برنامه شماره ۹۸۳ گنج حضور - بخش چهارم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/11/07
08:38 | 3 نمایش ها

✍️شخصی که درد دارد به‌سوی کسانی خواهد رفت که درد دارند، او قرین خداوند نخواهد شد، با خداوند یکی نخواهد شد و به عشق نخواهد رسید، درواقع اصلِ این کار توجه به مرکز خود است.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵

چون تو جزوِ دوزخی، پس هوش دار

جزوْ سویِ کُلِّ خود گیرد قرار

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۶

تلخ با تلخان یقین مُلحَق شود

کِی دَمِ باطل قرینِ حق شود؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسانی که ابیات مولانا را به‌صورت ذکر می‌خوانند ولی اثر نمی‌پذیرند، باید از خودشان سؤال کنند آیا حقیقتاً من مصمم هستم که مرکزم را عوض کنم؟ و به جایی برسم که ذهنم را به مرکزم نیاورم؟ به جایی برسم که بفهمم و شناسایی کنم آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد جسم است و زندگی ندارد؟ و اصلاً مهم نیست؟

✍️بعضی از ما با انسان خاصی هم‌هویت هستیم، برای آن شخص می‌میریم، زیرا او در مرکز ما قرار گرفته‌است، یا این‌که فکر می‌کنیم حتماً باید همسر داشته باشیم، یا جنس مخالف در زندگی ما وجود داشته باشد، اگر نباشد یک چیزی کم داریم، ناقص هستیم. آیا در زندگی شما چیزی هست که بگویید نمی‌توانم این را از مرکزم بیرون بیاورم، اگر این نباشد من می‌میرم، می‌ترسم آن را از دست بدهم، این هم‌هویت‌شدگی را نمی‌توانم بیندازم؟ اگر این‌گونه هستید، این حالتِ شما باعث می‌شود مثل هیزم در دردهای خودتان بسوزید. شما باید شناسایی کنید که مثلاً با پول همانیده هستید، فضاگشایی کنید. همانیدگی را بیندازید و مرکزتان را عوض کنید. باید قانون جبران را اجرا کنید، ناظر ذهنتان باشید، این‌که فقط شعر بخوانید و مرکزتان را دست‌نخورده باقی نگه دارید، این طرز کار کردن روی خود اشتباه است و نتیجه‌ای ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️همان‌طور که عطار جنس‌های مشابه را پهلوی هم می‌گذارد، خداوند هم عاشقان را در کنار هم و من‌های ذهنی را پهلوی هم قرار می‌دهد.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲

گر درآمیزند عُود و شِکَّرش

برگزیند یَک یَک از یکدیگرش

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️با فضاگشایی، شمسِ درون شناسایی می‌کند که آیا ما داریم برحسب سبب‌سازی ذهن عمل می‌کنیم؟ یا نه این بار خود خداوند در درونِ ماست که به فکر و عمل دست زده است؟  باید آگاه باشیم که با بالا آمدن شمس، حَبل یا سلسلۀ فکرها که پشت‌سرهم می‌آیند، منقطع می‌شوند.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱

شمس باشد بر سبب‌ها مُطَّلِع

هم از او حبلِ سبب‌ها مُنْقَطِع‏

حبل: ریسمان

✍️اگر در این راه سوز و طلبی ندارید، جدی نیستید و واقعاً شناسایی نکردید که اگر فضا باز نشود شما به زندگی نمی‌رسید، و حتی منظور آمدنتان را دست‌کم گرفته‌اید، یا اکنون خدا را به‌صورت ذهنی می‌شناسید می‌گویید من باید دنبال خواسته‌های ذهنی‌ام بروم، حس نقص می‌کنید برای این‌که من‌ذهنی فشار می‌آورد که مثلاً هنوز این کارها را نکردی، هنوز همسر پیدا نکردی، خانه نخریدی، تو ناقص هستی و حواستان پرت می‌شود یا به سبب‌سازی می‌افتید، باید این‌ها را شناسایی کنید، بگویید نه، من نمی‌خواهم با سبب‌سازی حال من‌ذهنی‌ام را خوب کنم. من می‌خواهم از جنس زندگی شوم. اگر مرکزم باز نشود و شمس از درون من طلوع نکند، صرفاً خواندن بیت‌ها هیچ فایده‌ای ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مثنوی و دیوان شمسِ مولانا هدایتگر انسان‌ هستند که با خواندن و تأمل در آن‌ها هر انسانی باید بگوید من ذهنم را به مرکزم نمی‌آورم، با صورت‌ها همانیده نمی‌شوم، اگر کسی به مرکزم بیاید طبق قانون زندگی درنهایت از او منزجر می‌شوم. این قوانین زندگی را از کجا فهمیدیم؟ از مولانا، چون آفتاب زندگی از درون او بالا آمده. مولانا به ما یاد داده عشق این نیست که با کسی همانیده شویم، بلکه باید او‌ را به‌صورت زندگی ببینیم.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴

صورتی را چون به دل ره می‌دهند

از ندامت آخرش دَه می‌دهند

دَه‌ دادن: منزجر شدن

------------------------------------------------------------------------------------------------