برنامۀ شمارۀ ۹۷۸ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/12/22
08:17 | 1 نمایش

✍️چرا رحمت ایزدی پشت‌سرهم وارد نمی‌شود؟

اگر متواضع و صفر شده و من‌ذهنی‌مان را کوچک کنیم، در این لحظه آب زندگی و رحمت او وارد می‌شود، زیرا آب همیشه به سمت پستی و پایین‌ترین قسمت جاری می‌شود. اگر آب حیات ایزدی را می‌خواهیم، باید نسبت‌به من‌ذهنی کوچک شویم، آن‌‌گاه شراب رحمت ایزدی را در این لحظه می‌خوریم و مست می‌‌شویم. اگر بداخلاق شویم، واکنش نشان دهیم، خشمگین شویم، بترسیم، برنجیم و قضاوت و مقاومت کنیم، آب رحمت قطع می‌شود، آن‌‌گاه زهر از طریق من‌‌ذهنی جاری می‌گردد، اما اگر فضا‌گشا باشیم و من‌ذهنی کوچک شود، رحمت پس از رحمت می‌‌آید، پس ای انسان به یک رحمت بسنده نکن.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد

هر کجا پستی است، آب آنجا دَوَد

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴0

آبِ رحمت بایدت، رُو پست شو

وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱

رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ ای پسر

فِرو مآ: نَایست

✍️زندگی به کارهای اشتباهِ گذشتۀ ما اصلاً نگاه نمی‌کند. باید فرض کنیم که اشتباهات گذشتۀ ما بخشیده شده‌است. خداوند می‌گوید فقط کافی است این لحظه بخواهی و فضا را باز کنی. فُسّاق یعنی جمع مردمان بدکار فکر می‌‌کنند خداوند بخیل است، به بعضی‌ها می‌دهد، به بعضی‌ها نمی‌دهد، یا این‌که دیگران باعث شده‌اند که رحمت ایزدی به آن‌ها نرسد، خیر این‌ باورها همه غلط است.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۵۱

سر بُرون کن از دریچۀ جان، ببین عُشّاق را

از صَبوحی‌های شاه، آگاه کن فُسّاق را

صَبوحی: نوشیدن شراب در بامداد

فُسّاق: جمعِ فاسق، بدکاران، بیهوده‌کاران

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند می‌گوید من به بی‌وفایی‌هایِ گذشتۀ تو نگاه نمی‌کنم، رحمتم را می‌فرستم و دائماً بر رحمت و عنایت می‌تَنم. هر لحظه کار من کمک به تو است، اگر این دَم مرا بخوانی یعنی فضا‌گشایی کنی و چشمت را به‌روی چیزی که ذهنت نشان می‌دهد ببندی، من از روی کَرَم، رحمتم را به تو می‌دهم و کمکت می‌کنم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹

لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶۰

ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر چیزهای ذهنی را به مرکز بیاوریم، غم به امر زندگی ما را فرا خواهد گرفت تا متوجه اشتباهمان شویم، باید از زندگی عذر بخواهیم و برگردیم و فضا را بیشتر از قبل باز کنیم و چیزی که ذهن نشان می‌دهد را جدی نگیریم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶

چونکه غم بینی، تو استغفار کن

غم به امرِ خالق آمد، کار کن‌‌

استغفار: طلب مغفرت کردن، عذر خواهی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند می‌‌گوید اگر عنایت‌های عشق که حیات‌انگیز است به شما داده شود، به‌طوری‌‌که این من‌ذهنیِ مُرده، به یک‌باره شروع به ارتعاش زندگی کند من در تو به‌سوی خودم می‌آیم! یعنی تو که از جنس من هستی، داری مجدداً به‌سوی من برمی‌گردی و با من یکی می‌شوی.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

چون به من زنده شود این مُرده‌تن

جانِ من باشد که رو آرَد به من

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ایمنی و امنیت واقعی، هنگامی است که ما ذهن را به مرکز نمی‌آوریم و عقل من‌ذهنی‌ را به‌کار نمی‌بریم. کنترل کردن با من‌ذهنی، آرامش ما را به‌هم می‌ریزد. این ایمنی ساختگی که دراثر کنترل و عقل من‌ذهنی به‌دست می‌آید را دور بینداز و اگر هم می‌ترسی، اشکالی ندارد بترس و با آن بساز. کسانی که نمی‌خواهند مردم ایرادهایشان را بفهمند، ناموس دارند، می‌خواهند یک چیز تقلبی را به‌جای یک چیز راستین به مردم بفروشند، این کار را بگذار و خودت آبروی من‌ذهنی را بریز، آن چیزی که از خودت در دید مردم ساختی را خودت خراب کن، آشکار باش و نترس از این‌که خودت باشی.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۱

ایمنی بگذار و، جایِ خوف باش

بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش