برنامۀ شمارۀ ۹۷۸ گنج حضور - بخش اول، قسمت اول

منتشر شده در 2023/12/22
12:05 | 2 نمایش ها

✍️ما از جنس هشیاریِ بی‌فرم، ازجنس اَلَست، از جنس زندگی و امتداد خدا هستیم، اما در ذهن افتادیم، سراسر ذهن ما پر از نقش است، ما از اصل خود دور شده و با نقش‌ها زندگی می‌کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا به ما می‌گوید، نباید عقلت را از همانیدگی‌ها بگیری و هر لحظه آن چیزی را که ذهنت نشان می‌دهد به مرکزت بیاوری و از طریق آن ببینی، باید فضا را باز و مرکزت را عدم کنی، با دید عدم ببینی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️عاشقان چه کسانی هستند؟

عاشقان کسانی هستند که منظور خودشان را از آمدن به این جهان به‌عنوان انسان فهمیده‌اند و آگاه شده‌اند که به‌زودی شاید در سن ده دوازده‌سالگی این هشیاری جسمی را باید دور بیندازند و به یک هشیاری دیگری که اسمش هشیاری نظر، یا هشیاری حضور است، زنده شوند. درواقع این جسم بودن و خود را به‌صورت جسم دیدن را کنار بگذارند و دوباره به وحدت مجدد با زندگی برسند، به‌عبارتی همان زندگی‌ شوند که از اول بودند، منتها این دفعه هشیارانه این کار را انجام دهند، تا زندگی در ما روی پای خودش بایستد، نه این‌که در ذهن باشد و تصاویر ذهنی را نگاه کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر انسانی باید ذهن را رها کند، شما باید این کار را انجام دهید و قادر به انجام این کار هستید، اگر در این لحظه قدرت انتخاب خودتان را به‌کار ببرید که چیز ذهنی را به مرکزتان نیاورید و درک کنید آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد جدی و مهم نیست، نباید به مرکزتان بیاید و با دید عدم ببینید، با دید عدم دیدن و عقل آن را پیدا کردن درواقع زنده شدن به زندگی است، در این حالت عقل درستی پیدا می‌کنید و متوجه می‌شوید انسان‌هایی مثل مولانا جزو عاشقان بوده‌اند، درواقع تمام انسان‌ها بالقوه از جنس عاشقان یعنی از جنس زندگی هستند و پتانسیل زنده شدن به بی‌نهایت خداوند را دارند، شما باید این توانایی را در خودتان ببینید، اگر نبینید، نمی‌توانید به منظور آمدنتان به این جهان عمل کنید.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٠٩٧

پس هماره روی معشوقه نگر

این به دستِ توست، بشنو ای پدر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️عقلِ من‌ذهنی می‌گوید ما به این جهان آمده‌ایم تا با یک سری چیزها همانیده شویم، آن‌ها را جمع کنیم بعد بمیریم برویم، اما از نظر زندگی شما به این جهان آمده‌اید، به‌اندازۀ کافی از این چیزها بردارید که زندگی کنید، بعد به بی‌نهایت و ابدیت او زنده شوید، درصورتی‌که اگر با عقل من‌ذهنی پیش بروید، پس از یک مدتی می‌بینید که دارید می‌میرید و زندگی هم نکردید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما با دید عدم نگاه کنیم می‌بینیم که عده‌ای از آدم‌ها دارند سعی می‌کنند به خداوند زنده شوند، آن‌ها از جنس عاشقان هستند و منظور آمدنِ خودشان را فهمیده‌اند، شما هم در زمرۀ عاشقان هستید، حتی‌ اگر هنوز به اندازۀ کافی به خداوند زنده نشده‌ باشید. ما باید در همۀ انسان‌ها زندگی را ببینیم و بدانیم آن‌ها هم از جنس زندگی هستند، اگر هنوز به زندگی زنده نشده‌اند، با کار روی خود می‌توانند به‌ خدا زنده شوند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌های ذهنی از منظور آمدنشان مطلع نیستند و درنتیجه لحظه‌به‌لحظه یک جسم به مرکزشان می‌آید و از طریق آن می‌بینند و در این جهان شر به پا می‌کنند، کارهایی انجام می‌دهند که به درد ختم می‌شود، این جهان را تخریب می‌کنند، دنبال چیزهای بیشتری هستند که با آن‌ها همانیده شوند. چیزها را در مرکزشان‌ گذاشته، حرص و شهوت آن‌ها را دارند، می‌خواهند آن‌ها را زیاد کنند و جاذبۀ چیزهای بیرونی آن‌ها را فراگرفته است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قبل از ورود به این جهان مرکز ما عدم است و از جنس خداوند هستیم. عقل، حسِ امنیت، هدایت و قدرت را از زندگی می‌گیریم، همین‌که وارد این جهان می‌شویم، استعدادی به‌نام فکر کردن در ما شکوفا می‌شود، ما می‌توانیم پنج حسِمان را به ذهنمان ببریم، فکر و تصویرسازی کنیم، بنابراین یک چیزهایی را که در بیرون می‌بینیم و می‌شنویم، آن‌ها را در ذهنمان تجسم کنیم، پدر و مادرمان به ما می‌گویند این‌ها برای بقای تو مهم هستند و با مهم دانستن آن‌ها همه این تصاویر ذهنی به مرکزمان می‌آیند.

✍️کسی که در ذهن زندانی است، فقط تصاویر ذهنی را می‌بیند، مولانا می‌گوید «سَر بُرون کن از دریچۀ جان»، «دریچۀ جان» مرکز عدم است، یعنی دوباره عینک عدم به چشم دلت بزن. فضاگشایی کن، تسلیم شو، مرکزت را عدم کن، اگر مرکزت عدم شود، وقتی به انسان‌ها نگاه می‌کنی، آن‌ها را از جنس خودت و امتداد خدا می‌بینی، بنابراین درک می‌کنی که همه بالقوه عاشق هستند. یک عده‌ای مثل مولانا به منتهای عشق رسیده‌اند. آن‌ها را هم می‌بینی، خودت را هم می‌بینی،‌ متوجه می‌شوی که همیشه در ذهن بوده‌ای و باید تغییر کنی.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۵۱

سَر بُرون کن از دریچۀ جان، ببین عُشّاق را

از صَبوحی‌های شاه، آگاه کن فُسّاق را

صَبوحی‌: نوشیدن شراب در بامداد

فُسّاق: جمعِ فاسق، بدکاران، بيهوده‌كاران

بنابراین ناظر ذهنت باش و با فضای گشوده‌شده از دریچۀ جان ببین و آگاه باش که این لحظه مرتب شراب از طرف زندگی می‌آید و با ارتعاش به زندگی، من‌های ذهنی فُسّاق را آگاه کن، برای آگاه کردن دیگران باید به زندگی ارتعاش کنیم و این کار با مستی‌ای که این لحظه زندگی به ما می‌دهد امکان‌پذیر است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️عنایت‌ها، توجهات یا رحمت‌های خداوند حیات‌انگیز است و شما وقتی مرتب با فضا‌گشایی‌ مرکزتان را عدم می‌کنید، این عنایت‌های شاهِ حیات‌انگیز را دریافت می‌کنید. شاید شما بگویید ما تا حالا اصلاً ندیده‌ایم چیزی یا کسی حیات بیَنگیزد؛ مولانا می‌گوید لحظه‌به‌لحظه رحمت‌های ایزدی که زندگی‌انگیز است، می‌خواهد زندگی شما را بیشتر کند، شما را مست‌تر و شادتر نماید. شما ممکن است بپرسید پس چرا من نمی‌توانم و این اتفاق در من نمی‌افتد؟! برای این‌که خودت نمی‌‌گذاری، «از دریچۀ جان» به بیرون نگاه نمی‌کنی، دائماً حس می‌کنی که من‌ذهنی هستی.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۵۱

از عنایت‌هایِ آن شاهِ حیات‌انگیزِ ما

جانِ نو دِه مر جِهاد و طاعت و اِنفاق را

آن شاهِ حیات‌انگیز، خداوند، لحظه‌به‌لحظه می‌خواهد حیات و زندگی ما را بیشتر کند و به ما جان نو ببخشد، این ما هستیم که با فکر و عمل کردن برحسب همانیدگی‌ها و با ایجاد مسئله، در زندگی‌مان ناشادی به‌وجود می‌آوریم، پس باید لحظه‌به‌لحظه از او شراب بگیریم، تا بتوانیم با یک هشیاری دیگری این سه‌ کار مهمِ جهاد، طاعت و انفاق را انجام بدهیم.

-------------------------------------------------------------------------

-----------------------