برنامۀ شمارۀ ۹۸۴ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/11/09
09:36 | 12 نمایش ها

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴

تو به هر صورت که آیی بیستی

که منم این، واللَّـه آن تو نیستی

بیستی: بِایستی

اگر به هر صورت، به هر نقش، و به هر توصیفی که بیایی بِایستی که من این هستم، «والله آن تو نیستی»، تو از جنس اَلَست و از جنس زندگی هستی. ما زادۀ قضا هستیم، زادۀ توصیف خود نیستیم، ولی به‌وسیلۀ سبب‌سازی ذهن و فکرهای همانیدۀ مختلف، خود را یک جسم معین توصیف می‌کنیم که من این هستم. صورت را آرایش کرده و به مردم و خداوند ارائه می‌دهیم که من این هستم. اگر خداوند بزرگ‌تر از آن است که به توصیف درآید، پس ما هم به‌عنوان امتداد او قابل توصیف شدن با معیارهای از پیش تعیین‌شده نیستیم، بلکه حقیقتِ ما هر لحظه و نوبه‌نو به‌وسیلۀ زندگی بیان می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما تنهایی حس خوشبختی نمی‌کنید، یعنی با خدا تنها نیستید! شما باید به‌تنهایی خوشبخت‌ترین آدم باشید، چون به او زنده هستید. مردم خوشحالی شما را کم می‌کنند، برای این‌که شما را به ذهن می‌برند، ولی شما می‌خواهید دائماً در ذهن باشید، آن‌وقت به این می‌گویید خوشبختی؟! در من‌ذهنی یک لحظه نمی‌توانید تنها بمانید، دائماً باید با کسی کاری داشته باشید و گرنه دلتان می‌گیرد و تا گردن در غم و اندیشه فرومی‌روید.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۵

یک زمان تنها بمانی تو ز خَلق

در غم و اندیشه مانی تا به حَلق

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما به‌خاطر اتفاقات ناراحت می‌شوید، اصلاً در راه تبدیل و زنده شدن به خداوند نیستید. اتفاق می‌افتد که شما ببینید، مرکزتان اکنون از چه جنسی است. زندگی می‌گوید اگر از جنس جسم است، این را بشناس! اتفاق برای خوشبخت کردن یا بدبخت کردن تو نمی‌افتد، اتفاق برای شناسایی مرکز، بیداری از خواب ذهن، خالی کردن دل از چیزهای گذرا می‌افتد، به‌خاطر این‌که تو بفهمی در مرکزت چه خبر است. تو از جنس خدا هستی، جنس تو همیشه شاد است. شادی در ذات ما است، ما همیشه زیبا و سرمست خود هستیم، سرمست اتفاقات نیستیم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۶

این تو کی باشی؟ که تو آن اَوْحَدی

که خوش و زیبا و سرمستِ خودی

اَوْحَد: یگانه، یکتا

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی مدام اتفاقات بد می‌افتد، یعنی درون ما خراب است، پر از جسم و درد است. ولی سعی می‌کنیم، حال من‌ذهنی را خوب کنیم! حال من‌ذهنی خوب‌بشو نیست، تماماً توهّم است و باید از بین برود. یک آرایش ذهنی و پارک ذهنی است که ما برحسب هپروت و توهمات خودمان چیده‌ایم. هیچ‌کدام واقعیت ندارد. واقعیت آن است که اکنون فضا را باز کنیم و از جنس زندگی و اَلَست شویم. این‌ توهمات چیزهای جدیدی است که کاشته‌ایم و نمی‌گذارند اصل ما که آن کِشت اولیه است رشد کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر اتفاقات روی ما اثر می‌گذارد، پس ما از جنس من‌ذهنی هستیم. اگر سرمست خود باشیم، یعنی این لحظه شادی را از درون خود بگیریم آیا احتیاج داریم کس دیگری پیش ما باشد؟! خیر، تنها باشیم، سرمست‌تر نیز خواهیم شد! باید خدا را شکر کنیم که تنها هستیم. صحبت این نیست که آدمی باید تنها باشد، ولی هر کسی که به‌تنهایی سرمست نیست، با هر کس دیگری هم که باشد سرمست نخواهد بود.

ما برای چه شریک زندگی می‌گیریم؟ برای این‌که می‌خواهیم کس دیگری بیاید ما را خوشبخت کند و از تنهایی دربیاورد. مگر شریک زندگی می‌تواند ما را از تنهایی دربیاورد؟! من‌ذهنی شما را خداوند هم نمی‌تواند خوشحال کند، چه برسد شریک زندگی شما! چنین چیزی امکان ندارد. ما ذاتاً سرمست خود هستیم، باید آن ذات اصلی را که هر لحظه می‌خواهد خود را به ما نشان دهد، پیدا کنیم.

✍️غمناکی ما به‌خاطر غیر است، به‌خاطر غصه‌های یک باشندۀ توهمی است که ما از خودمان ساخته‌ایم و نامش را اصطلاحاً در این‌جا من‌ذهنی گذاشته‌ایم. ما داریم خودمان را برایش می‌کُشیم که حالش را بهتر کنیم، درحالی‌که خداوند دارد سبب‌هایی می‌سازد که این من توهمی متلاشی شود، تا بتواند خودش را به ما نشان دهد. خداوند گفته من همراهت هستم تا به‌زودی به من زنده شوی اما تو آمدی به‌جای این‌که زادۀ من باشی، خود را به‌وسیلۀ ذهن توصیف می‌کنی. این کار را نکن.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳

در زمینِ مردمان، خانه مکُن

کارِ خود کن، کارِ بیگانه مکُن

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴

کیست بیگانه؟ تنِ خاکیِّ تو

کز برای اوست غمناکیِّ تو

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما از جنس اَلَست و از جنس زندگی هستیم، با آوردن چیزهای ذهنی به مرکز و فکر کردن برحسب آن‌ها، خود را به‌صورت من‌ذهنی توصیف کردیم. این توصیفات را به خود چسباندیم که من از جنس پول، مقام، دانش و جسم هستم. باید خود را از این توصیفات صاف کنیم، تا ذات پاک خود را به‌عنوان اَلَست و به‌عنوان امتداد خدا ببینیم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۶۰

خویش را صافی کن از اوصافِ خود

تا ببینی ذاتِ پاک صافِ خود