برنامه شماره ۹۸۲ گنج حضور - بخش چهارم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/10/29
10:32 | 4 نمایش ها

✍️زمینی که ما انسان‌ها روی آن زندگی می‌کنیم باید طوری باشد که بهشت آرزو کند مثل آن شود، چرا واقعاً این‌طوری نیست؟ مولانا به این سؤال پاسخ می‌دهد؛ برای این‌که ما فکر می‌کنیم من‌ذهنی هستیم و باید عقل من‌ذهنی را داشته باشیم و با آن خودمان و دنیا را اداره کنیم. این عقلْ عقل نیست و همین‌که آن را در زندگی‌مان به‌کار بگیریم، ضرر می‌کنیم، تخریب و جنگ به‌وجود می‌آید، حتی با عقل من‌ذهنی با نزدیک‌ترین افراد که حامی و دوستِ ما هستند، مثل همسر و فرزندمان نمی‌توانیم درست زندگی کنیم.

✍️ما باید تمرکزمان روی خودمان باشد و لحظه‌به‌لحظه بدانیم که مرکزمان در دست چه چیزی است و شهوتِ چه چیزی را داریم. شهوت در این‌جا به‌معنی شهوت جنسی نیست، هر چیزی که در مرکزمان قرار بگیرد، ما دچار جاذبۀ آن می‌شویم و به‌سوی آن حرکت می‌کنیم، بدون این‌که حس کنیم اختیاری داریم. جذب شدن بدون کنترل به‌طرف آن چیزی که در مرکز ما است، شهوت نامیده می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خاصیت من‌ذهنی هم‌هویت شدن و چسبیدن به چیزها است، این خوی انسانی ما نیست، خوی مخرب من‌ذهنی است که در میان ما رواج پیدا کرده‌. ما از همدیگر خوی من‌ذهنی را یاد می‌گیریم؛ مثلاً یاد می‌گیریم به همدیگر روا نداشته باشیم؛ اگر کسی خوشبخت و موفق است، ما ناراحت می‌شویم! وقتی آفتاب زندگی از درون ما طلوع می‌کند، باید فرق بین خوی من‌ذهنی و خوی ذات اصلی‌مان را بدانیم؛ مثلاً اگر هنوز یکی از خاصیت‌های من‌ذهنی مثل خسّت در ما هست، نشان می‌دهد هنوز هشیاری‌مان کاملاً تبدیل نشده‌، اما اگر مضایقه نمی‌کنید، به همه روا می‌دارید و می‌بخشید، هم‌خوی خدا شده‌اید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا به ما سفارش می‌کند شهوت تعلیم نداشته باشید؛ به دیگران نگویید چگونه زندگی کنند. ما وظیفه داریم بدون این‌که دیگران را حَبْر و سَنی کنیم، تمرکزمان فقط روی خودمان باشد. این جهان را ببینید، هر موجودی در کائنات فقط روی خودش تمرکز کرده‌است.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶-۳۳۱۷

منصبِ تعلیم، نو‌عِ شهو‌ت است

هر خیالِ شهو‌تی در رَه بُت است

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در میان تمام مخلوقات فقط برای انسان این امکان و افتخار فراهم شده که به خدا زنده شود. افتخارِ انسان زنده شدن به خداست؛ نه ‌این‌که من‌ذهنیِ ظالم بسازد، جهان را تخریب کند و این تصویر ذهنی را ایجاد کند که من قدرتمندتر از بقیه هستم، این بی‌قدرتی است. قدرت اصلی و حقیقی از فضاگشایی می‌آید.

✍️پذیرفتن اشتباه و قبول مسئولیت برای من‌ذهنی سخت و دردناک است، زیرا پندار کمال و ناموس دارد و همیشه در توهم «می‌دانم» است. وقتی متوجه شود یک نفر بهتر از او می‌داند، دردش می‌آید، نمی‌تواند بپذیرد و تصور می‌کند آبرویش می‌رود، زیرا تا کنون مردم گمان می‌کردند او همه چیز را می‌داند، یک‌‌دفعه بگوید من «نمی‌دانم» برایش گران تمام می‌شود. می‌گوید من صدها مُرید دارم چطور بگویم نمی‌دانم؟! این‌ها از اطراف من پراکنده می‌شوند! کسی که زیر بار می‌رود، مسئولیت قبول می‌کند، می‌گوید نمی‌دانم، و درد هشیارانه می‌کِشد، چنین شخصی دارد به زندگی زنده می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️برای ما درد دارد که به‌عنوان پدر یا مادر چهل‌ساله به نوجوان پانزده‌ساله‌مان بگوییم ببخشید من اشتباه کردم. من‌ذهنی نمی‌گذارد، درد می‌کِشد. کسانی‌ که مقامات بالا دارند، خودشان را دانشمند می‌دانند، هیچ‌گاه نمی‌گویند اشتباه کردیم، اما اگر در معرض ارتعاش آموزش‌های مولانا قرار بگیرند، می‌فهمند که آبروی مصنوعی‌شان آبرو نبوده. اگر ما بفهمیم که تنها آبروی واقعی و ارزش واقعی که وجود دارد، زنده شدن به بی‌نهایتِ خداست، دیگر این‌ موضوع که من بین مردم چگونه جلوه می‌کنم، ارزشش را از دست می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما تاکنون در من‌ذهنی هشیاری جسمی داشتیم، زیرا چیزهای ذهنی را به مرکزمان آوردیم، با دید جسمی به‌سوی جسم رفتیم، حتی خدا را هم که جست‌وجو می‌کردیم به‌دنبال یک خدای جسمی بودیم، این غلط بوده. اکنون باید فضا را باز کنیم، با هشیاری نظر، براساس مرکز عدم جست‌وجو کنیم و این‌ عدم، عدمِ بزرگتر یعنی خدا را جست‌وجو می‌کند، این‌ چیز ذهنی نیست، دانستنی نیست، نمی‌شود به حرف گفت، فقط باید عمل کرد.

 باید فضا را باز کنید، از جنس زندگی شوید تا زندگی زندگی را جست‌وجو کند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۱۱

جست و جویی از ورای جست‌و‌جو

من نمی‌دانم، تو می‌دانی، بگو

✍️عدم و فضای گشوده‌شده اقرار به این است که من اِشکال دارم. برای این‌که تغییر کنیم، باید کارگاه خداوند شویم. اولین شرط کارگاه ایزدی بودن این است که شما به نیست‌بودنِ خود اقرار و اعتراف کنید؛ البته اعتراف به خودتان، نه به دیگران. اعتراف کنید که ایراد دارید، همانیدگی دارید، با حرف و فکر و عمل‌تان دارید تخریب می‌کنید. کسی که هر لحظه به‌عنوان من‌ذهنی بلند می‌شود، مغرورِ حس وجود در ذهن و پندار کمال است، نمی‌داند «نیستی» چیست. «نیست» از آن‌جا شروع می‌شود که شما بگویید من ایراد دارم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۶

کارگاه و گنجِ حق در نیستی‌ست

غِرِّۀ هستی، چه ‌دانی ‌نیست چیست؟

------------------------------------------------------------------------------------------------