برنامه شماره ۹۸۱گنج حضور - بخش اول، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/10/24
09:28 | 4 نمایش ها

✍️مولانا به ما یاد می‌دهد که باید متوجه باشیم این چیزهای از نظرِ ذهن مهم را که قبلاً به مرکزمان می‌آوردیم، اشتباه بوده و باید‌ با فضاگشایی مرکزمان را هشیارانه عدم کنیم، اگر این کار را انجام دهیم، دوباره خود زندگی، خداوند به مرکزمان می‌آید و به ما کمک می‌کند. هیچ چاره‌ای غیر از این نیست؛ اسم این کار تسلیم است. تسلیم پذیرش اتفاق این لحظه است که ذهن نشان می‌دهد، قبل از قضاوت و بدون قیدوشرط که مرکز ما را دوباره عدم می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مرکز شما آرام‌آرام باید از همانیدگی‌ها پاک شود، اگر مرکزتان کاملاً پاک نشده یا مثلاً حدود نوَد درصد نرسیده‌اید، نباید بگویید من می‌دانم، شما نمی‌دانید. یکی از اشتباهات این است که براساس هشیاری نظر که شما آینه و ترازو می‌شوید، بخواهید عیب و ایراد مردم را بگویید، این اشتباه است. لازم نیست شما چیزی بگویید. اگر آینه شوید مردم در آینۀ شما خودشان را می‌بینند، یا خودشان را درست می‌کنند یا نمی‌کنند، ولی شما نباید ایراد بگیرید. هر کسی که انتقاد می‌کند، یا ایراد می‌گیرد، من‌ذهنی دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ مولانا می‌گوید‌، وقتی ‌کسی که من‌ذهنی دارد، پیش شما می‌آید، از او انتقاد نکنید، عیبش را نگویید. اگر کسی از شما راهنمایی خواست و گفت شما که این دانش معنوی را می‌دانید، عیب و ایراد من را بگویید، بدانید که من‌ذهنی‌اش، می‌خواهد که شما او را تأیید کنید. نمی‌خواهد عیب و ایرادش را بداند، اگر عیب و ایرادش را بگویید دشمن شما می‌شود و چه‌بسا شما را فلج کند، اگر تعداد آدم‌هایی که عیب و ایرادهایشان را از شما می‌شنوند زیاد شود، شما را از کار روی خود باز می‌دارند، مخصوصاً اگر آن‌ها در اطراف شما باشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما به‌طور کامل به حضور برسید، دراین‌صورت هرچه بگویید چون این زندگی است که فکر و عمل می‌کند، پس شما در پناه زندگی قرار می‌گیرید و از شما محافظت می‌شود، اما اگر من‌ذهنی در شما فعال باشد از معنویت شما سوءاستفاده خواهد کرد و به شما آسیب خواهد رساند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️دو جور ارائۀ خدمت وجود دارد، خدمتی که با من‌ذهنی انجام می‌شود و خدمتی که با حضور است، شما تعجب نکنید که چرا یک نفر که این‌قدر زحمت می‌کِشد زحمتش بر باد می‌رود، مردم دشمنش می‌شوند، برای این‌‌که با من‌ذهنی خدمت می‌کند، برای نشان دادن خود، ارضای من‌ذهنی‌ و منافع‌ آن، از خدمتش استفاده می‌کند و برای بالا بردن ناموس، اعتبار و اهمیتش آن کار را انجام می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مردم می‌توانند از طریق انتقاد، بدگویی یا حتی تعریف و تمجید ما را فلج کنند، چون ما دوست داریم به‌‌عنوانِ من‌‌ذهنی مورد توجه باشیم، بهتر و بالاتر از دیگران قرار بگیریم، باید مواظب باشیم من‌ذهنی از معنویت ما سوءاستفاده نکند، چون امکان ندارد من‌ذهنی به ما امان بدهد، اگر آگاه باشیم می‌توانیم از توجه، تأیید، قدرشناسی و احترام مردم دور باشیم، چون همۀ این‌ها سَم است، اما من‌ذهنی تشنۀ این‌ها است.

✍️شاید شما بگویید مگر احترام چیز بدی است؟! بله، احترام و ارزشی که مردم می‌دهند، در مقابل ارزشی که شما از خدا می‌توانید بگیرید، سم است. احترام و ارزش مردم برای من‌ذهنی است. کسی که به حضور زنده شود به احترام و ارزش مردم اعتباری قائل نمی‌شود، شما هم به خودتان نگاه کنید و ببینید که در چه وضعی هستید؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️یکی از خاصیت‌های من‌ذهنی «انکار» است. همۀ من‌های‌ذهنی انکار می‌کنند که درد دارند و درد ایجاد می‌کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خیلی‌ها فکر می‌کنند به حضور زنده شده‌اند و خودشان را واقعاً به حضور رسیده می‌دانند؛ به‌عبارتی انسان‌های خیلی زیادی هستند که سرمست درد هستند، درد پخش می‌کنند، اما خودشان را نورِ خالص می‌دانند و فکر می‌کنند از ذهن زاده شده و به خداوند زنده شده‌اند.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶

ای بسا سرمستِ نار و نارجُو

خویشتن را نورِ مطلق داند او

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسانی که مرکزشان پر از درد و همانیدگی است، فکر می‌کنند از این حالت نمی‌شود خارج شد،‌ چاره‌ای جز این ندارند و باید در ذهن زندگی کنند، چرا؟ چون نمی‌توانند فضا را باز کنند، اصلاً فضاگشایی را نشنیده‌اند. جبری هستند، یعنی نمی‌دانند که انسان اختیار دارد و می‌تواند انتخاب کند که دوباره با فضاگشایی خداوند را به مرکزش بیاورد.