برنامه شماره ۹۷۹ گنج حضور - بخش اول، قسمت اول

منتشر شده در 2023/10/12
11:31 | 17 نمایش ها

✍️ما هشیاری بی‌ فُرم هستیم، مرکز ما عدم است، هر لحظه از عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت خداوند برخوردار هستیم، ولی وقتی وارد این جهان می‌شویم شروع می‌کنیم به فکر کردن و همانیده شدن با چیزهایی که پدر و مادرمان می‌گویند این‌ها برای بقای شما مهم هستند و مرکزمان که قبلاً عدم یا خود زندگی بود، اکنون شکل فکری آن اجسام را به خودش می‌گیرد، مثل پول، همسر، باورها و اعضای بدن، درنتیجه ما هم آن‌ها را در مرکزمان گذاشته و مهم می‌دانیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی چیزها  به مرکزمان می‌آیند، مرکز ما تبدیل به جسم می‌شود که این جسم از جنس فکر است،‌ درواقع ما به‌عنوان هشیاری یا امتداد خدا به این فرم‌های ذهنی یعنی فکر چیزهای بیرونی حس وجود یا حس هویت تزریق می‌کنیم، اسم این پدیده را همانیدن می‌گذاریم.

همانیدن یا همانش یعنی آوردن یک چیز بیرونی به مرکز و به آن حس وجود تزریق کردن، ما با چیزهای زیادی همانیده می‌شویم، به‌طور مثال مردم باورهای شخصی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی دارند ‌و این باورها را می‌پرستند، باورها از جنس فکر و جسم هستند، خدا نیستند، در این حالت خدا پوشیده می‌شود و ما مرکز جدید پیدا می‌کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما با سرعت زیاد از فکری به فکر دیگر می‌پریم. این فکرها همه در مرکز ما هستند، با گذشتن از فکرها یک هشیاری جدیدی به‌وجود می‌آید که به آن هشیاری جسمی می‌گوییم، همچنین یک تصویر ذهنی پویا تولید می‌شود که اسمش را من‌ذهنی گذاشته‌ایم، هر کسی که وارد این جهان می‌شود چشمش را به من‌ذهنی باز می‌کند، درواقع ما چشممان را در این جهان به یک خواب باز می‌کنیم و آن خوابِ فکرهاست، این حالتِ من‌ذهنی، جدایی از خداوند است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بزرگان به ما توصیه می‌کنند در اطراف چیزهایی که ذهنتان نشان می‌دهد مرتب فضا باز کنید و آن‌ها را به مرکزتان نیاورید و یاد بگیرید چیزهایی که ذهنتان نشان می‌دهد مهم نیستند و نباید به مرکزتان بیایند، بلکه آن هشیاری اولیه که از دست داده‌اید مهم است، بنابراین بعد از آشنایی با آموزه‌های بزرگان یاد می‌گیریم که این چیزهای ذهنی را شناسایی کرده و از مرکزمان پاک کنیم، درنتیجه فضا در درون ما باز شده، خداوند به کمک ما می‌آید و زندگی درون و بیرون ما را سامان می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی یا جسم بودن مرکزمان خاصیت‌های مخربی دارد. ما به هر جهتی که ذهن نشان می‌دهد، می‌رویم، مثلاً جهت پول، خانواده، همسر، فرزند، پدر و مادر همه درنهایت به درد ختم می‌شود،‌ چرا؟ برای این‌که منظور زندگی، خداوند این است که ما را مدت کوتاهی تا ده دوازده‌سالگی با چیزهای ذهنی همانیده کند، بعد ما هشیارانه فضا را باز کنیم، زیرا فضای گشوده‌شده یک هشیاری جدیدی دارد که همان هشیاری حضور یا هشیاری نظر است، درست مثل این‌که از یک جایی به بعد ما با چشم خداوند می‌بینیم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۳۶۸

از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت

بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️همین‌که فضا باز می‌شود، ما ناظر ذهنمان می‌شویم، درواقع فضای گشوده‌شده یعنی جدا شدن از ذهن و به‌صورت حضور ناظر ذهن را تماشا کردن؛ اگر این نظارت بر ذهن و این فضاگشایی ادامه داشته باشد و فضای درون گشوده شود، در‌این‌صورت هیچ‌ همانیدگی‌ در مرکزمان نمی‌ماند، مرکز ما خالی و عدم می‌شود و طعم شیرین حضور را می‌چشیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در ذهن واقعاً ما فشرده می‌شویم، یعنی در تنگنا هستیم، وقتی برحسب همانیدگی‌ها رشد می‌کنیم، این تنگنا بدتر و شدیدتر می‌شود، در این حالت ما ناموس ایجاد می‌کنیم.

ناموس حیثیت بدلی من‌ذهنی است و بسیار ما را در تنگنا می‌گذارد، مثلاً شخصی می‌گوید من از فلانی رنجیده‌ام، آشتی هم نمی‌کند، این تنگنا است، حتی وقتی آن شخص را می‌بیند رویش را برمی‌گرداند، نمی‌خواهد با او روبه‌رو شود،‌ بدین‌ترتیب تنگناهای روحی روز‌به‌روز بیشتر می‌شوند،‌ یا این‌که ما مقاومت می‌کنیم، خود مقاومت در مقابل چیزهای مختلف از علائم تنگنا است، از خاصیت‌های من‌ذهنی این است که نیروی زندگی را تبدیل به مانع، دشمن و مسئلۀ ذهنی و در آخر به درد تبدیل می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که در ذهن است به هر طرف که نگاه می‌کند یک مانع ذهنی می‌بیند، مثلاً می‌گوید من نمی‌توانم زندگی کنم، چون همسر ندارم، مدرک نگرفتم، خانه نخریدم و هزارتا مانع دیگر، در ذهنش سبب‌سازی می‌کند چون من این‌ها را ندارم یا این اتفاقات برایم افتاده، و در بچگی آسیب‌های روحی زیادی دیده‌ام، دیگر نمی‌توانم درست زندگی کنم، این‌ها موانع و مسائل من‌ذهنی هستند، مثلاً ما یک‌دفعه می‌بینیم که با همسرمان دعوا کردیم، حالا یک هفته، ده روز باید با هم قهر باشیم، پس در تنگنا می‌افتیم؛ این خاصیت من‌ذهنی است، این تنگنا اصلاً برای این است که ما بفهمیم این سبک زندگی درست نیست، بلکه باید خداوند به‌صورت آفتاب از مرکز ما طلوع کند و آن لحظه سحر ماست که مولانا می‌گوید، برای هر انسانی هرچه زودتر باید سحر یا صبحش فرا برسد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️فضاگشایی و تکرار ابیات مولانا به‌منزلۀ ذکر است که درواقع فکر خلاق را که از طرف زندگی می‌آید، به اِهتزاز و جنبش درمی‌آورد، پس ذکر و تکرار ابیات را مانند خورشیدی بر من‌ذهنیِ افسرده که با هشیاری جسمی کار می‌کند بتابان و آن را به جنب‌وجوش دربیاور.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶

ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز

ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز

اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند می‌گوید‌، وقتی تن مردۀ من‌‌ذهنی‌‌ات با فضاگشایی شروع به زنده شدن می‌کند، دراین‌صورت جان من است که از همانیدگی‌ها آزاد می‌شود، این خودِ من هستم که دارم به‌سوی خودم می‌آیم، یعنی در این حالت، هشیاری از هشیاری آگاه شده و هشیارانه به‌سوی وحدت مجدد با خداوند می‌رود.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶٧٨

چون به من زنده شود این مُرده‌‌تن

جانِ من باشد که رُو آرَد به من