برنامه شماره ۹۸۱ گنج حضور - بخش اول، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/10/24
07:11 | 3 نمایش ها

✍️کسی که در ذهن زندگی می‌کند همانیدگی دارد و در جبر است، امکان خروج از ذهن را نمی‌بیند، این‌جور آدم‌ها که برحسب همانیدگی‌ها فکر می‌کنند، ارتعاشی می‌فرستند که دست و بال مردم را می‌بندد، اگر ما پیش جبریان باشیم، ارتعاش انرژی بد آن‌ها، ما را منجمد می‌کند، چون خودشان هم منجمد هستند، با ارتعاش انرژی سرد من‌ذهنی حال ما را می‌گیرند و ما را زخمی می‌کنند، یا به‌عبارتی ما را در ذهن زندانی نگه می‌دارند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۹۳

مکرهایِ جبریانم بسته کرد

تیغِ چوبینْشان تَنَم را خسته کرد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما می‌بینید کسی به‌خاطر داشتن من‌ذهنی جبری یا عبوس است، باید خردمندانه با او رفتار کنید. مولانا به ما راه نشان می‌دهد و می‌گوید حالا که من این دانش را درک کردم، دیگر حیله و افسون یا ارتعاش بد من‌های ذهنی را نمی‌گیرم. شما هم تصمیم بگیرید که از این به بعد افسون و فریب من‌های ذهنی که جبری هستند را نخورید، چون هر عملی می‌کنند، هر ارتعاشی می‌فرستند، بانگ دیو یا شیطان است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۹۴

زین سپس من نشنوم آن دَمْدَمه

بانگِ دیوان است و غولان، آن‌همه‌

دَمْدَمه: مکر و فریب

✍️تمام حرف‌های رنگارنگی که ما از من‌های ذهنی، از عبوسان، می‌شنویم که به‌صورت تأیید، توجه یا هرچیز دیگری که به ما می‌گویند، پوست است، باید آن‌ها را نشنیده بگیریم و از آن‌ها دور شویم. چیزهایی شبیه انتقاد، عیب‌جویی، عیب دیدن، تحقیر کردن، نصیحت کردن، این‌ها همه پوست هستند. «مغز» حضور یا فضا‌ی گشوده‌شده است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۹۵

بَردَران ای دل، تو ایشان را، مَایست

پوستْشان بَرکَن، کِشان جز پوست نیست‌

کِشان: که ایشان را

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما به خودتان نگاه کنید ببینید آیا به سخن دیگران حساس هستید؟ مثلاً همسرتان حرف می‌زند عصبانی می‌شوید؟ اگر کسی به حرف واکنش نشان می‌دهد پس در سطح و پوسته است. همۀ ما به حرف واکنش نشان می‌دهیم، قهر می‌کنیم که چرا این حرف را زدی؟ من بدم آمد، آبروی من را بردی. هر کسی که فکر می‌کند  آبرویش به‌خاطر یک حرف رفته، از مغز بی‌خبر است. کسی که به مغز، به حضور زنده است، به سخن توجه ندارد. اگر شما به مغز، به حضور زنده‌اید، پس به حرف مردم توجه ندارید. چه شما حرف بزنید یا آن‌ها حرف بزنند، حرف جدی و مهم نیست،‌ چون برای شما مهم زنده بودن به زندگی است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ١٠٩٧

این سخن چون پوست و، معنی مغز دان

این سخن چون نقش و، معنی همچو جان

✍️شما اگر زرنگ باشید، از رحمت ایزدی لحظه‌به‌لحظه استفاده می‌کنید، چگونه؟ وقتی به ذهن می‌روید می‌بینید به سبب‌سازی افتادید، فورا از سبب‌سازی بیرون بپرید، بگویید من نباید در ذهن سبب‌سازی کنم. چه چیزی شما را به سبب‌سازی می‌اندازد؟ یک بی‌مرادی، یک ترس، یک خشم، ولی توجه کنید این‌ها را زندگی به شما نشان می‌دهد.شما باید همیشه در این لحظه حاضر باشید تا خداوند به شما دسترسی داشته باشد، اگر مشغول سبب‌سازی باشید، نمی‌تواند شما را پیدا کند. شما با سبب‌سازیِ ذهن، خودتان را از رحمت ایزدی محروم می‌کنید.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳

لیک حاضر باش در خود، ای فتی

تا به خانه او بیابد مر تو را

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۴

ورنه خِلْعَت را بَرَد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچ‌کس

فتی: جوانمرد، جوان

خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه