دهیم، پس این لحظه هشیارانه و آگاهانه تأمل می‌کنیم، چیزهایی که ذهنمان نشان می‌دهد، از جمله خودمان، پدر و مادر، فرزند، دوست، وضعیت‌ها، شغل و پولمان این‌ها معتبرند اما مهم نیستند، بلکه مهم آن جنسیتِ اصلی ما است که قبل از ورود به این جهان داشتیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر از کسی چیزی می‌خواهید پس در خواب ذهن هستید. ما دائماً از دیگران انتظار و توقع داریم چیزها را به ما بدهند. روی چه حسابی باید این کارها را برای ما انجام بدهند؟ توجه داشته باشید که توقع بیش از حد، خارج از قانون جبران است.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳

گفت پیغمبر که جنّت از اِله

گر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواه