✍️انسانها در منذهنی براساس خیالات با هم صلح و جنگ میکنند! آبرو پیدا میکنند، فخر میفروشند! به ناموسشان برمیخورد، خجالت میکشند، آبرویشان میرود، بیارزش میشوند! آیا واقعاً ارزش شما به خیالات است؟! یا به آن یک زندگی است؟ این سببِ ننگ ماست! وقتی فضا را باز میکنید و شمس تبریزی از درون شما طلوع میکند، دیگر صلح و جنگ بر خیال سوار نمیشود، به آن یک زندگی سوار میشود. شما هم رابطهتان را با آدمها روی آن یک زندگی پِیریزی میکنید، نه بر خیالات خودتان. از احوال دنیا که ذهن نشان میدهد، غافل خواهید شد و مانند قلمی در دست برگردان خداوند میشوید.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۱
بَر خیالی صُلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و نَنگشان
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٩٣
خُفته از احوالِ دنیا روز و شب
چون قلم در پنجۀ تَقلیبِ رب
تَقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ترس و امید ذهن، دو قطب ذهنی است که شما در آن نوسان میکنید و هردو مخرب هستند. ترس و امید دیگری هم هست که مربوطبه حضور است، این ترسْ ترسِ ذهنی نیست، پرهیز و مواظبت است، مثلاً شما مراقبت میکنید که ذهنتان به مرکزتان نیاید، فضا بسته نشود. وقتی فضا باز است، این امید، امیدِ زندگی و باغبان است. باغبان مطمئن است درختی که کاشته میوه میدهد، این امیدِ زندگی است. اگر شما به زندگی زنده شوید، ترس و امیدتان متفاوت خواهد بود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کیمیای پیامبر این است که هرچه خداوند در این لحظه به شما میدهد فضا را باز کنید، راضی باشید و یاد بگیرید این اتفاقی که اکنون ذهن من نشان میدهد، معنایش چیست؟ نه با ذهن، بلکه با فضاگشایی، حتی اگر ناکامی یا بیمرادی است. اگر شما با فضاگشایی به امتحان خداوند و درد آن راضی شوید، دراینصورت درِ بهشت برایتان باز میشود. اگر این لحظه غم میآید، این یک رسول و فرستاده است، پیغام دارد، شما باید بدانید معنیاش چیست. فضا را باز کنید، مثل یک دوست یا آشنا به آن احترام بگذارید. معنی غم این است که اکنون یک واقعۀ بیرونی را که از جنس ذهنی است به مرکزت آوردهای.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۷۵
بیاموز از پیمبر کیمیایی
که هر چِت حق دهد، میده رضایی
همان لحظه درِ جنّت گشاید
چو تو راضی شوی در ابتلایی
رسولِ غم اگر آید بَرِ تو
کنارش گیر همچون آشنایی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️رضایت از اتفاق این لحظه، باعث جذب بینهایت عنایت و رحمت الهی میشود. مولانا از جانب خداوند میگوید هزاران ابر عنایت از آسمان رضایت میبارد. رضایت از اتفاق این لحظه به این معنی نیست که من نباید زندگیِ خود یا اتفاق را تغییر بدهم، بلکه ظهور خداوند در مرکزتان به شما خرد میدهد، فکر و حتی جسم شما را پرورش میدهد و شما را به خواستهها و هدفهای بیرونیتان میرساند.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٌ ۱۷۲۳
هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست
اگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چرا ما فضا را میبندیم؟ ما نمیبندیم، منذهنی ما به واکنشهای منفی عادت کرده، یاد گرفتهایم واکنشهای منفی نشان دهیم؛ مثلاً خشمگین میشویم. هر واکنش تند ذهنی انقباض و جمعشدن است، تمام عوامل و ابزارهای منذهنی ضعف است؛ خشونت، ترس، حسادت، جذب شدن به یک چیز بیرونی که نامش شهوت است، حرص، زیاد کردن همانیدگی، اضطراب، حس گناه، دشمنکامی، انتقامجویی، نبخشیدن، ایجادِ درد، ترساندن، اینها همه ضعف هستند، اما منذهنی اینها را قدرت میشمارد.
✍️شرطِ «رحمت اندر رحمت» این است که مرکز شما با فضاگشایی در این لحظه عدم باشد، اگر فضابندی و انقباض داشته باشید، درنتیجه یک چیز ذهنی به مرکز شما بیاید، رحمت ایزدی به شما نمیرسد، عکس آن یعنی نفرین میرسد؛ درحقیقت خودِ شما انتخاب میکنید که رحمت برسد یا نفرین.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️پیامبر فرموده اگر من حقیقتِ دشمنی را که در مرکز شما بهعنوان منذهنی وجود دارد، به شما بگویم، پرجرئتترین آدمها که هنوز منذهنی دارند از ترس میمیرند، یعنی تا این حد خطرناک است. بهتر است که زندگی آن را بهتدریج و رفتهرفته تضعیف کند، زیرا از بینبردن آن برای ما مانند کندن کوه در عرض یک ماه است. بهتر است ما خطرناکیِ این منذهنی را نبیینیم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱
مصطفی فرمود: گر گویم به راست
شرحِ آن دشمن که در جانِ شماست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۲
زَهرههای پُردلان هم بَردَرَد
نه رَوَد ره، نه غمِ کاری خَورَد
پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️با کنار گذاشتن علل و سببهای ذهنی و گشودنِ فضا، دَم زندگی مرتب میآید و بهصورت آب شفابخش، زندگی و احوالاتِ بیرونی و درونی ما را تغییر میدهد.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۳۴۴
دَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ بپذیر
کارِ او کُنفَیکون است نه موقوفِ علل
نَفَخْتُ: دمیدم
✍️در منذهنی ما روی دیگران و کسانی که دارند روی خودشان کار میکنند، اثر منفی و مخرب میگذاریم. وجود همانیدگیها در مرکز یعنی آزار و اذیت به خود و دیگران، اما اگر به زندگی زنده شده باشیم و شمس تبریزی از مرکز ما طلوع کرده باشد و با خرد کل عمل کنیم، به کسی ضرر نخواهیم زد و دائماً به خودمان و دیگران خیر میرسانیم، چون مرکزمان از جنس زندگی است.