برنامه شماره ۹۸۰ گنج حضور - بخش اول، قسمت اول

منتشر شده در 2023/10/15
10:59 | 24 نمایش ها

✍️ارتباط ما با آدم‌های دیگر براساس تصویر ذهنی با تصویر ذهنی است، یعنی من‌ذهنی من با من‌ذهنی دیگری ارتباط برقرار می‌کند. از نظر مولانا ارتباط براساس من‌ذهنی اصلاً درست نیست، پایداری و وحدت ندارد، وحدت ما با خداوند هم به‌وسیلۀ من‌ذهنی،  وحدت نیست، درواقع جدایی است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اتحاد یا پیوند من با خداوند موقعی صورت می‌گیرد که من از جنس زندگی و پاکِ پاک باشم، یعنی همۀ همانیدگی‌ها را از مرکزم پاک کرده باشم، پس ترکیب یا وحدتِ هشیاری بین دو انسان که می‌خواهند در سی‌سالگی با عشق با هم ازدواج کنند، این است که آن‌ها باید اول با هم به وحدت برسند، تا زمانی که هردوی آن‌ها همانیدگی در مرکزشان دارند، هر چقدر هم حرف‌های زیبا به همدیگر بزنند فایده‌ای ندارد، درواقع زندگی‌شان را براساس جدایی یعنی برحسب همانیدگی بنا می‌گذارند، براساس باورها و عقیده‌ها پیش می‌روند، عشق یعنی خداوند در زندگی آن‌ها حضور ندارد، زندگی‌شان براساس فکر است که این زندگی دردزا و مضر است، پایدار نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان به‌صورت روح آزاد که با چیزی همانیده نشده و مرکزش عدم یا خود زندگی است به این جهان می‌آید، قبل از ورود، عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را ناهشیارانه از زندگی می‌گیرد. با وارد شدن به این جهان، وارد فضایی به‌نام ذهن می‌شود، از پدر و مادرش، خانواده و جامعه یاد می‌گیرد که چیزهایی برای بقای او مهم است و به او کمک می‌کند، مثل پول، برخی باورها یا رفتارها، بنابراین شکل فکری آن‌ها را تجسم کرده و به آن‌ها حس هویت تزریق می‌کند که به این کار همانیدن می‌گوییم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما امتداد خداوند و بسیار خلاق هستیم، هر چیزی که به مرکزمان بیاید، آن را خلق می‌کنیم. چون ما خودش هستیم و این توانایی خلاقیت همیشه همراه ماست، با وارد شدن به این جهان یک هشیاری جدید خلق می‌کنیم به‌نام هشیاری جسمی یا من‌ذهنی، بنابراین چیزها را در ذهنمان تجسم کرده و آن‌ها را مهم می‌دانیم، در‌نتیجه چیزها مرکز ما می‌شوند و از طریق آن‌ها می‌بینیم، پس مرکز ما مرتب عوض می‌شود، قبلاً عدم بود، اکنون با هر چیزی که همانیده می‌شویم مرکز ما می‌شود.

✍️هر کسی هنگام ورود به این جهان چشمش را به من‌ذهنی باز می‌کند یا به‌عبارتی چشم ما در خواب باز می‌شود. برای این‌که مرکز ما تبدیل به جسم شده و برحسب چیزها می‌بینیم، درواقع به خواب چیزها فرومی‌رویم؛ قبلاً هشیاری و امتداد خدا بودیم،‌ اکنون در خواب ذهن هستیم، بنابراین تقریباً همۀ مردم در ذهن‌شان در خواب چیزهایی هستند که با آن‌ها همانیده‌اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی براساس خواستن و جدایی تشکیل می‌شود و با دویی کار می‌کند، مثلاً در این لحظه ما با همسرمان داریم خوب صحبت می‌کنیم، یک‌دفعه از هم یک چیزی می‌خواهیم، یک طرف مقاومت می‌کند، در نتیجه به دعوا ختم می‌شود و مرتب این چرخه ادامه دارد، پس این دویی من‌ذهنی دائماً تکرار می‌شود. برای اینکه دو نفر واقعاً با هم به وحدت برسند باید همانیدگی‌ها را از مرکزشان پاک کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا به ما می‌گوید، آن چیزی که شما با آن همانیده شده‌اید و ذهنتان نشان می‌دهد، آن را به مرکزتان می‌آورید و برای شما مهم بوده، آن مهم نیست، بلکه مهم همان عدم یا هشیاری اولیه است. قبلاً از جنس عدم بودید، اما یادتان رفته‌است، برای این‌که جسم‌ها مرکزتان آمده، تا شما هشیارانه از طریق عدم نبینید، با کس دیگری نمی‌توانید تماس برقرار کنید. با خداوند هم نمی‌توانید به وحدت برسید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید ای انسان، درست است که براساس همانیدگی‌ یک چیزی به‌نام من‌ذهنی ساختی و اکنون با آن زندگی می‌کنی، آگاه باش که دید من‌ذهنی، فکر و عمل آن به‌درد تو نمی‌خورَد، هر کاری می‌کند به‌درد ختم می‌شود، حتی به بدنت لطمه می‌زند و تو را به‌سوی مرگ و نابودی می‌برد.

مولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

چون ز زنده مُرده بیرون می‌کند

نفْسِ زنده سویِ مرگی می‌تَنَد

✍️وقتی یاد می‌گیریم ذهنمان را به مرکزمان نیاوریم، این درواقع همان تسلیم است. پذیرش اتفاق این لحظه که مرکز را دوباره عدم می‌کند. با عدم شدن مرکز، بینش ما عوض می‌شود. اگر مرکز عدم بماند، متوجه خواهیم شد که فضای درون ما باز می‌شود، آرام‌آرام همانیدگی‌ها را شناسایی کرده و آن‌ها را از مرکزمان پاک می‌کنیم،‌ چون شناسایی مساوی آزادی است،‌ پس ناظر ذهنمان می‌شویم و نمی‌گذاریم دیگر چیزی وارد مرکز ما شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما بخواهیم با خدا و همین‌طور با کسی واقعاً متحد و یکی شویم، به وحدت برسیم، باید تمام همانیدگی‌ها را از مرکزمان پاک کنیم؛ برای این کار باید با فضا‌گشایی‌ مرکز را عدم کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️همین‌که شما به خودتان یاد بدهید آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد مهم نیست، آن چیز مرکزتان نمی‌آید و فضا خودبه‌خود در درون باز می‌شود. فضاگشایی به‌وسیلۀ من‌ذهنی نمی‌تواند صورت بگیرد، برای این‌که من‌ذهنی بنابه تعریف فضابند و منقبض است، اما با همین یادآوری به خود و دانستن این‌که آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد مهم نیست، فضا باز می‌شود، با فضا‌گشایی‌ مداوم ما نابِ ناب می‌شویم، اگر ادامه دهیم مرکزمان کاملاً عدم می‌شود، آیا ما به‌زودی به این‌جا می‌رسیم؟ نه، باید روی خودمان کار کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ همین که هشیاری، امتداد خدا وارد این جهان می‌شود چیزها را تجسم می‌کند، در مرکزش می‌گذارد و تبدیل به یک چیز دیگری می‌شود، درواقع هشیاری جدیدی به‌وجود می‌آید به‌نام هشیاری جسمی، درنتیجه مرکزِ عدم تبدیل به جسم می‌شود، بنابراین با جسم شدن مرکز، در ما مقاومت و قضاوت به‌وجود می‌آید و ما به‌عنوان هشیاری مبدل به چیزی می‌شویم که تا حالا نبودیم و آن به‌وجود آمدن من‌ذهنی در ماست.