برنامۀ شمارۀ ۹۷۸ گنج حضور - بخش اول، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/12/22
14:25 | 1 نمایش

✍️من در این لحظه به کسی یا چیزی که ذهنم نشان می‌دهد نگاه نمی‌کنم، چون جدی نیست، اگر هم نگاه کنم، اطراف آن فضا باز می‌کنم، زیرا او بهانه‌ای برای دیدن خود زندگی و وصل شدن به خداوند است، پس هر چیزی که ذهن من بنابه قضا و کُن‌فَکان در این لحظه نشان می‌دهد، بهانه‌ای برای وصل شدن به خداوند است.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر کسی جسمی را که ذهنش نشان می‌دهد به‌صورت فکر به مرکزش می‌آورد و از طریق آن می‌بیند، بالاخره پشیمان شده و از آن متنفر می‌شود، چون درد زیادی برایش به‌وجود می‌آورد.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴

صورتی را چون به دل ره می‌دهند

از ندامت آخرش دَه می‌دهند

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر وقت یک خرابکاری پیش می‌آید، ما دیگران را ملامت می‌کنیم و آن‌ها را مقصر می‌دانیم، درصورتی‌که دلیلش این است که اجازه‌ داده‌ایم یک جسم به مرکزمان بیاید و عاشق آن شده‌ایم. هر چیزی که ذهن نشان می‌دهد و ما می‌توانیم از طریق شنیدن، دیدن یا حتی تجسم ذهنی تصور کنیم، اسمش شی‌ء یا چیز است،‌ مثل قدرت سیاسی، اقتصادی، پول یا تصویر ذهنی یک انسان که اگر این‌ها به مرکزمان بیایند، کور و کر می‌شویم و شروع به خراب کردن زندگی‌مان می‌کنیم، اما چون کور و کر هستیم، نمی‌بینیم که خودمان داریم زندگی‌مان را خراب می‌کنیم و فکر می‌کنیم دیگران مقصر هستند.‌

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم

«عشقِ تو به اشيا تو را كور و كر می‌کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده‌است.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی ابزارهایی مانند ملامت و حس عدم مسئولیت دارد و دائماً می‌گوید من در این لحظه مسئول کیفیت هشیاری‌ام نیستم، تقصیر خودش را گردن شخصِ دیگری می‌اندازد، می‌گوید اگر تو این حرف را نمی‌زدی، من عصبانی نمی‌شدم! نه، شما در این لحظه خودتان مسئول کیفیت هشیاری‌تان هستید. مسئولیت شما در این لحظه این است که معشوق یعنی خداوند را ببینید، و از رحمت ایزدی که پشت‌سرهم می‌آید فیض ببرید، تا از شادی و آرامش زندگی برخوردار شوید،‌ اگر این‌طور نیست، خودتان مقصر هستید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر مرکز ما عدم شود و زندگی در مرکزمان باشد، زندگی را در خودمان می‌بینیم و همان یک زندگی را در دیگران هم می‌توانیم ببینیم، این اسمش کوریِ عشق است. وقتی مرکز ما خدا می‌شود، ما دیگر برحسب جسم‌ها نمی‌بینیم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

کوری عشق‌ست این کوریِّ من

حُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَن

«آری اگر من دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر در این لحظه تسلیم یا فضا‌گشایی و عدم کردن مرکز شما حقیقی باشد، از روی ریا و تجسم ذهنی نباشد، در این‌صورت از همانیدگی‌ها می‌رهید و مَحرم خداوند می‌شوید. شما ببینید حقیقتاً در برابر خداوند خم می‌شوید یعنی تسلیم هستید یا نه؟‌ جوابش را هم به خودتان بدهید.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳

سویِ حق گر راستانه خَم شوی

وارَهی از اختران، مَحْرَم شوی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ای مجموعۀ من‌های ذهنی به چه کاری مشغول هستید؟ هر لحظه که ذهنتان را به مرکزتان می‌آورید و برحسب آن می‌بینید، کور و کر می‌شوید، زندگی خودتان و دیگران را خراب می‌کنید، اصلاً هم متوجه نمی‌شوید، تازه طلبکار هم هستید! شما باید دیده‌بانی مثل مولانا را به مرکزتان بیاورید، ببینید او چگونه می‌بیند و چه می‌گوید، برحسب او ببینید تا شما را راهنمایی کند و آرام‌آرام چشم عدمتان باز شود و خودتان را با دید عدم ببینید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۳۹

حلقۀ‌‌ کوران به چه کار اندرید؟

دیده‌بان را در میانه آورید

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شرط زنده شدن به خدا این است که در این لحظه فضا را باز کنیم و تسلیم خداوند شویم. «تسلیم» پذیرش اتفاق این لحظه قبل از قضاوت و رفتن به ذهن است که ما را از جنس هشیاری اولیه می‌کند، همان هشیاری‌ که قبل از ورود به این جهان داشتیم، اما اگر در من‌ذهنی باشیم و در تاریکیِ ذهن تند‌تند حرف ‌بزنیم و عمل کنیم، نه‌تنها سودی برای ما نخواهد داشت  بلکه همه‌چیز را هم خراب خواهیم کرد.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳

شرط، تسلیم است، نه کارِ دراز

سود نَبْوَد در ضَلالت تُرک‌تاز

ضَلالت: گمراهی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا پیرِ خرد و پیرِ عشق است، او یک انسان ده‌ساله را که به عشق زنده است، بهتر از یک آدم هشتادساله می‌داند که مرکزش همانیده و پر از درد است، کسی که به عشق زنده شده‌است بیشتر می‌تواند ما را راهنمایی کند، پس باید چنین پیری را پیدا کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۴

من نجویم زین سپس راهِ اثیر

پیر جویم، پیر جویم، پیر، پیر

اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در این‌جا مراد هشیاریِ جسمی است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما به سبب‌سازی در ذهن عادت کرده‌ایم. ذهن یک سیستم همانیده و شرطی‌شده است که در آن‌جا یاد گرفته‌ایم چه چیزی سبب چه‌ چیزی می‌شود، پس هر چیزی که ذهن نشان می‌دهد سبب است، مثلاً وقتی پول ما کم می‌شود ممکن است ناراحت و عصبانی شویم، برنجیم، آشفته شده و واکنش نشان دهیم، این حالت از درون ذهن ما می‌آید، چون در گذشته یاد گرفته‌ایم وقتی پول کم می‌شود باید ناراحت شویم، درصورتی‌که این کار کاملاً اشتباه است و باید این موضوع را شناسایی کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تمام درس‌های قرآن برای این است که ذهن را به مرکزتان نیاورید، بلکه با فضاگشایی مرکز را عدم کنید، اما کسی که مرکزش را جسم می‌کند و سبب را به مرکزش می‌آورد، جاهل است و درد ایجاد می‌کند، پس اگر کسی این درس را از مولانا یاد گرفته باشد، دیگر ذهنش را به مرکزش نمی‌آورد، در‌نتیجه چنین شخصی درویش است، مرکزش عدم است و می‌داند که اگر چیزها را به مرکزش بیاورد، برای خودش و دیگران درد ایجاد می‌کند و درنهایت در این دردها خواهد سوخت.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢۵٢٠

جمله قرآن هست در قطعِ سبب

عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر کسی بر‌حسب سبب ببیند، یعنی آن چیزی که ذهنش نشان می‌دهد را به مرکزش بیاورد و نسبت‌به آن واکنش نشان دهد، خشمگین شود و برنجد، دیگر دوست خداوند نیست.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳

چشم‌ بندِ خلق، جز اسباب نیست

هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیست

------------------------------------------------------------------------------------------------