برنامه شماره ۹۸۲ گنج حضور - بخش دوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/10/29
09:38 | 4 نمایش ها

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۶

ربّ می‌گوید: برو سویِ سبب

چون ز صُنعم یاد کردی؟ ای عجب

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷

گفت: زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه

صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

خداوند می‌گوید ای انسان، چه عجب از صُنع من یاد کردی؟! برو به سبب‌سازی‌ ذهن! چه شد به یاد من افتادی که فضا را باز کنی و به آفریدگاری من رو بیاوری! اگر فضا را باز کنیم، به «صنع» خداوند رومی‌آوریم و هر لحظه نو می‌شویم، اما اگر فضا را ببندیم در انقباض، سبب‌سازی ذهن و کهنگی باقی می‌مانیم. ما اگر متوجه باشیم می‌گوییم، پس از این من فضا را باز می‌کنم، به‌صورت عدم تو را به مرکزم می‌‌آورم و به حرف‌های من‌ذهنی‌ و سبب‌سازی‌اش گوش نمی‌دهم. چیزهای ذهنی‌ را به مرکزم نمی‌آورم و به دمدمه و افسون و فریب ذهن گوش نمی‌دهم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند به انسان می‌گوید این تو هستی که به ذهن رفته و مشغول سبب‌سازی می‌شوی و خودت را از رحمت من محروم می‌کنی. برای این‌که در توبه و عهدی که در «الست» با من بسته‌ای سست هستی، یادت رفته که از جنس من هستی. آن میثاق چه شد؟ مگر قرار نبود از جنس من باشی؟ آن کشت اولیه و آن خرد سامان‌بخش من کو؟ چرا هر لحظه با تدابیر ذهن عمل می‌کنی و کشت ثانویه می‌کاری؟ مگر نمی‌بینی که سبب‌سازی و کشت ثانویه کار نمی‌کند؟ مگر نمی‌بینی که بادام پوک می‌کاری و محصولی جز درد و غم نصیبت نمی‌‌شود؟ این چه‌ توبه کردن و چه‌ بازگشتی است؟ به‌جای این‌که پیش من بیایی، به ذهن می‌روی و برنمی‌گردی! مولانا از زبان زندگی به ما می‌گوید، «رُدُّوا لَعادُوا» یعنی رفتن به ذهن و گیر کردن در فکرها کار تو است.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸

گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست

رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.

قرآن كريم، سورۀ انعام (۶)، آيۀ ٢٨

«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ  وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»

«بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می‌داشتند بر آنان آشکار شود، و اگر آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شده‌اند بازگردند و البته ایشان‌اند دروغ زنان.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند می‌گوید من به سُست‌پیمانی تو، به گذشتۀ توهمی و عهدِ بدِ تو که وفا نکردی و از جنس من نشدی نگاه نکرده و تو را تنبیه نمی‌کنم. به‌محض این‌که در این لحظه فضا را باز کنی و با فضاگشایی مرا بخوانی، متوجه اشتباهت شوی و مرا به مرکزت بیاوری، به تو کمک می‌کنم، برای این‌که رحمت من پُر است، من دائماً می‌خواهم رحمتم را نثار تو کنم. دائماً از روی کَرَم و بخشش کار می‌کنم، می‌بخشم، تو را گرفتار نمی‌کنم و در این لحظه به تو کمک می‌کنم، چون من «رحمت اندر رحمت» هستم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹

لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّ است، بر رحمت تنم

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶۰

ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کرم، این دَم چو می‌خوانی مرا

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ مولانا در تمثیلی آورده‌است که حضرت موسی‌ در قدس برای عبادتگاهش، درِ کوتاهی ساخت که مردم برای رد شدن از آن، باید خَم می‌شدند. خداوند هم فضای یکتایی را ساخته و برای آن، درِ کوچکی گذاشته که ما هنگام عبور خَم شویم. درد و گرفتاری‌های ما، این درِ کوچک است. خداوند به ما می‌گوید، نمی‌‌توانی رَد شوی، باید درد بکشی، اگر نمی‌خواهی درد بکشی، اگر می‌خواهی به فضای یکتایی بروی، باید فضا را باز کنی، تسلیم شوی، سجده کنی و مرکزت عدم شود، اما انسان‌ها گردن‌کش و یاغی هستند، همین‌که حالشان خوب می‌شود، مثل فرعون سرکش می‌شوند، در ذهن و بر روی زمین برای خود و دیگران جهنم ایجاد می‌کنند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶

ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیر

تا فرود آرند سر قومِ زَحیر

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۷

زآنکه جَبّاران بُدند و سرفراز

دوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز

قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزار دهنده

جَبّار: ستمگر، ظالم

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ وقتی بی‌مراد شویم و کارها طبق خواستۀ ذهنمان پیش نرود، خشم و قبض می‌آید و مقاومت می‌کنیم، پس فوراً باید به خودمان بیاییم و بگوییم خداوند می‌خواسته یک ایراد یا همانیدگی را شناسایی کنیم، اگر می‌خواهیم تبدیل شویم نباید خشمگین شویم یا شکایت کنیم، قطعاً زندگی صلاح کار ما را بهتر از من‌ذهنی می‌داند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

چونکه قَبضی آیدت ای راه‌رو

آن صَلاحِ توست، آتَش‌دل مشو

قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال

✍️افسانۀ من‌ذهنی جهنمی است که شما خودتان ساختید، برای این‌که چیزهای آفل و گذرا را به مرکزتان آوردید. نیروی زندگی برای کسانی که فضا را باز می‌کنند، حقیقت وجودی خود را شناسایی کرده و با خداوند یکی می‌شوند، تبدیل به آب خوش حیات و شادی می‌شود، اما همین آب حیات برای کسی که فضا را می‌بندد و مقاومت می‌کند، تبدیل به مانع، مسئله، دشمن و درد می‌‌شود. این شخص دائماً کارافزایی کرده، دعوا و جنگ راه می‌اندازد. مدام برای خودش و دیگران گرفتاری ایجاد می‌کند و بعد به‌دنبال حل کردن آن با عقل ناقص من‌ذهنی می‌رود.